۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

پادشاهی پارلمانی حکومت فردی نیست


پارس دیلی نیوز:ایران کشوری بزرگ، باستانی و با قدمت تاریخی است و دارای تیره ها، طوایف، زبان ها و اقوام متکثر و گوناگون است که سال ها زیر نام ایران زیسته اند. هگل از بزرگترین فلاسفه تاریخ و سیاست معتقد است ایران قدیمی ترین پادشاهی دنیاست که برای نخستین بار موفق گردید با درایت و کاردانی پادشاهان بزرگی مانند کوروش، داریوش و سپس انوشیروان امپراتوری بزرگ و وسیعی را تشکیل دهد.


پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی جریان های جمهوری خواه اعم از جمهوری خواه به معنای طرفدار جمهوری اسلامی و یا جمهوری خواهان لاییک به طور فزاینده ای بر منسوخ شدن نظام پادشاهی در ایران تاکید می کنند و تنها راه رفاه و آزادی مردم را در قالب جمهوری تعریف می کنند.


بسیاری از فعالان سیاسی و طرفداران جمهوری «تنها» شکل دمکراسی برای ایران را یک جمهوری سکولار معرفی می کنند که این ادعا دارای اشکالات بسیار و سفسطه های زیادی است:


1) یکی از استدلال های جمهوری خواهان این است که در طول تاریخ سابقه نداشته که یک جمهوری مجددا به پادشاهی تبدیل شود در حالی که این ادعا از بیخ و بن بی اساس است. نمونه بسیار معروف آن بازگشت پادشاهی به بریتانیا پس از دوران جمهوری کرامول است که اساس نظام پادشاهی حفظ گردید و در طی سال ها و به صورت تکامل یافته به پادشاهی های مطلقه و سپس پادشاهی پارلمانی مبدل شد تا جایی که بسیاری از فیلسوفان علوم سیاسی بر این عقیده اند که بریتانیا پردامنه ترین، عمیق ترین و قدیمی ترین دمکراسی دنیاست. نمونه دیگر آن اسپانیا و خوان کارلوس است که پس از دوران دیکتاتوری فرانکو، توانست دمکراسی را برای اسپانیا به ارمغان آورد.


2) هر کشوری دارای یک سنت سیاسی تاریخی ویژه خود است مثلا ایتالیا با توجه به جمهوری روم و سنای آن همواره به سمت جمهوری گرایش داشته در حالی که برقراری جمهوری در یک کشور دیگر مانند بریتانیا سنت سیاسی نبوده است. سنت سیاسی ایران همواره پادشاهی بوده است اما تفاوت مهم و بنیانی یک نظام پادشاهی پارلمانی با استبداد دیرپای شاهان سنتی ایران این است که در نظام پادشاهی پارلمانی، پادشاه تنها نماینده نهاد پادشاهی است و نقشی کاملا نمادین دارد. پادشاه نماد یکپارچگی اقوام گوناگون ایران است این نقش را نه ولی فقیه و نه رئیس جمهوری نمی توانند ایفا کنند. ولی فقیه دارای اختیارات بی حد و حصر است که رهبری اش کاملا جنبه ایدئولوژیک و مذهبی و مختص به یک دین دارد. ولی فقیه به دلیل همین محدودیت همراه با تبعیض، قادر به ایفای نقشی «ملی» نیست. رئیس جمهوری نیز چون به صورت «موقت» و از سوی نیروهای معین و محدود اجتماعی، بر سرکار می آید از ایفای نقش نمادین برای اتحاد و همبستگی اقوام و تیره های ایرانی در یک کشور یکپارچه عاجز است. حال آنکه نماد پادشاهی، این مزیت را دارد که از واگرایی اقوام جلوگیری می کند و نیروهای گریز از مرکز را به سمت یکپارچگیِ سرزمینی و ثبات سوق می دهد، ضمن آن که حقوق اساسی هر استان و ایالت و اقوام آن را را مانند زبان محلی و مسائل مربوط به خودمختاری راهم به رسمیت می شمارد.


3) نظام پادشاهی پارلمانی برخلاف تبلیغات مخالفان، بر مبنای شخص پادشاه اداره نمی شود بنابراین جنبه حکومت فردی ندارد. در یک نظام پارلمانی قدرت اصلی و واقعی در دست احزابی است که با کسب اکثریت، به شکل های مختلف، دولت و پارلمان را به تنهایی و یا در ائتلاف با احزاب دیگر تشکیل می دهند. بدین ترتیب نخست وزیر «منتخب»، «موقت» و «برآمده از فعالیت حزبی» به مثابه رییس دولت، اساس قوه مجریه نظام پادشاهی پارلمانی است و نه نهاد پادشاهی یا شخص پادشاه.


قطعا منظور شاهزاده رضا پهلوی و اصولا طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی بازگشت به سلطنت سنتی و استبدادی نیست و طرفداران این نوع نظام خواهان حکومت فردی نیستند.


4) جمهوریت الزاما مترادف با دمکراسی نیست چرا که رژیم های بسیاری در دنیا وجود دارند که عنوان جمهوری را یدک می کشند ولی از بدترین انواع دیکتاتوری هستند که مثال روشن آن جمهوری اسلامی ایران یا جمهوری عربی سوریه یا جمهوری کوباست. بنابراین صرف جمهوریت تضمین کننده دمکراسی نیست. ضمن آن که نوع رفتار سیاسی فیدل کاسترو، هوگو چاوز، بشار اسد، حسنی مبارک، زین العابدین بن علی و یا معمر قذافی نشان داد در نظام جمهوری هم می توان حکومت فردی و دیکتاتوری و حتا موروثی به وجود آورد. بنابراین شکل نظام سیاسی و حتا وجود مفاد مترقی در قانون اساسی یک کشور، به خودی خود، تضمین کننده دمکراسی، امنیت و رفاه ملت ها نیست.


5) برخلاف نظر برخی از جمهوری خواهان که قصد تخریب و وارونه سازی نظام پادشاهی پارلمانی را دارند، نظام پادشاهی پارلمانی می تواند تداعی کننده حکومت های توسعه یافته ای مانند بریتانیا، سوئد، نروژ، دانمارک، هلند، اسپانیا و ژاپن باشد که از عمیق ترین دمکراسی ها و توسعه یافته ترین کشورها به شمار می آیند. به عبارت دیگر قدرت در نظام پادشاهی، قدرت موروثی نیست زیرا در اختیار نخست وزیر منتخب و پارلمان قرار دارد که هر بار توسط مردم در آن بازنگری می شود. یعنی نظام بر مبنای پادشاه و قدرت او نیست بلکه بر مبنای قدرت و حاکمیت مردم است که توسط دولت و پارلمان اعمال می شود.


