۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

دو نفر در میدان آزادی کرمانشاه اعدام شدند/۱۹ اعدام در هشت روز


پارس دیلی نیوز:دو زندانی صبح امروز به اتهام تجاوز به عنف در میدان آزادی کرمانشاه و در ملاء عام اعدام شدند.


به گزارش ایسنا، ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح روز یک‌شنبه، هشتم خردادماه در میدان آزادی شهر کرمانشاه دو نفر به اتهام تجاوز به عنف در ملاء عام به دارآویخته شدند.

روز پنج شنبه نیز ۱۱ زندانی در نقاط مختلف کشور به اتهام قتل، تجاوز و مواد مخدر اعدام شدند.


بنا به گزارش واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از ابتدای خرداد ماه تا کنون ۱۹ زندانی در نقاط مختلف اعدام شدند که دست کم ۷ اعدامی در ملاء عام اجرا شده است.

مرگ و ننگ بر رژیم اشغالگر جمهوری کثیف اسلامی

آزادی فراموش شده (بخش دوم) :وضعیت احزاب سیاسی در عصر پهلوی


پارس دیلی نیوز:سامان از تهران :همه میدانیم در طول عمر 124 ساله ی حکومت قاجارها بر ایران کل ایران در اختیار بیگانگان بود و نیازی نبود که کشورهای استعمار گر بیمار از جمله انگلستان و روسیه با تشکیل حذب های مختلف سیاسی علیه حکومت وقت قاجار به مبارزه بپردازند . اما بعد از روی کار آمدن سلسله ی پهلوی خیلی چیزها رنگ تغییر پیدا کرد . اولین اقدام رضا شاه در پیاده کردن نظام استقلالی برای کشور لغو تمام قرارداد های ننگینی بود که در زمان شاهان قاجار بسته شده بود و همچنین دومین اقدامی که میشود بدان بعنوان یک استقلال از اقدامات رضا شاه نام برد تاسیس بانک ملی بود که این بانک نه فقط برای ایجاد صنعت بانکداری در کشور ایجاد شد بلکه یک اقدامی بود برای بیرون راندن دست بیگانگان از سرمایه ی ملی کشور . اما رضا شاه هم در زمان خود دور از مخالفت ها نبود و کسانی از جمله دکتر مصدق و سید حسن مدرس و جمعی دیگر از رضا شاه بعنوان یک شاه خودکامه نام میبردند که به قانون مشروطیت اعتنایی ندارد .

رضا شاه در تمام سالهای سلطنتش تابع قانون اساسی بود اما اوضاع کشور و مردمان عقب مانده از دنیا طوری نبود که بشود با مجلس و رای مجلس و دور از کمی خودکامگی کشور را به سوی پیشرفت در آورد . رضا شاه همیشه خوی نظامی گری خود را حفظ کرد و با تمام وجود برای کشورش خدمت کرد . زمانی که رضا شاه کشور ایران را از دست قاجار ها تحویل گرفت کشور یک ویرانه ای بود به شکل یک گربه و همین رضا شاه بود که از این بیابان شهر ساخت همین رضا شاه بود که از همین مردمان بی سواد دانشمندان بزرگ را ساخت . اما رضا شاه بر خلاف شاهان قاجار میلی به برقراری و گسترش ارتباط خود با انگلیس ها و روس ها نبود و برای دوری جستن از این دو فتنه رابطه ی خود را با آلمانها تحکیم کرد با همان آلمان هایی که هیچ گاه به ایران بعنوان یک مستعمره نگاه نمی کردند همان آلمان هایی که به ایران خدمت کردند . ولی دیری نپایید که بعد از سقوط آلمان دو دولت روس و انگلیس که زیاد از رضا شاه دل خوش نداشتند انتقام از وی گرفته و در صدد این بودند که یک جمهوری وابسته به خود در ایران بر پا کنند که رضا شاه به نفع ملت ایران که معلوم نبود چه سرنوشتی در راه خواهند داشت از قدرت کناره گیری کرده و ولیعهد جوان محمدرضاشاه را به سرعت بسیار بر جای خود نشاند .

اما بعد از تبعید رضا شاه و به دست گرفتن قدرت توسط محمدرضا پهلوی اوضاع احزاب بسیار متفاوت شد .

در سالهای 1325میشود از تاسیس فداییان اسلام نام برد گروهی که برای رسیدن به یک حکومت دین سالاری و اسلامگرا که امروز درش هستیم به ترور های فجیع دست زدند . یا گروه چپ گرایی که برای حفظ منافع شوروی کمونیستی در ایران حتی دست به ترور شاه در سالهای اولیه ی سلطنتش زدند . یا مجاهدین خلق که به قول خود برای انتقام از اعدام گروهک تروریستی فداییان اسلام و دست یابی به یک حکومت امپریالیسمی بر پا شد .

محمدرضا شاه پهلوی آن شاهی نبود که بتوانند بطوری مستقیم با او مبارزه کنند بنابراین لازمه مبارزه با حکومت سلطنتی ایران استفاده از تندروهای داخل ایران بود و همچنین ایجاد چندین حزب با افکار متفاوت .

همانطور که میدانیم شاه ایران برای اینکه به یک دموکراسی دست پیدا کند و بتواند در آن بحران بعد از جنگ جهانی کشور را از عقب ماندگی نجات دهد سعی در گسترش ارتباط خود با غرب بود که بارها خود بر این باور داشت که من برای ملتم با امریکا ارتباط دارم . دقیقا محمدرضا هم افکار پدر را داشت یعنی نداشتن میل باطنی که با روس و انگلیس روابط گسترده داشته باشد و سعی در گسترش روابط خود با آمریکا داشت و همین آمریکا بود که توانست ایران را از خطر نفوذ روس به کشور و بیرون راندن به اجبار انگلیس ها و روس ها از ایران تلاش کرد . اما شوروی سابق از این روابط بوی خوشی نمیدید و گسترش روابط ایران با غرب را خطری برای خود می پنداشت . اگر بهتر دقیق شویم و تاریخ دویست سال کشورمان را مطالعه کنیم و از بلاهایی که این کشور استعمار گر شوروی بر سر ملت ما آورد آزار و اذیتی که بر سر مردمان آذربایجان آوردند مطمئنا نگاهمان به کشور روسیه کاملا متفاوت تر از گروه چپ گرا میباشد . اما متاسفانه یک سری در همین ایران بودند که برای حفظ کشور شوروی و دست یابی به یک نظام کمونیسمی بر علیه حکومت شاهنشاهی مبارزه کردند .

هر یک از احزاب سیاسی ایجاد شده قبل از انقلاب در کشور افکار متفاوتی داشتند برای مثال گروه چپ یا همان حزب توده برای جایگزین کردن یک حکومت کمونیسمی بر ضد رژیم سرمایه داری آمریکا که در ایران جای داشت یا گروه مجاهدین خلق برای دست یابی به یک نظام امپریالیسمی یا اسلامگرایان و ملاها که برای دست یابی به یک کشور اسلامگرای افراطی تلاش میکردند .

خیلی ها معتقدند بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 که شاه برای بار دوم به سلطنتش بازگشت اوضاع سیاسی کشور در خفا قرار گرفت و در همان سالها بود که سازمان اطلاعاتی کشور با نام ساواک ایجاد شد .

اما باید یادآور شد حتی اگر فضای بسته ی سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد بر ایران حاکم بوده اما با این حال میشود با کمال اطمینان گفت که آزادی احزاب در دوران پهلوی خیلی بهتر از آزادی احزاب و آزدی های سیاسی در دوران حال و جمهوری اسلامی بوده برای مثال : بعد از شکست مصدق در کودتای 28 مرداد طرفداران وی یک حزبی را ترتیب دادند به نام جبهه ی ملی ایران که حتی این جبهه ی ملی که همه از طرفداران و یاران نزدیک مصدق و منتقدان شاه بودند در ایران دفتر داشتند . یا اینکه حزب پان ایرانیست به رهبری دکتر عاملی در تهران که یک حزب تا حدی منقتد حکومت شاه بود در مجلس شورای ملی دوران پهلوی نماینده داشت . یا اینکه حزب توده که برای حفظ کمونیسم شوروی و انتقال آن به ایران تلاش میکردند در ایران صاحب دفتر بودند اما بعد اولین تلاش برای ترور شاه در سال 1327 این حزب منحل شد . و همچنین گروه مجاهدین خلق که در دهه ی 40 کار خود را برای رسیدن به یک امپریالیسم آغاز کردند که میشود گفت تمام اعضای فعال و غیر فعال این گروه در خود ایران زندگی میکردند و در صورتیکه که در عملیات ضد حکومت یا شورش های ضد حکومتی شرکت میکردند به زندان میفتادند .

اما بعد از انقلاب 57 اولین مبارزات با احزاب سیاسی از وقتی آغاز شد که اولین نخست وزیر انتصابی انقلاب از سوی خمینی به نام مهدی بازرگان حزب توده را غیر مجاز اعلام کرد یا اینکه در سالهای بعد مسعود رجوی رهبر انتصابی از سوی اعضای مجاهدین خلق که سالها با حمایت بیگانگان بر علیه شاه مبارزه کردند وقتی کاندیدای ریاست جمهوری منصوب شد وی را از این حق عزل کردند و این بود اولین آغاز برای بیرون کردن و نابود کردن حزب های مختلف سیاسی که سالها به قول خود برای رسیدن به یک دموکراسی و با حمایت کشورهای بیگانه به مبارزه با حکومت شاه پرداختند . حتی مبارزات مسلحانه ی احزاب هم تاثیری بر روند دیکتاتوری بیرون کردن احزاب سیاسی از فضای سیاسی کشور نداشت و در آخر تعدای بسیاری از هر گروه نه تنها در اوایل انقلاب 57 بلکه تعدای کثیر مخصوصا از حزب توده و مجاهدین خلق در سالهای 67 تیرباران و اعدام شدند و سرانجام نه تنها هیچ حزبی که پیروزی انقلاب مدیون این احزاب بود در ایران پایدار نماند بلکه تنها گروه باقی مانده یعنی سازمان مجاهدین خلق به خارج از کشور گریختند . البته همانطور که میبینیم جمهوری اسلامی حتی به حزب شکست خورد ه ی مسعود رجوی و مجاهدین باقی هم در بیرون از کشور رحمی نمیکند و بعد از سقوط صدام حسین در عراق و نزدیک شدن رابطه ی عوامل جمهوری اسلامی با دولت جدید عراق هر ساله جمهوری اسلامی با دادن باج های کلان از سرمایه ی کشور به دولت عراق خواستار آزار و اذیت و حتی کشتار سازمان مجاهدین خلق شده است .

هم اکنون در ایران نه تنها هیچ حزب سیاسی نداریم ( البته فقط گروه های سیاسی وابسته به حکومت در ایران فعالیت دارند ) بلکه هیچ تغییری در فضای بسته ی سیاسی ایران رخ نداد .

روشنفکرانی همچون دکتر علی شریعتی یا طالقانی یا مهدی بازرگان از جمله کسانی بودند که به قول گفتنی برای دست یابی به یک حکومت بهتر و رسیدن به یک دموکراسی سالها با حکومتی که به احزاب سیاسی کشور احترام میگذاشت مبارزه کردند البته شواهد اینطور نشان میدهد که وزارت اطلاعات حکومت پهلوی فقط در صورتی وارد عمل برای دستگیری و انحدام احزاب سیاسی میپرداختند که اعضای آن حزب یا در فعالیت های تروریستی در کشور دست داشتند یا اینکه در انجام عملیات های غیر قانونی بر ضد حکومت شرکت داشتند .

به قول شاپور بختیار آخرین نخست وزیر عصر پهلوی : دموکراسی بدون احزاب سیاسی غیر ممکن است .

ولی این دقیقا برعکس آن چیزی است که در ایران امروز اتفاق میفتد .

تجربیاتی که حکومت دین سالار جمهوری اسلامی از انقلاب 57 به دست آورد این بود که نباید به احزاب سیاسی جای رشد و حق داشتن یک نظام سیاسی را داد .

احزاب سیاسی ایجاد شده قبل از اشغال ایران نه تنها خود به هدف نرسیدن و جان هزاران جوان را با وعده وعیدهای غیر ممکن که همه از سوی بیگانگان طرح میشد را گرفتند بلکه در طول سلطنت محمدرضاشاه پهلوی با مبارزات مسلحانه و ایجاد جنگ داخلی در کشور و سرگرم کردن نیروهای انتظامی را به سوی خود از پیشرفت کشور در این سالها کاستند .

با تشکر سامان از تهران

شعارهاي ضد حكومتي در مراسم جشن فارغ التحصيلي


به گزارش خبرنگار آژانس ايران خبـــــــــــر روز پنجشنبه 5 خرداد در دانشگاه باراجين قزوين , در مراسم جشن فارغ التحصيلي دانشجويان ورودي 86 , دانشجويان شعارهاي ضد حكومتي داده و متحد باهم سرود يار دبستاني را خواندند , دراين بين مجري برنامه كه فردي به نام شهرياري بوده , ترسيده و سعي در جمع وجوركردن صحنه اعتراضي داشته است .

فاجعه در اورژانس بیمارستان دولتی ، غدا خوردن بیمار با دست خونی!


پارس دیلی نیوز:در حالی که مجروحان فلسطيني با پول مردم ایران با هواپیما برای معالجه به تهران آورده میشوند، و با آمبولانس مجهز به تجهيزات كامل پزشكی از فرودگاه آنان را به بهترین بیمارستان ها هدایت می کنند ، قشر فقیر ایران که مجبور به استفاده از بیمارستان هال دولتی هستند از کمترین مزایای پزشکی و درمانی نیز بر خوردار نمی شوند.




خبر گزاری مهر در گزارشی می نویسد:اینجا اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر است. این مرکز درمانی دولتی به عنوان مرکز تروما و بیمارستان معین در جنوب تهران، روزانه پذیرای تعداد زیادی از مصدومان حوادث ترافیکی و غیرترافیکی است. آنچه مسلم است اینکه وضعیت اورژانس این بیمارستان با آنچه که مسئولان مربوطه مدعی هستند، زمین تا آسمان تفاوت دارد.




به گزارش خبرنگار مهر، بیمارستان شهدای هفت تیر به عنوان مرکز ترومای جنوب تهران و بیمارستان معین شبکه های بهداشت شهرستانهای شهریار، رباط کریم و اسلامشهر تعیین شده است. در واقع، همین مسئله می تواند انگیزه ای باشد برای مسئولان حوزه سلامت که نگاه ویژه ای به این مرکز درمانی داشته باشند.