6) اگر خودکامگی شاه و کمبود آزادی های سیاسی و حقوق بشری در عصر پهلوی نشانگر استبدادی بودن نظام پادشاهی پارلمانی است پس دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران و یا اختناق موجود در کوبا هم می تواند بیانگر اختناق نظام جمهوری باشد که قطعا چنین استدلالی سست و سرشار از سفسطه است. آنچه برای ساختن ایران ِ آینده مهم است «محتوای» نظام آینده است و«شکل» نظام اهمیت درجه دو را داراست زیرا ممکن است زیر عنوان جمهوری خلقی و مردمی هم نظامی بدتر از جمهوری اسلامی فعلی نصیب مردم شود. باید «ساز و کارهای دمکراتیک» و رشد «فرهنگ گفتگو» و«مدارای سیاسی/ مذهبی» در دستور کار آزادی خواهان ایرانی قرار بگیرد.


لازم است به کلیه جمهوری خواهان تذکر داده شود برای پیشبرد جمهوری مورد علاقه خود، مبانی نظام پادشاهی پارلمانی را مخدوش و وارونه جلوه ندهند. در یک انتخابات آزاد تمام نیروهای سیاسی که در دادگاه های صالحه مجرم شناخته نشده اند باید قادر باشند مرام و مسلک خود را تبلیغ کنند و به رای مردم هم احترام بگذارند. اجبار مردم به این که «فقط» جمهوری را برگزینند دیگر معنای «انتخابات آزاد» نمی دهد. انتخابات آزاد، غیر گزینشی و رقابتی در چهارچوبِ یک نظام دمکراتیک تنها زمانی معنا دارد که مردم بتوانند از میان «گزینه های مختلف» به گرایش مورد علاقه خود رای دهند و گرنه «الزام نمودن مردم به جمهوری» همان رفتار سیاسی خمینی را به ذهن متبادر می کند که با دیکتاتورمنشی خاص خود اعتقاد داشت جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر. اگر درونمایه یک نظام سیاسی دارای خصوصیات دمکراتیک یعنی «پاسخگویی حاکمان و نظارتِ مطبوعات و دستگاه قضایی بر قدرت»، «محدودیت قدرت و وجود آزادی های اساسی»، «توزیع عادلانه قدرت»، «دستگاه قضایی سالم و مستقل» و «جدایی حکومت از مذهب و ایدئولوژی» باشد و مردم بتوانند «طبق قانون اساسی» نظام سیاسی و قدرت مستقر را به چالش بکشند آنگاه «نوع و شکل» آن نظام چندان اهمیتی ندارد چه جمهوری سکولار باشد چه پادشاهی پارلمانی.


به کاربردن اصطلاح سلطنت طلب و خواهان حکومت فردی برای هواداران نظام پادشاهی پارلمانی تنها یک سخن انحرافی است که بیشتر برای مغشوش ساختن افکار عمومی مردم داخل ایران استفاده می شود.


نوشته:کوروش ازتهران

"پسرم بر اثر سوختگی جان نداد، آثار کوفتگی و شکستگی روی بدنش دیدم "


پارس دیلی نیوز:پدر بهنود رمضانی: پسرم بر اثر سوختگی جان نداد، آثار کوفتگی و شکستگی روی بدنش دیدم


شب چهارشنبه سوری سال ۱۳۸۸ خبری در سایت ها منتشر شد مبنی بر اینکه بهنود رمضانی قراء دانشجوی ترم دوم دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل توسط چند موتور سوار در تهران کشته شده است. تاکنون خبرهای جسته و گریخته دیگری نیز توسط دوستان این دانشجوی ۱۹ ساله در سایت های خبری و همچنین در صفحه فیسبوک او منتشر شده است که نحوه به قتل رسیدن بهنود رمضانی را گزارش داده اند اما تاکنون مقامات رسمی هیچ واکنشی به این قتل نشان نداده اند. جرس به سراغ خانواده بهنود رمضانی رفته است تا شرح واقعه را از زبان آنها بشنود.



پدر بهنود رمضانی که خود سابقه ۲۵ سال کار در کادر آزمایشگاهی را دارد شرحی از آخرین مشاهدات خود در بیمارستان و مشاهده آثار ضرب و شتم بر پیکر فرزندش می دهد اما در عین حال تاکید می کند: من همه چیز را به وجدان بیدار جامعه وا می گذارم و درود می فرستم بر شرف کادر پزشکی قانونی که واقعیت را انکار نکرده اند و در گزارش خود بر خلاف نظر برخی ها که اعلام کرده بودند در اثر سوختگی و انفجار نارنجک بوده است اتکا نکرده و "مرگ بر اثر ضربات متعدد شی سخت به سر" را نیز قید کرده اند. وی در مورد پیگری قضایی این پرونده می گوید: واقعا نمی دانم چه باید بکنم. هیچ وقت دنبال حاشیه نبوده ام. ما داشتیم زندگی مان را می کردیم و الان هم واقعا نمی دانم چه باید بکنم آیا پیگیری ها نتیجه ای خواهد داشت یا نه. این چیزها که برای ما فرزند نمی شود..



پیکر این دانشجو بعد از دو روز به خانواده اش داده شد تا او را خارج از تهران و در محل سکونتش به خاک بسپارند. دوستان او در سایت های خبری گزارش داده اند که نیروهای امنیتی با پاره کردن تصاویر این دانشجو اجازه ی برگزاری هیچگونه مراسمی در شهر تهران را نداده بودند و درنهایت پیکر این دانشجوی متولد 1371 در روز جمعه 27 اسفند در زادگاهش در روستای قراخیل از توابع شهرستان قائم شهر دفن شد.



متن گفتگوی کوتاه جرس با جعفر قلی رمضانی پدر بهنود رمضانی و ابهامات موجود در نحوه کشته شدن این دانشجو در پی می آید:



آقای رمضانی، اخبار متفاوتی در مورد نحوه کشته شدن فرزند شما در سایت های خبری منتشر شده است، شما خودتان چه نظری دارید و اولین بار ازکجا و چگونه در جریان این حادثه قرار گرفتید؟



من شب حادثه با پسرم تلفنی صحبت کرده بودم و چون می دانستم فضا کمی نا امن شده بود، از او خواستم که به خانه برگردد، او هم قول داده بود که نیم ساعت بعد به خانه برگردد. اما تنها یک ربع بعد تلفنی به من شد که باید به بیمارستان می رفتم. وارد بیمارستان که شدم با جنازه ی پسرم روبرو شدم. انگار آسمان روی سرم خراب شده بود همانجا زدم بر سر خودم و....