برای اینکه با مشکلات بخش اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر بیشتر آشنا شویم، در یکی از روزهای خرداد ماه وارد این بخش از بیمارستان شدیم تا وضعیت رسیدگی به بیماران اورژانسی را از نزدیک ببینیم.




در اولین صحنه ، سربازی را دیدیم که از ناحیه پا تیر خورده و مجروح شده بود.




این سرباز توسط همراهانش که تعدادی سرباز بودند وارد اورژانس شد. از پرستار و... که بخواهند بیایند و این مصدوم تیر خورده را تحویل بگیرند، خبری نبود.




وضعیت نه چندان مناسب تختهای اورژانس باعث شده که بود که فضای ناخوشایندی از یک مرکز درمانی تروما در ذهن مراجعان نقش ببندد. بعضی از تختها ملحفه داشتند و برخی دیگر نداشتند.





کمی آن طرف تر پسرکی که دچار افت قند خون شده بود، روی تخت خوابش برده بود. معلوم نیست شاید هم از افت قند دچار بیهوشی شده بود. آنچه مسلم است، اینکه پزشکی بالای سر او نبود.


پدر این کودک گفت: بعد از یک ساعت که پسرم روی تخت افتاده بود، پزشک بالای سرش رسید. اما قبل از گفته بودند که باید 30 هزار تومان به صندوق بیمارستان واریز کنیم.


البته پدر این کودک یک گلایه دیگر هم داشت و آن وضعیت نامناسب بهداشتی اورژانس بیمارستان بود.


او گفت: پسرم را روی تختی خواباندند که ملحفه آن تعویض نشده بود.


پدر این کودک همچنین از بوروکراسی خیلی خسته کننده برای پذیرش و بستری کودکش گلایه مند بود.


او افزود: حداقل 15 برگه را امضا کردم.


پدر این کودک به تاخیر زیاد برای جواب آزمایش خون اعتراض داشت و گفت: یک ساعت طول کشید تا جواب آزمایش پسرم را بدهند.


مردی که لباس کار یکی از سازمانهای خدماتی را بر تن دارد به دلیل ضعف جسمانی که دارد آهسته خود را به یکی از تختهای اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر می رساند و همانجا از هوش می رود. جالب اینکه در مدت زمانی که او روی تخت افتاده بود، کسی از پرسنل اورژانس بالای سر او نیامدند تا ببینند که چرا او اینجا خوابیده است! فقط مسئول توزیع غذا یک پرس غذا کنار تخت او می گذارد و می رود.


دست آخر بعد از یک ساعت که روی تخت افتاده بود، به واسطه شماره تلفنی که در جیبش بود، با یکی از بستگانش تماس می گیرند و می آیند و او را می برند. بدون اینکه پزشک او را معاینه کرده باشد.
کمی آن طرف تر چند بیمار و مصدوم دیگر روی تختهای بخش اورژانس خوابیده اند. در کنار هر کدام از آنها یکی پرس غذا در ظروف یکبار مصرف (که البته وزارت بهداشت سلامت این قبیل ظروف را زیر سئوال برده است) بدون قاشق دیده می شود. وقتی از سوپروایزر بخش سئوال می کنیم که از چه کسی باید قاشق گرفت، پاسخ می دهد که معمولا بیماران خودشان قاشق می خرند.


به نظر می رسد که وضعیت جسمانی این بیماران به هیچ عنوان مورد توجه کادر درمانی قرار ندارد که معتقدند باید خودشان با پای خودشان بروند و قاشق برای خوردن غذا تهیه کنند.


دست آخر یکی از بیماران که حسابی ضعف داشت، با همان دستهای خون آلود شروع کرد به خوردن غذا.

وضعیت اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر به گونه ای است که تجهیزات و امکانات موجود به همراه تیم درمانی نمی تواند پاسخگوی مراجعان باشند. از این رو، مردم مجبورند عطای ماندن در این بخش را به لقایش ببخشند و با دادن رضایت از این بیمارستان بروند. به طوریکه حدود 80 درصد مراجعان به اورژانس این بیمارستان با دادن امضا، از بیمارستان خارج می شوند.


به گزارش مهر، اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر تنها یکی از دهها اورژانس بیمارستانی در بخش دولتی است که چنین وضعیتی دارند. البته دکتر سید سجاد رضوی، مدیرکل دفتر نظارت و اعتباربخشی امور درمان وزارت بهداشت معتقد است که اورژانس بیمارستانی در بخش دولتی به مراتب بهتر از بخش خصوصی است.

مرگ و ننگ بر رژیم جنایتکار و چپاولگر جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

گروگانگیری یک نوجوان بلوچ توسط وزارت اطلاعات


خبرگزاری هرانا – محمد صابر ملک رئیسی نوجوان بلوچ که ۲۰ ماه پیش تا کنون به صورت گروگان بازداشت شده است همچنان در سلول انفرادی نگهداری می‌شود.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این نوجوان بلوچ به دلیل عدم همکاری برادرش با وزارت اطلاعات در اواخر سال ۸۸ در شهرستان چابهار بازداشت و از آن زمان تا کنون در سلول انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات زاهدان به صورت یک گروگان نگهداری می‌شود.

وی در طول بیست ماه گذشته همواره از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم بوده و بازداشت نامبرده نیز موجب عقب افتادگی تحصیلی وی شده است.
ماموران وزارت اطلاعات تاکنون توجیحی برای نگهداری این نوجوان در بازداشتگاه ارائه نکرده‌اند و عدم محاکمه وی توسط دستگاه قضایی نشانگر یک روند کاملا غیر قانونی در بازداشت نامبرده است.

برادر این زندانی پیش‌تر در گفتگویی با هرانا اعلام کرده بود که نگران آن است که هدف وزارت اطلاعات از نگهداری طولانی مدت وی در بازداشتگاه رسیدن وی به سن قانونی جهت صدور و اجرای حکم اعدام باشد.

علی رغم گذشت بیش از یکسال از زمان معرفی وی به عنوان جوان‌ترین زندانی سیاسی ایران تا کنون هیچ سازمان غیر دولتی در داخل و خارج کشور و هیچ یک از مجامع مهم حقوق بشری تلاشی برای پیگیری وضعیت این زندانی انجام نداده‌اند.

مجمد صابر ملک رئیسی هم اکنون ماه هاست که از حق تحصیل و زندگی عادی در شرایط آزاد محروم است و خانواده این زندانی ماه هاست حق ملاقات با وی را ندارند.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

هجوم مردم گرسنه برای آش به مناسبت آزادی خرمشهر

گزارش خبرنگار ایران پرس نیوز از تهران: امروز در سوم خردادماه بمناسبت آزادسازی خرمشهر در جنگ ایران و عراق، نیروهای بسیجی در محلی بالاتر از پل سیدخندان نرسیده به پارک کوروش با ایجاد سنگر و نوحه سرایی اقدام به پخش آش رشته در میان مردم کردند. شماری از مردم محروم با دیدن این صحنه چنان به سمت سنگر آش هجوم بردند که عده ای زیر دست و پا ماندند. طی دوساعتی که بین این گرسنگان آش توزیع می شد ترافیک زیادی در خیابان ایجاد شده بود. چون به هر فرد تنها یک کاسه آش داده می شد عده ای از این بینوایان مجبور بودند برای سیرکردن شکمشان ته مانده آش دیگران را بخورند. صحنه های غم انگیز و تاسف بار که قابل توصیف نبودند.

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت درگذشت شادروان ناصرحجازی



شاهزاده رضا پهلوی:از دریافت خبر درگذشت شادروان ناصرحجازی بی نهایت متاثر شدم. وی جای ویژۀ خود را به عنوان دروازه بان تیم ملی فوتبال ایران داشت و حال برای ابد ثبت کرده است.

به یاد خاطرات شیرینی از جوانی خود می افتم که ناصر حجازی، همراه با دیگر اعضای تیم ملی، گاهی به میدان فوتبال سعدآباد می آمدند و با هم تمرین فوتبال می کردیم. یاد بازی های مقدماتی قبل از جام جهانی فوتبال سال ۱۹۷۸ آرژانتین را میکنم – که تیم ایران برای اولین بار به جام جهانی راه پیدا کرد. این خاطرات برای همیشه در ذهن من حک شده است.

چهرۀ نامدار او در میان سایر نامداران ورزشی ایران همیشه می درخشید، او روحیۀ ورزشکاری و جوانمردی را در هم آمیخته بود و همیشه به مردم و میهن خود عشق می ورزید.

به عنوان یک دوستدار فوتبال، به خانوادۀ وی، به همبازی های ناصر و جامعۀ ورزشکاران ایران، تسلیت می گویم.


روانش شاد


درود بیکران به شاهزاده رضا پهلوی

به یاد ناصر خان حجازی


پارس دیلی نیوز

"برو آنجا که تو را منتظرند


برو آنجا که بوَد چشمی و گوشی با کس



در دل ما، همه کورند و کرند. . ."



* * *





"بردرخت زنده، بی برگی چه غم؟


وای بر احوال برگِ بی درخت. . ."


درود و سرود وستایش بر مردی


که به سوگ و سوز مردمش،


گریست و دروازبانی دردها و رنج هایمردمش را کرد،





به شادی و شورشان، شادی کرد


و دروازه ی احساس شورانگیز مردمشرا پدافند کرد...





و سپاس وستایش برمردمی که دیگر بار نشان دادند


که به یاد استواری، ایستایی و پایمردی سروآزادشان هستند.


بی گمان، بی این همه شور و ولوله ی مردمان بیدار دل ایرانزمین


گذار از این روزهای سخت فراق دشوار و دیریاب است. . .


ناصرخان! جوانمرد! روزگار تیرگی های میهن و هم میهنت را دیدی،


جلوی ارباب قدرتایستادی و خم نشدی. . .


تا امروز و این بامداد تلخ! . . .


بامدادان، نایستادیو شتافتی و بدرود گفتی


و با درد تنهایمان گذاشتی؛


چیزی ندارم بگویم جزهمین سروده ی شاملو را:


"جاده ها، با خاطره ی قدم های تو بیدار می شوند،


کهسپیده دمان را به پیشواز رفتی،


هر چند سپیده تو را پیشتر از آن دمید،


کهخروسان بانگ سحر کنند. . ."





سروش سکوت


2 خرداد 2570


* * *


مردی که دروازبان قلب مردمش بود





چه درد بزرگیست از دست دادن مردی





که انعکاس دهنده ی صدای خاموش مردم شد !


درودمیفرستم به مردی که سالها افتخار ایران بود،



مردی که دروازبان قلب مردمشبود.




مردی که مردم دوستش میداشتند





و میدانند چرا دوستش میداشتند!


مردی که در عمق سکوت این شب پر از دلهره و اضطراب


از غم و درد مردمش سخن گفت




کنونکه خاموش است




اما هرگز به روی غارتگران و ستمگران نخندید،



اما مگر مرگ جزبا اسکلت انسان، با روح انسان هم آشنائی دارد؟


اگر میداشت ضربتی بدینپایه شکننده، به روح ما وارد نمیکرد! . . .



شیلا فرهنگ


2 خرداد 2570


* * *


آخرین سخن ناصرخان پیش از مرگ خطاب به ارباب قدرت


وآنان که از او خواستند با این حکومت جانی ذره ای مصالحه کند، این بود:



منآن گلبرگ مغروم كه مي ميرم ز بي آبي


ولي با خواري و ذلت پي شبنم نميگردم. . .


بدرود گلبرگ مغرور

ایران تحت حاکمیت جمهوری جنایتکار اسلامی؛ قاچاق انسان به شیوه‌ ای بسیار غیرانسانی


ایران پرس نیوز:سایت آفتاب: روزنامه خراسان در گزارشی به قاچاق افغانها به ایران پرداخت و نوشت: این جا در قبال ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان یک شهروند افغان را وارد کشور می‌کنند و تا کرمان، اصفهان، مشهد و حتی شیراز می‌برند، آن هم به شیوه‌ای بی‌رحمانه و بسیار غیرانسانی.

در بخشی از این گزارش آمده است: در تمام این مدت به صورت نامحسوسی از مرز میلک زابل شاهد ورود چندین افغانی توسط یک راهنما که یک تلفن ماهواره‌ای و یک اسلحه دارد، بوده‌ام. آن فرد، ۱۲ مرد افغانی با سنین مختلف را در طول شب، پیاده از بیابان عبور می‌دهد و با سپیده صبح آن‌ها را در یکی از کلبه‌های گلی روستایی پنهان می‌کند. همان شب فردی دیگر با یک پژوی ۴۰۵ می‌آید و آن‌ها را سوار می‌کند، باورم نمی‌شود که بتوان ۱۲ نفر را در یک خودرو جا داد ولی می‌شود. ۴ نفر در صندوق عقب با زور و فشار و ضرب و شتم جا می‌گیرند و ۸ نفر دیگر در خودرو روی هم می‌چپند.

دستاوردهای عصر پهلوی : سکولاریسم، تحولات حقوقی و دیپلماسی خارجی(بخش سوم)


پارس دیلی نیوز:هرچند با سلسله قاجار نظام سیاسی ایران بیش از پیش در سراشیب انحطاط افتاد و دلقک هایی مانند کریم شیره ای به افراد متنفذ دربار و نظام حکومتی ایران تبدیل شدند اما با تاسیس دولت مدرن توسط رضاشاه زمینه های قومی، قبیله ای و مذهبی فرهنگ سیاسی ایران تغییر کرد. در دوران پهلوی به ویژه در دوره محمدرضاشاه «ایرانی بودن» بسیار مهم تر از «مسلمان بودن»، «بهایی بودن»، «شیعه بودن»، «سنی بودن» و یا «بی دین بودن» بود و تبعیض مذهبی هرگز از سوی حکومت سازماندهی نمی گردید و امر حکومتی از امر مذهبی به نوعی از هم جدا شده بود.



پهلوی ها میراث دار قانون اساسی مشروطه بودند،.قانون مشروطه شاید در ظاهر قانونی پیشرفته به نظر برسد اما در بطن آن زهری وارد شد که سر آخر موجبات تضعیف دولت مدرن پهلوی ها را فراهم آورد و روحانیت سیاسی با سوء استفاده توانستند زمینه و مقدمات سقوط حکومت پهلوی را فراهم کنند.