پرسنل پزشکی بیمارستان در همان لحظه به شما علت مرگ را چه گفتند؟



آنجا به من گفتند حادثه ای که رخ داده است بر اثر انفجار نارنجک و سوختگی بوده است . من به آنها گفتم من همکار آزمایشگاهی شما هستم. ۲۵ سال سابقه دارم مگر می شود بر اثر سوختگی باشد. کسی که دچار سانحه سوختگی شود دچار چنین وضعیتی نمی شود. آثار کوفتگی و شکستگی دست و پا روی بدنش را دیدم. سرش را که دیدم خیلی ناراحت شدم، همانجا با پزشکان گفتم این چه وضعی است، چرا می گویید سوختگی. مگر می شود... خیلی ها که دچار سوختگی می شوند حتی فرصت پیدا می کنند که از شهرستان به تهران منتقل می کنند. مواردی که دچار سوختگی می شود، بعدا از چند سال جراحی پلاستیکی به زندگی بر می گردند اما پسرم تمام کرد، این چه حرفی است... ولی بر خلاف این نظرهای اولیه بعد خود پزشکی قانونی گواهی کرد مرگ بر اثر صدمات متعدد جسم سخت به سر پسرم بوده و من واقعا درود می فرستم به شرف آن پزشکان که تشخیص دادند و واقعیت را انکار نکردند. .



آیا بعد از گزارش پزشکی قانونی از مسوولان کسی با شما تماس گرفته است برای دلجویی ای پیگیری قضایی؟



بله کسانی با ما تماس گرفته اند. ما فعلا برای مراسم به شهرستان آمده ایم باید برگردیم تهران ببینم چکار باید بکنیم. خود کلانتری ۱۴۷ به ما هم زنگ زده اند و گفته اند که بیایید پرونده را پیگیری کنید. یعنی کلانتری خودش گزارش قتل تهیه کرده است. توکل بر خدا نمی دانم پیگری کنم یا نکنم، نمی دانم چه می شود. کسانی که در بیمارستان بودند، همه اهالی محل بودند و در محل حادثه حاضر بودند واقعیت ها را گفتند. من واقعا نمی دانم چه باید کرد، پیگیری بکنیم یا نه. دعا می کنم برای هیچ کسی این مشکل پیش نیاید.



کسانی که فرزند شما را به بیمارستان منتقل کرده اند مشخصا در مورد حادثه به شما چه می گفتند ؟



آنها هم در بیمارستان خیلی متاثر بودند و می گفتند در محل حادثه موتورسواران زیادی بودند که به پسرم هجوم آوردند ابتدا با شوک وارد کردن به پسرم او را به زمین انداختند و بعد ریختند بر سرش و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و فرار کردند. می گفتند حتی یک موتور در محل حادثه جا ماند، همان زمان مردم هجوم آوردند که این افرادی که حمله کرده بودند را بگیرند ولی یک خودروی سمند آمد و همه آنها را سوار کرد و از محل دور کرد، مردم شماره خودرو را هم گرفتند و تا رسیدند سر بچه ام که او را به بیمارستان منتقل کنند، دیدند که او همانجا تمام کرده. این واقعیتی است که خود مردم آن منطقه می گویند. حتی پزشکانی که در بیمارستان می گفتند پسرم بر اثر سوختگی جان داد هم خودشان همه آثار ضرب و شتم و آثار کبودی که مردم می گفتند را دیدند. من خودم برای اولین بار که جنازه را دیدم حتی یک آثار زخم هم روی بدن پسرم نبود، آثار شکستگی و کوفتگی را دیدم. خدایا خودت شاهدی، خونی که به ناحق به زمین ریخته شد....



وضعیت خانواده و مادر بهنود چگونه است؟



خدا انشالله به ما صبر بدهد. ما دنبال حاشیه نبودیم و نیستیم. ما داشتیم زندگی مان را می کردیم ولی الان زندگی ما داغون شده است. من سپردم به خدا. مادرش بدتر از من تحملش را از دست داده است. نمی دانم چطور زندگی کنیم. من نتوانستم مادرش را آرام کنم. نمی دانم اصلا مادرش تحمل دارد که ما به تهران برگردیم و خانه ی خالی را ببینیم. چطور می توانیم بپذیریم که پسر جوانم دیگر نیست. گاهی می گویم کاش پسرم دستگیر می شد. مگر آقای احمدی مقدم رییس نیروی انتظامی نگفته بود که ما در این ایام( چهارشنبه سوری) افراد را دستگیر می کنیم و در حبس نگه می داریم. اگر پسر من هم کاری کرد ای کاش دستگیرش می کردند... من گله ام این است که پسر من مگر چه کار کرده بود، اگر جرمی مرتکب شده بود، کاش محاکمه اش می کردند ولی الان زنده بود.... نمی دانم پیگیری کنم به چه نتیجه ای خواهم رسید . پسرم که زنده نمی شود، این چیزها ( پیگیری ها) که برای ما فرزند نمی شود . من همه چیز را به وجدان بیدار جامعه وا می گذارم و اگر هر کسی بویی از انسانیت برده باشد، این واقعه را بشنود متاثر و متاسف می شود....



مسیح علی نژاد

محکومیت قطعی حشمت الله طبرزدی به ۸ سال حبس
خبرگزاری هرانا - بر اساس رای دادگاه تجدیدنظر حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی شناخته شده و دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران، به تحمل ۸ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آقای طبرزدی از اتهام "اختلال در نظم عمومی" تبرئه شده تا حکم وی از ۹ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق به ۸ سال حبس تعزیری تقلیل یابد.

پیش از این نیز حشمت الله طبرزدی بر اساس حکمی دیگر از سوی دادگاه انقلاب به ۱۱ سال حبس محکوم شده و سال‌های متمادی را در زندان به سر برده بود.

همچنین ۱۰ سال ممنوعیت از فعالیت اجتماعی ایشان از محکومیت قبلی‌اش با اتمام دوران زندان ۸ سال به جریان خواهد افتاد که باتوجه به مدت آزادی بین این ۲ محکومیت ۲ سال از ان سپری شده است.

لازم به یادآوری که بر اساس اشتباهی که مسئولان اسفندماه سال گذشته در ابلاغ شفاهی حکم به این زندانی سیاسی داشتند، محکومیت قطعی وی ۷ سال عنوان شده بود؛ چرا که با احتساب ایام بازداشت وی، در حال حاضر ۷ سال از محکومیت ایشان باقی مانده است.