این که در هر دوره ای مراجع تقلید و فقیهان بتوانند راجع به مصوبات مجلس شورای ملی نظر بدهند امر ساده ای نبود و این نکته که پادشاه باید حافظ «مذهب رسمی» کشور یعنی شیعه دوازده امامی باشد برای روند رو به تجدد عصر پهلوی یک ترمز بزرگ و یا عامل بازدارنده به حساب می آمد زیرا روحانیت غالبا با استفاده از دو راهبرد می توانست بر افکار عمومی تسلط پیدا کند: یکی «هوچیگری» و دیگری «سوء استفاده» از منفذها برای تحریک توده های کم اطلاع.



در دوران پهلوی روحانیون سیاسی به شدت با تجدد گرایی مخالف بودند که نمونه معروف آن مخالفت آشکار خمینی با حق رای زنان و اصلاحات ارضی و الغای نظام ارباب و رعیتی بود.



فضای روشنفکری دوران محمدرضا شاه یک فضای چپ زده، ضد مدرن و مخالف فرهنگ سیاسی غرب بود. سردمدار مهم این فرهنگ سیاسی غلط جلال آل احمد بود که با نگارش «غربزدگی» بخش عمده ای از جریان روشنفکری ایران را به سوی اتحاد با مرتجعین مذهبی کشاند و زمینه های رشد تجددگرایی عصر پهلوی را منحرف ساخت. علی شریعتی نیز با ساختن یک ایدئولوژی عامه پسند از شیعه در بخش عمده ای از جریان تجدد اختلال ایجاد کرد.



هیچ گونه حقوق رسمی و مدون در نظام کهن قضایی عصر قاجار حاکم نبود. میرزا فتحعلی آخوندزاده از پیشروان آن دوره، دستگاه قضایی عصر قاجار را این گونه توصیف می کند: «در سراسر دستگاه دیوان یک کتاب قانون در دست نیست و جزای هیچ گناه و اجر هیچ ثواب معین نمی باشد. به عقل هرکس هرچه می رسد معمول می دارد. نه در محاکم شرع دفتری هست و نه در دیوانخانه عرف ضبط و ربطی، خلاصه نه قانون هست، نه نظامی و نه اختیار معینی».



طالبوف تبریزی نیز وضعیت آشفته نظام حقوقی روزگار خود را چنین ترسیم می کند: «... نه دستگاه وضع قانون داریم، نه مدرسه تعلیم قانون، اداره مملکت برپایه شرع است نه بر اساس قوانین موضوعه... صدارت ما مسند بی سند است و دستگاه ظلم و استبداد همچنان پابرجا».



طرز کار «دیوانخانه» در دوره قاجار چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع می کردند و حاکم شرع یعنی اینکه روحانی و مجتهد درباره شکایات حکم می داد و دعاوی غیر حقوقی هم در ادارات دولتی طرح می گردید.



رضاشاه وارث چنین بی نظمی دیوانی و آشفتگی حقوقی بود. تا پیش از روی کار آمدن رضاشاه در ایران نه تنها در امر دادرسی بلکه در اکثر زمینه های اداری و کشوری تمرکز و نظمی وجود نداشت.



قوانین عرفی در طول دوران پهلوی با کمرنگ ساختن مسائل شرعی تدوین گردید. برای مثال براساس قانون سال 1310 شمسی هر روحانی که عقد ازدواجی براساس شیوه های سنتی شرعی «بدون ثبت در دفتر ازدواج» را اجرا می کرد مشمول پیگرد کیفری می گردید. همچنین در دوره محمدرضاشاه در راستای قانون حمایت از خانواده هر مردی بیش از یک همسر بدون کسب اجازه از همسر اولش اختیار می کرد مشمول مجازات می شد.



در دوره پهلوی اول، جلد نخست قانون مدنی دربرگیرنده 955 ماده در مورد مالکیت، حقوق قراردادها در سال 1307 تصویب شد و جلدهای دوم و سوم این قانون که تابعیت، احوال شخصیه و مانند اینها را در بر می گرفت با توجه به قوانین مدنی فرانسه، بلژیک و سوئیس تنظیم گردید.



در دوره پهلوی قانون جزای عمومی که تعیین حدود آن در دوره قاجار «به طور کامل» با فقها بود تحت عنوان «قانون جزای عرفی» اصلاح شد. از مشخصات ویژه نظام قضایی عصر پهلوی «عرفی کردن» امر قضاوت و محدود کردن «قضاوت شرعی» بود. این در حالی بود که تا پیش از آن امور قضایی بر عهده روحانیون قرار داشت.



تلاش علی اکبر داور در نوسازی دستگاه قضایی توام با کمرنگ ساختن نقش روحانیون و جذب کردن تحصیل کردگان و قضات متجدد بود. محسن صدر الاشراف در خاطرات خود می نویسد مهم ترین دغدغه داور خارج نمودن عدلیه از «صورت آخوندی» آن بود.



تمام این تلاش ها هرچند هنوز ناکافی و گاهی خام دستانه بود ولی بازهم بیانگر این موضوع مهم است که «جهت گیری» پهلوی ها به طرف عرفی سازی و نوسازی نظام قضایی ایران بود. نظم و سامان یابی امور حقوقی در دوره پهلوی غیر قابل انکار است. ضمن آن که وجود قضات خوشنام و دادگستری نسبتا مستقل در دوره محمدرضاشاه مورد اعتراف حتا دشمنان نظام پهلوی است.



در زمینه تئاتر، سینما، ادبیات و موسیقی نیز دوره پهلوی کارنامه قابل قبولی دارد. سکولاریسم فرهنگی در بسیاری از موارد اجازه می داد هنرمندان عرصه نمایش و یا نویسندگان اهل ادبیات بتوانند زمینه های ذهنی خود را بروز دهند. وجود آزادی های اجتماعی و فرهنگی و آزاد بودن پوشش برای زنان به خصوص در دوران محمدرضا شاه تایید کننده تحقق بخش های مهمی از سکولاریسم فرهنگی است.



یکی از بحث برانگیزترین مناقشات در دوران پهلوی بحث سیاست خارجی و مقوله وابستگی یا عدم وابستگی دو پادشاه پهلوی به خارجی هاست. متاسفانه نیروهای چپ با مبتذل نمودن این بحث ها و یکسره وابسته دانستن نظام پهلوی، مانع هرگونه بحث علمی و مستند در این زمینه شده اند. برای چپ ها هرگز کیفیت و تغییر دوره ها در روابط خارجی پادشاهان پهلوی مطرح نبوده و آنان با یک کاسه نمودن کل آن دوران باعث اغتشاش فکری در افکار عمومی و انحراف سیاسی در نخبگان گشته اند.



برای مثال برخی از نیروهای مصدقی و چپ گرا بارها قرار داد 1933 را که در دوران رضا شاه منعقد گردید مورد انتقاد شدید قرار داده اند در حالی که این قرارداد دارای مزیت های عمده ای هم بود، مثلا در قرارداد یادشده بندی گنجانده شده بود که بر اساس آن شرکت نفت انگلیس مقید می شد هر سال یک درصد مشخصی از ایرانیان را آموزش داده و وارد «امور فنی ،مهندسی و مدیریتی» شرکت نماید. مزیت دیگر قرار داد 1933 نسبت به قرار داد دارسی آن بود که حق انحصار انگلستان در خصوص اکتشاف و استخراج نفت در ایران از بین می رفت.



دیپلماسی دوران پهلوی به ویژه از دهه 40 به بعد یک دیپلماسی متوازن و تامین کننده منافع ملی ایران بود. در روابط منطقه ای اعتمادی که ایران بر می انگیخت موجبات ثبات و آرامش منطقه را فراهم ساخته بود.



واقعیت این است که پهلوی ها از لحاظ روابط بین الملل میراث دار بی کفایتی قاجارها بودند چراکه آنان به خاطر ضعف دولت مرکزی بخش های بزرگی از خاک کشور را از کف دادند ولی در دوره پهلوی در این زمینه شاهد ملحق شدن جزایر سه گانه به خاک کشور و اقتدار ایران در امنیت و ثبات خلیج فارس بودیم.



در ماجرای بحرین نیز به نظر می رسد برخلاف هیاهوهای رایج، بحرین از سالها قبل به نوعی مستعمره انگلستان به حساب می آمد و در اطلس های گیتاشناسی نیز به شکل رسمی نوشته شده است که بحرین در سال 1971 «از انگلستان» استقلال پیدا کرد. به نظر می رسد مانور دادن مخالفان حکومت پهلوی در مورد ماجرای بحرین بیش از آن که دغدغه ای مبتنی بر منافع ملی باشد یک موضوع سیاسی و غرض ورزانه نسبت به نظام پادشاهی پهلوی ها است.



اگر مخالفان دیپلماسی دوره پهلوی از انصاف لازم برخوردار می بودند قرار داد 1975 الجزایر با عراق را مورد ستایش قرار می دادند. طبق این قرارداد که یک سند ارزشمند دیپلماتیک به حساب می آید برای نخستین بار مرزهای غربی ایران تثبیت شد و حتا در دوران جمهوری اسلامی نیز مورد استناد وزارت خارجه این رژیم قرار گرفت.



نمونه دیگر دوراندیشی شاه، تهیه اسلحه های مدرن برای کشور بود چرا که او به خوبی متوجه برخی خصومت های همسایگان ایران بود و همگان دیدند که در جنگ هشت ساله از اسلحه های خریداری شده چه قدر استفاده شد تا جایی که هاشمی رفسنجانی اعتراف کرد اگر هواپیماهای F-14 را نداشتیم در زمینه هوایی از عراق شکست می خوردیم.



یک نمونه دیگر دیپلماسی موفق شاه ایجاد توازن بین قدرت های آن روزگار به ویژه دو بلوک شرق و غرب بود که سبب شد تا ایران تقریبا با اکثر کشورهای جهان رابطه ای مبتنی بر «احترام متقابل» داشته باشد و عملا به عنوان یک کشور ثبات آفرین در خاورمیانه مورد قبول جامعه جهانی قرار گیرد.



اتفاقا برخلاف نظر چپ گرایان و طرفداران خمینی، رابطه عادی محمدرضا شاه با غرب بسیار درست و منطقی بود. چه از نظر مکاتب سیاسی و چه به لحاظ تکنولوژیک رابطه با غرب بسیار پر منفعت تر از رابطه با شرق بود. در آن روزگار نماینده بلوک شرق روس ها بودند که هرگز رابطه با آنها دارای منافع عمده ای برای کشور نبوده است، هرچند شاه با کاردانی، ضمن بستن قرار داد ذوب آهن با روس ها در رابطه تجاری و سیاسی اش با هر دو بلوک قدرتمند آن روزگار توازن ایجاد کرده بود.



حتا در زمینه انرژی هسته ای نیز حکومت پهلوی به صورت «عادی» با «بستن قرارداد» با بهترین شرکت های هسته ای مانند زیمنس آلمان و «بدون جنجال آفرینی» این کار را انجام داد که نشانگر درک درست دولتمردان وقت از منافع انرژی اتمی توام با «اعتماد آفرینی» بود.



برخلاف تبلیغات چپ ها و بنیادگرایان مذهبی حکومت پهلوی هرگز «سر سپرده» و «وابسته» به قدرت های خارجی نبود و اسناد منتشر شده سالهای اخیر نشان می دهد محمدرضاشاه در زمینه منافع ملی ایران با چه چالش هایی در برخورد با کشورهای غربی و شرقی مواجه بوده است. او اختلافات بسیاری نیز با آمریکاییان بر سر منافع ملی ایران داشت. چپ گرایان ایران، مذهبی ها و گروهی از به اصطلاح ملی گرایان همواره «رابطه عادی» و «مسالمت آمیز» در دوره پهلوی را به سرسپردگی و وابستگی آن حکومت به غرب تعبیر کرده اند که این یک کج فهمی آشکار و یک جعل بغض آلود است.



قطعا حکومت پهلوی یک نظام «ایده آل» و «بی نقص» نبود و کمبودهای آشکاری در زمینه توسعه سیاسی، تحزب و آزادی های سیاسی داشت اما اگر آن حکومت در سال 57 ساقط نمی شد با روندی که از دهه 40 شروع شده بود می توانست ایران را در مسیر درست تاریخ قرار دهد و می توان حدس زد در صورت تداوم پهلوی ها ایران امروز یک کشور توسعه یافته و مدرن می بود.



یادآوری ارزش های عصر پهلوی از این رو ضرورت دارد که از چند انحراف جلوگیری می کند:



اول این که نسل های جوان تر کشور که با جعل کاری چپ ها، مصدقی ها و نیروهای اسلامی مغزشویی شده اند متوجه می شوند دوران دو پادشاه پهلوی آن دوران تاریک و توسعه نیافته ای نبوده است که این گروه ها برایشان «تصویر سازی» کرده و می کنند.



دوم این که ارزش های دوره پهلوی ارزش هایی فرازمانی هستند و می توانند برای ساختن یک ایرانِ دمکراتیک در آینده نیز به کار بیایند.



سوم، این موضوع مهم که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سرکار باشد، دوره پهلوی «تنها» دوره تاریخ معاصر ایران است که در آن سیاست های مبتنی بر توسعه یافتگی و روابط بین المللیِ منطبق با منافع ملی در پیش گرفته شده است.




نوشته:کوروش از تهران


---------------------------------



منابع:



- بشیریه، حسین. دیباچه ای بر مفهوم همبستگی ملی



- سعیدی، شیرین کام. موقعیت تجار و صاحبان صنایع دوره پهلوی



- عظیمی، حسین. مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران



- ساسان،عبدالحسین. مقاله اقتصادی



- ازکیا، غفاری. توسعه روستایی



- طباطبایی، جواد. مکتب تبریز



- صدر الاشراف. خاطرات



- فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران



- آدمیت، فریدون.امیرکبیر و ایران



- آدمیت، فریدون.اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی



-زندیه، حسن.نخستین چالش های نظام کهن قضایی و تجارب عصر جدید



- زیبا کلام، صادق.یکصد سال نفت ایران و یک قرن توهم،روزنامه اعتماد



- رحیمی فر، مهری.مقاله اقتصادی،بولتن وزرات امور اقتصادی و دارایی



لینک زیر:بخش دوم: مدرنیسم و توسعه اقتصادی





لینک زیر:بخش اول :ناسیونالیسم و طلیعه مدرنیسم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

بر اثر ضرب و شتم پرده گوش عیسی سحر خیز پاره شد

سایت خودنویس: مهدی سحرخیز گفت که پرده گوش پدرش در اثر ضربه یک زندانی پاره شده است. ضارب یکی از «شرور»های زندانی در بند سیاسی رجایی‌شهر است که حدود دو هفته‌ پیش در درگیری با عیسی سحرخیز توی گوش این روزنامه‌نگار زده است. به گفته مهدی سحرخیز، پدرش و گروهی دیگر از زندانیان در اعتراض به عدم رسیدگی به وضعیت نا امن زندان و سهل‌انگاری در معالجه سحرخیز، دست به اعتصاب غذای نامحدود زده‌اند.