يك شهروند اهوازی هنگام بازداشت زیرشکنجه کشته شد

پارس دیلی نیوز به نقل از العربیه نوشت:منابع محلی در اهواز روز یکشنبه 27 – 3 – 2011 اعلام کردند یک فعال عرب اهوازی به نام رضا مغامسی از ساکنان شهر دزفول " هنگام بازداشت زیرشکنجه کشته شد."


سایت " اهواز نیوز " به نقل از منابع محلی گزارش کرد " این شهروند ایرانی روز چهارشنبه گذشته بر اثر ضربه های شدید بر روی لگن خاصره و خونریزی داخلی کشته شد."


همین منبع می افزاید حال هادی راشدی از بازداشت شدگان سیاسی در استان خوزستان که ماه گذشته به همراه 7 نفر دیگر در خلف آباد بازداشت شد براثر شکنجه های پیاپی وخیم است و چندین بار به بیمارستان منتقل شد.


اهواز نیوز همچنین به نقل از منابع محلی گزارش کرد " طی روزهای گذشته یک فعال اجتماعی عرب اهوازی به نام رمضان خالدی ( 36 ساله ) از ساکنان روستای رمیص واقع در جاده بین اهواز – معشور توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد."


وی به علت اعتراض به آلودگی روستایشان از دوده های برخاسته از چاه های نفتی ونیز عدم استخدام جوانان این روستا توسط شرکت نفت دستگیر شده است.


گزارش می افزاید : " در این روستای عرب نشین ده ها نفر از مردم به علت تنفس دود بر آمده از چاه های نفتی به بیماری های خطرناک تنفسی و ریوی مبتلا شده اند."


منابع حقوق بشری می گویند طی چند روز اخیر حدود 234 نفر از فعالان فرهنگی و اجتماعی عرب اهوازی در شهرهای مختلف استان دستگیر شده اند و از وضعیت 35 نفر از آنان پس از بازداشت اطلاعی در دست نیست.

وضعیت وخیم و نگران کننده وبلاگ نویس زندانی
دانشجونیوز: خانواده حسین رونقی ملکی وبلاگ‌نویس و فعال حقوق بشر طی دیروز و امروز با مراجعه به مراجع قضایی مختلف درخواست اعطای مرخصی اسعلاجی برای این وبلاگ‌‌نویس را بار دیگر مطرح کردند، اما بار دیگر با مخالفت مسئولین قضایی مواجه شدند.

به گزارش «رهانا», حسین رونقی ملکی امروز در حالی با خانواده‌ی خود ملاقات کرده که از وضعیت جسمی و ناراحتی کلیه همچنان رنج می‌برد و علت این همه سخت‌گیری و عدم اجازه به درمان برای وی از سوی مسئولین قضایی و نهادهای امنیتی مشخص نیست.

خانواده رونقی به خانه حقوق بشر گفتند که این وبلاگ‌نویس از وضعیت بد جسمی رنج می‌برد و کلیه‌‌هایش را دارد از دست می‌دهد، اما مسئولین هیچ توجهی به درخواست‌های ما نمی‌کنند، ما از همه گروه‌های حقوق بشری داخلی و خارجی می‌خواهیم که نسبت به وضعیت بد حسین رونقی توجه کنند. ما نگران جان فرزندمان هستیم.»

خانواده رونقی در ادامه گفتند: «الان حدود سه ماه است که حسین با چنین وضعیتی روبرو است، اواخر دی ماه به خاطر وخامت حالش او را شبانه از زندان به بیمارستان مدرس تهران منتقل کردند و پزشکان بیمارستان مدرس گفتند که وضعیت وی اورژانسی است و هر چه سریع‌تر باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد. ما خودمان به بیمارستان مدرس بعد از آن مراجعه کردیم. پرونده پزشکی وی را آن‌جا مطالعه کردیم و با پزشکان صحبت کردیم، آن‌ها به ما هم گفتند که وضعیت حسین حاد است و به سرعت باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد. اما متاسفانه تاکنون این مساله مورد موافقت مسئولین قضایی قرار نگرفته است.»

خانواده رونقی ادامه دادند: «همچنین در بهمن ماه نیز بار دیگر با توجه به وضعیت بد جسمی که حسین پیدا کرده بود، بار دیگر او را به بیمارستان بقیه‌الله در ونک منتقل کردند، پزشکان آن‌جا هم درخواست عمل فوری حسین را مطرح کردند، اما به علت بالا بودن هزینه حسین را به زندان باز می‌گردانند. مسئولین زندان گفته بودند که نمی‌توانند هزینه عمل او را تامین کنند. بعد از آن ما هر چقدر پیگری کردیم که خودمان هزینه عمل را می‌دهیم به حرف ما توجهی نکردند.»

خانواده رونقی افزودند: «در حال حاضر یکی از کلیه‌های حسین از کار افتاده است و کلیه دیگرش نیز عفونت کرده و ما جدا نگرانی سلامتی وی هستیم و ممکن است اتفاق جبران‌ناپذیری برای فرزندمان بیافتد. ما از همه می‌خواهیم که به وضعیت حسین توجه کنند و او را تنها نگذارند.»

خانواده رونقی همچنین با تماس با سازمان کمیسیون حقوق بشر اسلامی وضعیت فرزندشان را پیگری کرده‌اند. کمیسیون حقوق بشر اسلامی با ارسال نامه‌هایی به ریاست سازمان زندان‌ها و قوه قضاییه از آن‌ها خواسته است که نسبت به وضعیت حسین رونقی توجه کرده و اجازه درمان او را صادر کنند. اما به این نامه هنوز توجهی نشده است.

حسین رونقی ملکی (بابک خرمدین) در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در منزل پدری بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل شد. وی حدود ۱۰ ما را در سلول‌های انفرادی بند ۲ الف سپاه پاسدران در زندان اوین تحت فشارهای جسمی و روحی شدید گذراند. در مهر ماه سال گذشته وی در یک پروسه قضایی غیر شفاف از طرف شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به ۱۵ سال زندان محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر عینا مورد تایید قرار گرفت. وی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می‌شود.

بازداشت یک وبلاگ نویس معترض دیگر در ایران
خبرگزاری هرانا - احمد نورمحمدی آبادچی، وبلاگ نویس و از شهروندان معترض بازداشت شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، احمد نورمحمدی در اسفندماه سال گذشته با ورود نیروهای امنیتی به منزلش و ضبط برخی وسایل شخصی منجمله کامپیو‌تر بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

تلاش خانوادهٔ این شهروند معترض برای ارتباط با وی تاکنون بی‌نتیجه مانده است.

شایان ذکر است که مسئولان اتهام آقای نورمحمدی را "ارتباط با برخی فعالان سیاسی و فراخوان به تجمعات اعتراضی" عنوان کرده اتد.