عیسی سحرخیز برای چندمین بار قربانی خشونت شد. او که سال‌ها پیش مورد حمله دادستان فعلی کشور قرار گرفته بود (پرتاب قندان و گاز گرفتن توسط محسنی اژه‌ای)، پس از انتخابات دستگیر و به خاطر ضرب و جرح توسط بازجویانش تا مدت‌ها تحت درمان بود.

سحرخیز این بار به‌وسیله یکی از زندانیان «شرور» که به بند سیاسی منتقل شده بود مورد حمله قرار گرفت که به خاطر شدت ضربه، دچار پارگی پرده گوش شده است.

مهدی سحرخیز، پسر این روزنامه‌نگار که ساکن نیویورک است به خودنویس گفت علیرغم قول مقامات زندان، هنوز هیچ پزشکی به دیدار سحرخیز نرفته است و خانواده او نیز در دیدار روز پنجشنبه متوجه این مساله شده است.

مهدی سحرخیز همچنین گفت که پدرش به همراه چند زندانی دیگر از جمله کیوان صمیمی در اعتراض به وضع موجود در زندان از ۶ روز پیش دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است. او همچنین گفت که به خاطر محدودیت در ارتباط خانواده با پدرش و تعطیلی‌های آینده در روز ملاقات آقایان زندانی، و همچنین محدودیت تماس تلفنی که از سوی مسوولان بر زندانیان تحمیل شده، تا نزدیک به یک ماه بعد نمی‌توانند هیچ خبری از عیسی سحرخیز داشته باشند که موجب افزایش نگرانی اعضای خانواده او شده است. سحرخیز با وجود تقاضای خانواده، حاضر به شکستن اعتصاب غذای خود نشده و بنا به گفته همسرش، بیش از ۶ کیلو در طی ۶ روز گذشته وزن کم کرده است.

مهدی سحرخیز در پایان به خودنویس گفت که مجید توکلی دیروز به اصرار اطرافیان اعتصاب غذای خود را شکسته است.

نیویورک تایمز: ارتباط رژیم تهران با حوادث ۱۱ سپتامبر

سایت بالاترین: به نوشته روزنامه نیویورک تایمز May 19, 2011 بر اساس شواهد دادگاه فدرال در نیویورک، دو نفر از سرویس اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی شهادت دادند که مقامات رسمی‌ حکومت حاکم بر ایران درباره حملات ۱۱ سپتامبر آگاهی‌ قبلی‌ داشتند. یکی‌ از این افراد مدعی است که ایران این حملات را برنامه ریزی کرده بود. هویت این دو نفر فاش نشده است.

در این شکایت مطرح شده که جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان به القاعده در طراحی‌ حملات ۱۱ سپتامبر و تسهیل آموزش هواپیما ربایان کمک کرده اند. وکلای بازماندگان این حوادث تاکید می‌‌کنند که عماد مغنیه، فرمانده نظامی حزب الله، یک عامل تروریست جمهوری اسلامی بود، که در سال ۲۰۰۰ به عربستان سعودی سفر کرده تا به آماده سازی حملات ۱۱ سپتامبر کمک کند. عماد مغنیه در سال ۲۰۰۸ کشته شد.

این اسناد نشان می‌‌دهند که این ۲ نفر در وزارت اطلاعت جمهوری اسلامی کار میکردند، در جایگاهی‌ که به آنها اجازه می داد به اطلاعات حساس در زمینه حمایت جمهوری کثیف اسلامی از تروریسم دسترسی‌ داشته باشند. این گزارش می‌‌افزاید، این دونفر نگرانند که در صورت فاش شدن نام آنها امنیت خود و خانواده‌هایشان به خطر بیفتد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

توهین خاتمی به مردم در جمع کهنه سربازان جنگ


جعفر پویه

سید محمد خاتمی، سیاستمدار ورشکسته رژیم ولایت فقیه بار دیگر در یک اظهار نظر، خود و همریشانش را مضحکه عام و خاص کرد. خاتمی که حاصل مماشات "اصلاح طلبانه" اش با بیت خامنه ای و چشم پوشی او بر شلتاقهای بی حد و اندازه عوامل وی در سرکوبی و نابود سازی نهادهای مدنی و فعالان عرصه حقوق بشر و مطبوعات زبانزد همگان است ، بار دیگر به امید واهی میانجی گری، برای قدرت مطلقه ای که هیچ رقیبی را نمی تواند تحمل کند، عبای وحدت پهن کرده به امید اینکه شاید این دام بار دیگر کسانی را بفریبد.

بدیهی است شناخت خاتمی از علی خامنه ای و خواسته هایش آنقدر هست که نداند نه تنها او بلکه، هیچکس در بیت اش به این یاوه ها وقعی نخواهد گذاشت. او رو به مردمی که بی پروا در برابر استبداد سرکوبگر حاکم پای سفت کرده اند و قدمی به عقب بر نمی دارند، دهن گشاده است تا شاید بتواند خللی در اراده آنان وارد آورد.

او که در جمع عده ای کهنه سرباز بایگانی شده جنگ ضد مردمی حرافی می کرد، در مورد حوادث یک سال گذشته گفت: "اگر ظلمی شده است که شده است، همه بياييم عفو کنيم و به آينده نگاه کنيم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است، به نفع آينده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آينده بهتر رو خواهيم آورد."

آخوند خاتمی که شرم را خورده و حیا را قی کرده، مردمی که مورد ظلم قرار گرفته و جوانان آنان یا در خیابان مورد تیر مستقیم قرار گرفته و یا در بیدادگاه های خامنه ای پس از مورد تجاوز واقع شدن، به جوجه اعدام سپرده شده اند را همسنگ حاکم ظالم می کند. او از طرف مردم مظلوم سرکوب شده و سوگواری که حتا از برگزاری مراسم سوگواری برای عزیزان شهیدشان منع شده اند، قاتل جوانان آنان را می بخشد. خاتمی به همین مقدار هم بسنده نکرده و با وقاحت تمام مردم را ظالم می کند و اتهام به آنها می بندد که به جنایتکاری چون خامنه ای ظلم کرده اند و بی شرمانه از او می خواهد تا مردم را ببخشد.