زندانی سیاسی در اثر عدم رسیدگی پزشکی جان باخت


به گزارش كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها، محسن دگمه چي، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، شب گذشته به دليل عدم رسيدگي پزشكي و وخامت حالش در بيمارستان جان باخت.

زنداني سياسي محسن دگمه چي قبل از درگذشتش به دليل وضعيت وخيم علاوه بر عدم دسترسي به امكانات پزشكي توسط عوامل زندان مورد شكنجه روحي قرار گرفته بود و به رغم وضعیت بسیار وخیم جسمی بازاری زندانی محسن دگمه چی و برخوردهای غیر انسانی,حضور پاسداربندهای حاضر در اتاق هنگام ملاقات با خانواده اش عاملي ديگر برای افزایش فشار روحی علیه وي بود.

در روزهاي آخر وضعیت جسمی بازاری زندانی محسن دگمه چی روز به روز وخیم تر می شد ودرد جانکاه لحظه ای او را امان نمی دادو دچار ضعف شدیدی شده بود. او دیگر قادربه نشستن بر روی تختخوابش نبود و حدود 4 هفته قادر به خوردن غذا نبود وي در روزهاي آخر حتی نمی توانست مایعاتی مانند شیر و آب میوه بنوشد و هنگام نوشیدن آب با درد های شدیدی مواجه می شد.

لازم به یادآوری ست که محسن دکمه چی از بازاریان سر‌شناس تهران، به اتهام کمک مالی به خانواده‌های زندانیان سیاسی توسط قاضی صلواتی مورد محاکمه قرار گرفت و به ۱۰ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد. وی مبتلا به سرطان پانکراس بود.



تجمع خانواده زندانی سیاسی در مقابل بيمارستان مدرس
تجمع خانواده و اقوام محسن دگمه چي در مقابل بيمارستان مدرس جهت تحويلگيري پيكر وي
كانون حمايت ازخانواده جان باختگان و بازداشتي ها :بنا برخبردريافتي از خبرنگار كانون ,خانواده زنده ياد محسن دگمه چي همراه با تعداد از اقوام نزديك و ساير بستگان ايشان هم اكنون در مقابل بيمارستان مدرس تجمع كرده و خواستار تحويل گيري پيكر وي شده اند ,آنها همچنين شكايت دارند كه اين زنداني سياسي هنگام ورود به زندان دچار هيچ مشكلي نبوده و ازسلامت برخوردار بوده است اما در زندان دچار اين بيماري گرديده است.

شیرکو معارفی؛ کنترل و فشار بر زندانیان شهر سقز

ایران پرس نیوز:کنترل و فشار بر زندانیان شهر سقز در پی درج خبر اجرای حکم شیرکو معارفی

بنا به خبری که از منبع کاملا موثقی که به ستاد مرکزی کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی رسیده بعد از درج خبر این که همزمان با جشن نوروز دادگاه اسلامی سقز حکم اعدام شیرکو را تایید کرد و در 11 اردیبهشت حکم اجرا شود. و انعکاس وسیع این خبر در رسانهای کردی و فارسی ، دیروز مسئولین زندان سقز مورد انتقاد شدید مسئولان دادگستری کل استان کردستان قرار گرفتند و بنا به گفته یکی از کارکنان این زندان به تمامی پرسنل این زندان دستور داده شده که فشار و کنترول بیشتری بر زندانیان این زندان داشته باشند.

از طرف دیگر ستاد مرکزی کمپین که از طریق منابع و گزارشگران خود این خبر را تایید کرد که این خبر از طرف یکی از مسئولان زندان شهر سقز نیز تایید شده است و برخی از زندانیان این زندان این خبر را نیزتایید کرده اند که گویا خبری مبنی بر اینکه به آقای شیرکو معارفی گفته شده که در 11 اردیبهشت اعدام میشود.

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

برای حامد روحی‌نژاد، فراموش شده در زندان زنجان


پارس دیلی نیوز:حامد بیست و چهار ساله، دانشجوی سال دوم رشته‌ی فلسفه دانشگاه شهید بهشتی است که در اردیبهشت ماه سال ۸۸ در منزلش در اسلامشهر بازداشت و به اتهام «ارتباط با انجمن پادشاهی ایران» در بیدادگاه بدوی به اعدام محکوم شد و پس از آن محکومیت وی به ده سال حبس تعزیری و تبعید به زندان زنجان، و دگر بار به یازده سال -اضافه شدن یک سال حبس به حکم حامد به دلیل خروج غیرقانونی وی از کشور بوده- حبس تعزیری متهم شد.


****


امسال هم بار دیگر در شرایطی عید نوروز را جشن می‌گیریم که حامد روحی‌نژاد همچون صد‌ها زندانی عقیدتی- سیاستی به مرخصی عید نیامدند. حامدی که مانند بسیاری از بازداشت شدگان سیاسی نباز مبرمی به مراقبت‌های ویژه‌ی پژشکی دارد و مسئولان کوچک‌ترین اعتنایی به شرایط رو به وخامت وی نمی‌دهند.


حامد بیست و چهار ساله، دانشجوی سال دوم رشته‌ی فلسفه دانشگاه شهید بهشتی است که در اردیبهشت ماه سال ۸۸ در منزلش در اسلامشهر بازداشت و به اتهام «ارتباط با انجمن پادشاهی ایران» در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شد و پس از آن محکومیت وی به ده سال حبس تعزیری و تبعید به زندان زنجان، و دگر بار به یازده سال -اضافه شدن یک سال حبس به حکم حامد به دلیل خروج غیرقانونی وی از کشور بوده- حبس تعزیری متهم شد. حامد روحی‌نژاد همچنین جزء افرادی بوده که در دادگاه‌های نمایشی پس از کودتای انتخاباتی خرداد ۸۸، به عنوان «فردی که قصد بمب گذاری و ایجاد آشوب در کشور را داشته» محاکمه شده است.


محمدرضا روحی‌نژاد، پدر حامد، در نامه‌ای به تاریخ ۱۱ ماه ژانویه سال ۲۰۱۰ خطاب به دبیر کل سازمان ملل علت بازداشت حامد را در اردیبهشت ماه سال ۸۸ چنین بیان می‌کند: «حامد به دلیل بیماری‌ ام.اس و ضمن آشنایی با شخصی به نام محمدرضا علی زمانی (که خود او نیز پس از حوادث پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران به اعدام محکوم شده است) که آشنا به انرژی درمانی است برای معالجه و تحصیل از ایران به قصد رفتن به آمریکا از طریق عراق از کشور خارج شد. ایشان مدتی در عراق می‌ماند و بالاخره پس از اینکه متوجه می‌شود که از آقای علی زمانی کار برنمی آید در مرداد ماه ۱۳۸۷ با هماهنگی با وزارت اطلاعات به کشور باز می‌گردد». پدرش در ادامه می‌افزاید که حامد پس از بازگشت به کشور هیچ فعالیت سیاسی نداشته و پس از بازداشت هم خانواده روحی‌نژاد به مدت چهل روز هیچ خبری از وی نداشته‌اند.


گرچه حکم یازده سال حبس تعزیری و تبعید به زندان زنجان در مقایسه با حکم بدوی، به حامد شانس زندگی‌ای دوباره داده، اما چنین حکمی برای فردی که مبتلا به بیماری لاعلاج‌ ام.اس و کم خونی مفرط است، به مثابه‌ مرگی خاموش و تدریجی محسوب می‌شود. بیماری‌ ام.اس بیماری علاج‌ناپذیری است که در بسیاری موارد منجر به فلج، در مواردی به مرگ منجر می‌شود، و در بهترین حالت بسیار دردناک است و مراقبت حرفه‌ای و همیشگی‌ را ضروری می‌سازد.


این درحالی است که او در شرایط نامناسب زندان زنجان، بینایی خود را از دست داده و تدریجا در حال فلج شدن است بدون اینکه از ابتدایی‌ترین حقوق یک زندانی که مرخصی و درمان بیماری در بیرون از زندان می‌باشد، برخوردار باشد.


باشد که در سال جدید حامد‌ها در کنار خانواده‌شان در ایرانی آزاد با حکومتی دموکراتیک و مردمی بتوانند آزادانه و شادمان به زندگی خود همچون شهروندانی برابر در مقابل قانون به زندگی خود ادامه دهند.


لیونا عیسی‌قلیان

شاهنشاه آریامهر بزرگ و دشمنان سوگندخورده اش


پارس دیلی نیور به نقل از کیهان لندن نوشت:کوروش از تهران:کمتر حاکمی در طول تاریخ ایران به اندازه محمدرضا شاه مورد تهاجم و حملات لفظی بوده است و داوری های غیر منصفانه نصیبش شده است. به نظر می رسد پس از گذشت سی و دو سال از انقلاب اسلامی هنوز مخالفان و دشمنان شاه حاضر نیستند به بسیاری از دستاوردهای مهم، تاریخی و سرنوشت ساز عصر پهلوی اشاره کنند.


صدای آمریکا هم اخیرا مانند شبکه بدنام بی بی سی لندن به پاتوقی برای دشمنان شاه تبدیل شده تا با غرض ورزی و بغض های سیاسی و با سخنان سست و بی پایه مثلا به نقد دوران پهلوی بپردازند در حالی که تنها چیزی که در این به اصطلاح تحلیل ها دیده نمی شود نقد علمی و منصفانه است.


پرسش های بسیار بنیادی و پر اهمیتی از مخالفان پهلوی قابل طرح است مانند:


چرا این افراد حاضر نیستند به تفاوت های بنیانی عصر پهلوی مثلا با عصر قاجار اشاره کنند و برای نمونه هرگز نمی گویند در دوران پهلوی برخلاف دوره قاجار نه تنها از مرزهای ایران محافظت شد بلکه سه جزیره همیشه ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی به خاک ایران ضمیمه شد و برای نخستین بار در تاریخ معاصر دولتی مدرن و دارای بوروکراسی منظم شکل گرفت.


چرا دشمنان شاه حاضر نیستند اعتراف کنند که برخلاف دوران قبل که ایران همواره با همسایگانش مشکلات مرزی داشت در دوره پهلوی موفق شد برای نمونه قرارداد 1975 الجزایر با عراق را منعقد نماید که از نظر دیپلماتیک یک پیروزی مهم برای ایران به حساب می آمد و ثبات بیشتر خاورمیانه را هم به ارمغان آورد.


در حالی که مخالفان شاه همواره از اختناق در آن دوران صحبت می کنند ولی هرگز به دستاوردهای فرهنگی اشاره نمی کنند، به رشد تئاتر، سینما و کتاب و حتا به وجود آمدن محافل روشنفکری هرگز اشاره نمی کنند و با بی تفاوتی از کنار آن می گذرند و هرگز نمی گویند طبقه متوسط فرهنگی در عصر پهلوی رشد کرد.


دشمنان دائمی شاه هرگز حاضر نبوده اند که صادقانه اقرار کنند در دوران پهلوی سکولاریسم هرچند به طور ناقص در ایران جریان داشت و عرصه حکومت با دین ممزوج نشده و اخلاق عمومی و شاخص های اعتماد مردم به یکدیگر از وضعیت فعلی به مراتب بهتر بود. آنها نمی گویند در زمان حکومت پهلوی میان بهایی، یهودی، شیعه و سنی این همه تبعیض و جدایی وجود نداشت و ایمان امری خصوصی بود که باعث مختل شدن دوستی ها نمی شد.


دشمنان کینه دار پهلوی ها همواره در مورد دادگستری مدرن و عرفی نظام پهلوی با بی تفاوتی عبور می کنند در حالی که آن دادگستری نه تنها در زمینه شاخص های عدالت نمره قابل قبولی می گیرد بلکه بسیاری از مخالفان پهلوی ها هم اعتراف می کنند که تا پیش از روی کارآمدن رضاشاه در ایران امر دادرسی و قضاوت دارای تمرکز و نظمی نبود و محاکم شرع و احکام ناسخ و منسوخ رواج داشت. ضمن آنکه قضات عصر پهلوی اکثرا افراد خوشنام و سالمی بودند که در جمهوری اسلامی یک نمونه مانند آنها را سراغ نداریم. در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی چند نمونه مانند مرحوم علی اکبر خان داور یا احمد علی آبادی داریم؟


پرسش دیگر این است که این خانم ها و آقایانی که امروز از حقوق زنان دم می زنند چرا نمی گویند این محمدرضا شاه بود که با وجود مخالفت شدید مرتجعان مذهبی و کارشکنی مصدقی ها توانست حق رای زنان را حتا زودتر از کشور سوییس به زنان ایران بدهد و قانون حمایت از خانواده تا حدی توانسته بود از اجحاف در حق زنان جلوگیری کند و عملا چند همسری برای مردان امری بس دشوار شده بود.