آیا این سخنان توهین آشکار به کسانی که حتا نمی دانند گور عزیزانشان کجاست، نیست؟ آیا رهبر جنایتکار و سرکوبگر ظالمی چون علی خامنه ای که دستش اش به خون آلوده است را مظلوم نامیدن، لگدمالی خون جوانان مردم که هنوز بر سنگفرشها تازه است، نیست؟

خاتمی در عمل چشم خود را بر مطامع علی خامنه ای و دار و دسته او که برای غارت ثروت ملی مردم کمر بسته اند و در این راه از هیچ ظلمی فروگذاری نمی کنند، می بندد. او نمی خواهد قبول کند که سیاست اصلاحات او و همریشانش مدتها پیش با ورشکستگی کامل از صحنه سیاسی ایران حذف شده است.

با این یاوه ها خاتمی نشان داد که اصلاح طلبان ورشکسته حکومتی نه تنها برنامه ای برای رژیم ندارند، بلکه کاسه لیسی ارباب قدرت و علی خامنه ای آنان را نزد مردم از گذشته منفور تر خواهد کرد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به همایش سکولارهای سبز در تورنتو


دوستان و هم میهنان عزیزم، با سلام برهمۀ شما:


امیدوار بودم که بتوانم دستکم در یکی از جلسات این همایش با شما باشم و با آراء و باورهایتان در بارۀ موضوع هائی که مطرح می شود بیشتر آشنا شوم. متأسفم که امکان فراهم نشد. امّا بی نهایت خوشحالم که می توانم، به دعوت لطف آمیز برگزارکنندگان همایش، مختصری در بارۀ موضوع مورد بحث بیان نظر کنم. امّا پیش از آن، نخست مایلم برپائی این همایش را به همۀ برگزارکنندگان شادباش بگویم. مشکلات برگزاری همایشی از این گونه و دشواری یافتن راه حل آن ها از دید کسی پنهان نیست. تنها با همّتی شایان و شوری فراوان است که می توان در این راه به مقصود رسید. خوشبختانه برگزارکنندگان همایش کنونی از این دو نعمت بهره بسیار داشته اند.




به نظر من این همایش را باید از دو نقطۀ نظر بهنگام و ارزنده شمرد. نخست از نظر اهمیت موضوع های مورد بحث، و دوّم از بابت تأکید بر ضرورتبه هدفی مشخص. همگرائی در زمینۀ رسیدن به هدفی مشخص.




اهمیت موضوع که به یقین برای شما دوستان عزیز کاملاً روشن است. هیچ ایرانی که معتقد به ضرورت برپائی یک نظام دموکراتیک و متعهد به حقوق بشر باشد نمی تواند ارزش و اهمیت چنین بحث و بررسی را نادیده بگیرد. آن چه که از آغاز عمر حکومت اسلامی تاکنون بر ایران و مردم ایران رفته است هر روز بر اهمیت چنین همایش ها و بررسی ها میفزاید. به نظر من، موضوع همایش کنونی باید بسیار زودتر از این برای مخالفان و منتقدان جدّی حکومت اسلامی مطرح می شد، حداقل برای کسانی که در فضای امن جوامع دموکراتیک جهان زندگی می کنند و به ضرورت تحقق یک نظام دموکراتیک و شرایط و لوازم آن پی برده اند.




به نظر من امروز بخشی بزرگ از زنان و جوانان دانش آموختۀ ایران که در کورۀ سوزان استبداد مذهبی آبدیده شده اند به این لوازم و شرایط به خوبی آگاهند. با گوشت و پوست و استخوانشان حس کرده اند و می دانند که دموکراسی تنها بر شالودۀ حقوق و آزادی های انسان می تواند استوار شود. و نیز می دانند که حکومت غیرسکولار با حقوق و آزادی های بشر و لاجرم با دموکراسی، یکسره بیگانه و ناسازگار است.




خوشبختانه به نظر می رسد که آراء کسانی که هنوز سخن از دموکراسی دینی می رانند و جدائی دین از حکومت را ضروری نمی شمرند، نقشی و اثری بر ذهن جوانان، و زنان هشیار و هوشمند ایران نگذاشته است.




کار فساد واستبداد و بیداد، در ایران به آنجا رسیده که حتی شماری روزافزون از بنیان گزاران و هواداران حکومت اسلامی هم سرانجام در عمل به تأئید نظر و خواستِ روشن و مشهود اکثریت قاطع مردم ایران پرداخته اند. آن ها، اگر نه به تصریح، به تلویح، دخالت دین در حکومت را ریشۀ همۀ فاجعه های بی سابقه ای می دانند که میهن ما را به چنین مرحلۀ اسفناکی رسانده است. مهم تر ازهمه، شماری از هواداران و مبلغان سابق حکومت اسلامی، امروز مسبب اصلی سست شدن باورهای مذهبی، به ویژه در میان هموطنان مسلمانمان را، همین اختلاط دین و حکومت می شمرند.



به این ترتیب منکر اهمیت و ضرورت بحث و بررسی هرچه بیشتر و همه گیرتر در بارۀ سکولاریزم و حقوق بشر نمی توان شد. امّا اوضاع و احوال آشفته تر از همیشۀ ایران، و ابرهای سیاهی که بر آسمان میهن عزیزمان وزیدن گرفته، مسئولیت های دیگری را نیز بر عهده همۀ ما گذاشته است. جنبۀ دوم اهمیت این همایش پرداختن به همین مسئولیت ها است. من در این فرصت مایلم در بارۀ یکی از این مسئولیت ها، که شاید مهم ترین آن هاهم باشد، چند نکته ای را که به نظرم می رسد با شما دوستان در میان گذارم. این مسئولیت مسئولیتی است که متأسفانه در این سال های دراز بسیاری از ما در باره اش سخن بسیار گفته و به ایفایش کمتر پرداخته ایم. مسئولیت یافتن راهی برای همرای و همبسته شدن ده ها و صدها هزار ایرانی کوچیده از وطن برای کمک به رهائی و آزادی هم میهنان اسیر و گرفتارمان.



به نظر من ایرانیان دور از وطن شاید بیشتر از هرگروه مهاجر دیگری امکان و فرصت و انگیزۀ چنین هم رائی و همبستگی را داشته اند امّا متأسفانه تا کنون به توفیق چشمگیری نرسیده اند. تا آن جا کـه خود شاهـد بوده ام و یا از دیگران شنیده ام، کمتر مجمعی و همایشی از ایرانیان علاقه مند به وطن و نجات وطن برپا شده است که در آن تفرّق و رقابت جای تلاش برای رسیدن به توافق بر سر هدف های مشترک را نگرفته باشد. عنادها و کشمکش های ایدئولوژیک، جاه طلبی های سیاسی و اختلاف نظر بر سر مسائل فرعی از جمله قالب و ساختار اداری حکومت از دلائل اصلی ناکامی در این زمینه است.




با توجه به موضوع های مورد بحث همایش و هدف های آن و تأکیدی که بر ضرورت همگرائی و رسیدن به تصمیم های قابل اجرا شده است، اطمینان دارم که این همایش می تواند به نتایجی مثبت و سود مند دست یابد و مقدمات همرائی و همبستگی هرچه بیشتر ایرانیان، به ویژه ایرانیان دور از وطن، را برای رسیدن به هدفی مشترک و یافتن شیوه های تحقق آن، فراهم آورد . با سپاس دوباره از فرصتی که به من دادید، برای همگی آرزوی توفیق هرچه زودتر و کامل تر در راه کمک به آزادی ایران دارم.



خداوند نگهدار ایران باد