دشمنان سوگند خورده شاه از جمله نیروهای چپ هرگز اذعان نمی کنند در زمینه اقتصادی ایران عصر پهلوی تا چه حد توانست رشد کند. در امور اقتصادی نیز هرگز مخالفان با آمار سخن نمی گویند. آنها هرگز اشاره نمی کنند ایران در زمان محمد رضا شاه در رشد اقتصادی از سرآمدان خاورمیانه بود و یکی از پایین ترین نرخ های تورم را داشت و در ایجاد اشتغال موفق شده بود بیکاری را در پایین ترین سطح نگه دارد و طبقه متوسط اقتصادی که موتور محرکه رشد فکری جامعه است به وجود آمده بود ضمن آنکه کثیری از مردم ایران دارای پس انداز بودند.


آنها هرگز نمی گویند محمد رضا شاه با تلاش زیاد موفق شد بسیاری از بیماری های واگیردار را در ایران ریشه کن سازد و سپاه دانش و بهداشت به دورافتاده ترین نقاط ایران هم رسیدگی می کرد و بهداشت عمومی به شکل تصاعدی پیشرفت می کرد.


امروز هم بعد از گذشت این همه سال و با وجود تمامی امکانات، جمهوری اسلامی قادر نیست یک تونل مانند تونل کندوان بسازد. در زمینه سازندگی و آبادانی نیز مخالفان حاضر نیستند بپذیرند که کارشناسان دوره پهلوی مانند کارشناسان سازمان برنامه و بودجه از زبده ترین کارشناسان دوره خود بودند که توانستند با زحمات شبانه روزی صنعت ایران را متحول سازند و ایران را را وارد یک چرخه مدرن صنعتی سازند. امروز چند نفر در دستگاه دولتی جمهوری اسلامی مانند عبدالمجید مجیدی یا علینقی عالیخانی داریم؟


دشمنان شاه طوری از ساواک حرف می زنند که گویی فقط ایران عصر پهلوی دارای سازمان اطلاعات و امنیت بوده و نقاط دیگر دنیا چنین سازمانی ندارند در حالی که ساواک هم مانند نهادهای امنیتی سایر کشورها وظیفه ایجاد امنیت کشور را به عهده داشت که دارای اشتباهات و کمبودهایی هم بود ولی همگان دیدند هنگامی که بختیار به نوعی ساواک را از کار انداخت چگونه شیرازه مملکت از هم پاشیده شد. این مخالفان هرگز اذعان نمی کنند که ساواک هرگز مانند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی تروریست نبود و قتل های سیاسی زنجیره ای انجام نمی داد.


دشمنان بغض دار شاه همواره به دروغ مدعی هستند که شاه وابسته و سر سپرده به غرب و آمریکا بود در حالی که شاه به درستی اعتقاد داشت در زمینه روابط بین الملل باید ایران دارای روابط عادی با دنیا باشد و هر گاه لازم بود در مقابل زیاده خواهی بیگانگان می ایستاد. او خواهان بازنگری در قراردادهای نفتی با غربی ها بود اما مخالفان شاه هیچگاه از ایستادگی او در مقابل شرکت های نفتی ذکری به میان نمی آورند. همین ایستادگی های شاه بود که سرانجام موجبات توطئه ای جهانی علیه او را فراهم آورد تا آنجا که بی بی سی لندن و جیمی کارتر مخالف او شدند و هنوز هم به دشمنی و دروغ پراکنی علیه محمد رضا شاه مشغول هستند و از دوران شکوفایی اقتصاد صنعت و فرهنگ ایران تصویری جعلی می سازند. به نظر می رسد کینه غربی ها و استعمارگران از پهلوی ها کینه ای ریشه دار است و قصد ندارند با انصاف به ارزیابی کارنامه محمد رضا شاه بپردازند.


محمد رضا شاه یک انسان وطن دوست بود که همواره در طول دوران زمامداریش به سربلندی و رفاه ایرانیان می اندیشید و تمام سعی و تلاشش مصروف این معنا بود که دوباره ایران را به بزرگی باستانی اش برساند. ایرانیان در زمان او دارای اعتبار جهانی بودند و به ایران به عنوان کشوری نگاه می شد که امنیت و ثبات خاورمیانه را حفظ می کرد. محمدرضا شاه و سایر بازیگران عرصه سیاست را باید از دریچه خاکستری نگریست. سیاه و سفید ساختن سیاستمداران از انصاف و خرد به دور است. کاش دشمنان شاه نیز این توانایی را پیدا کنند.

شکنجه وحشیانه وكيل سكينه محمدی در زندان


سحام نيوز: هوتن كيان، وكيل مدافع خانم سكينه محمدي، در نامه اي به سازمان هاي حقوق بشر، پرده از وضعيت اسفناك خود برداشته است.

روزنامه تايمز چاپ لندن بخش هايي از رنج نامه هوتن كيان را چاپ نموده است.

اين وكيل مدافع خانم سكينه محمدي در بخشي از اين رنج نامه ادعا كرده كه که او را با آتش سيگار مورد شكنجه از نواحي پاها ، ساق پاها و بیضه ها قرار گرفته و سوخته و همچنين از درمان پزشکی محروم شده است.

هوتن كيان در بخش ديگري از اين نامه آورده است: دوازده دندان من تقریبا به طور کامل توسط ضربات چکمه های بازجوها شکسته شده است. او همچنین ادعا کرده که در آب و هوای سرد شب او را به محوطه زندان برده اند و با شلنگ آتش نشاني وي را خيس نموده و رها كردند.

آقای کیان درخواست نامه ای را براي نهاد هاي حقوق بشر و بين المللي جهت رسيدگي به وضعيت وي تهيه و در اختيار آنان قرار داده است.

گزارشی از مراسم چهلم محمد مختاری در بهشت زهرا


یکی از خوانندگان وبسایت خبری ایران پرس نیوز: امروز در بهشت زهرا مراسم 40 شهید راه آزادی محمد مختاری بر قرار بود . ساعت 3:30 بعد از ظهر در قطعه 249 بهشت زهرا جوان برومند ایران زمین در خاک خفته بود این مراسم در فضای بسیارامنیتی و مملو از ماموران لباس شخصی و نیروی انتظامی بر گزار شد . اجازه برگزاری هیچ گونه مراسم و نوحه خوانی بر سر مزار را نداده بودند و زنان و مردان و جوانانی که بر سر مزار گرد آمده بودند در سکوت به محمد مختاری ادای احترام کرده و با او تجدیدی میثاق کردند برای ادامه راه مبارزه .در ساعت 4:30 ماموران مردم را متقرق کردند حدود 10 ون نیروی انتظامی که در آنها ماموران گارد ویژه نشسته بودند دور تا دور محل را محاصره کرده بودند.

۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

تحریم مردمی فیلمساز چماقدار تائید شد


ایران پرس نیوز:سایت آفتاب: فروش معمولی و دور از انتظار فیلم اخراجی‌ها ۳، باعث ایجاد نارضایتی شدیدی دربین سینماداران شده است.

به گزارش پارس توریسم، سینم داران با توجه به اکران بسیار موفق و فروش نجومی فیلم اخراجی‌ها ۲ در دو سال پیش، انتظار فروشی بسیار از قسمت سوم این سریال داشتند که این انتظار آنها برآورده نشده است.

از نظر تعدادی از آنها، فروش این فیلم نسبت به دیگر فیلم‌های نوروزی تفاوت چندانی ندارد و فروشی معمولی است.

روایت تنگدستانه نوروز شامل چه بخشی از مردم ایران میشود

پارس دیلی نیوز به نقل از رادیو فرانسه می نویسد:نوروز، این سنت زیبای باستانی ایرانیان ، چه بسا ازهمان دوران باستان ، به دو نوع نوروز گشاده دستان و نوروز تهی دستان تقسیم میشده است.


اقلام نوروزی تا بیست برابر گرانتر شده اند نوروز که موهبت های طبیعی را میان مردم عادلانه تقسیم می کند، وقتی به اجتماع انسان ها گام می گذارد ، خود را با بی عدالتی های اجتماعی همگام و همنوا میسازد و سفره نعمت ها ، شادی ها و خوشکامی ها یش را ، چنان پهن می کند که با گشاده دستی هاو تنگ دستی های مردمان، هم چهره و هم آوا شوند.

در ایران اگرغم ها و تالمات به مساوات تقسیم می شوند، کامرانی ها چنین نیستند!

نوروز، این سنت زیبای باستانی ایرانیان ، چه بسا از همان دوران باستان ، به دو نوع نوروز گشاده دستان و نوروز تهی دستان تقسیم میشده است.


آیا می دانید روایت تنگدستانه نوروزی که بر دروازه آن ایستاده ایم چه ویژه گی هائی دارد؟ این پرسش را با بنفشه سام گیس، روزنامه نگار مسائل اجتماعی در تهران در میان گذاشته ایم.


وقتی ازاوپرسیدم که روایت تنگدستانه نوروز شامل چه بخشی از مردم ایران میشود، توضیح داد که باید شش میلیون مدد جوی تحت پوشش سازمان های هدایتی را با پانزده میلیون کارگر رسمی و غیررسمی در نظر گرفت ، به آنها یک میلیون بازنشسته را اضافه کرد، دو میلیون کارمند را هم در کنارشان قرار داد، و سرانجام یک جمعیت پانزده در صدی بیکاران را هم به آنان افزود ، تا رقم جمعیت زیر خط فقر بطور نسبی بدست آید. بعقیده او این بخش از جمعیت ایران تلخکامی های نوروز تنگدستان را تجربه می کنند.

بنفشه سام گیس درباره تفاوت نوروز امسال با سال های دیگر، معتقد است اتفاقی که امسال رنگ دیگری به نوروز داده است، اجرای طرح هدفمندی یارانه هاست،که از اواخر آذرماه آغاز شده است. حادثه ای که قیمت ها را بشدت بالا برد و کمک های دولتی هم اصلاً جوابگوی هزینه های افزایش یافته نیست.

سام گیس توضیح می دهد که با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها قیمت اقلام مورد نیازنوروزی افزایشی سه برابری، ده برابری، پانزده برابری و حتی بیست برابری پیدا کرده است.

سام گیس علل این افزایش قیمت ها و چگونگی آنرا بویژه درباره آجیل عید،شیرینی عید، میوه و پوشاک نوروزی در این گفتگو تشریح کرده است که می شنوید.

درباره سفرهای نوروزی ، او میگوید که امسال ، به شکرانه افزایش سریع قیمت سوخت اتومبیل ،هزینه یک خانواده چهارنفره برای یک سفر دو سه روزه نوروزی به دو میلیون تومان رسیده است ، که نسبت به سالهای قبل بمراتب گرانتر شده است. بطوریکه آژانس های مسافرتی پیش بینی کرده اند که سفر های نوروزی امسال تا سی و پنج در صد کاهش یابد.

اعزام نیروهای سپاه پاسداران برای سرکوب معترضین در سوریه

پارس دیلی نیوز:آنطور که ورلد تریبیون نوشته است ، به گفته منابع خبری اپوزیسیون سوریه و چند گروه فعال زیر زمینی حقوق بشری در سوریه و مصر ، سپاه پاسداران برای کمک به سرکوب معترضین در سوریه صدها کاماندو را با بالگرد به شهر درعا اعزام کرده است.

روسای قبایل معترض به بشار اسد اعلام کرده اند در صورتی که خواسته های آنان برآورده نشود و ارتش عقب نشینی نکند تمامی قوا و تجهیزات نظامی حاضر در مناطق درگیر را از بین خواهند برد. معترضین در سوریه غیر از ارتش اسد با دو گروه دیگر نیز طرف هستند. یکی سپاه ایران و دیگری حزب الله لبنان که در کار مقابله با معترضین یاری گر ارتش است.

مادر مجید توکلی: مجید هایی در بیرون از زندان مادر مجید را تنها نمی گذارند


پارس دیلی نیوز:مادر مجید توکلی: اگر مجید من در بند است، مجید هایی در بیرون از زندان مادر مجید را تنها نمی گذارند

به مناسبت فرا رسیدن سال نو، با مادر مجید توکلی، فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر گفت و گویی را در مورد وضعیت وی در زندان و محدودیت در ملاقات حضوری و تماس های تلفنی وی انجام دادیم.


بهار 1390 چهارمین سال متوالی است که مجید توکلی عید نوروز را در زندان به سر میبرد. مادر مجید توکلی از شرایط سخت زندان برای وی و عدم ملاقات حضوری با وی درتمام مدت بازداشت می گوید.


خانم توکلی ضمن تبریک فرا رسیدن سال نو و ارزوی سالی سر شار از شادمانی، آخرین باری که با مجید توکلی ملاقات حضوری داشتید یا تلفنی با ایشان صحبت کردید کی بود؟


با اینکه نزدیک ۱۶ ماه از دستگیری مجید می گذرد و من و پدر بیمار مجید، حتی یک بار هم موفق به دیدار مجید نشده ایم. آخرین بار،شهریور سال ۸۹ بردار مجید با او ملاقات کرده است. من و پدر مجید هر ۲ بیمار هستیم و نمی توانیم به ملاقات مجید برویم و فقط از طریق تلفن با هم ارتباط داشتیم که آنهم از اول بهمن ماه تلفن ها را قطع کرده اند.من از اول اسفند ماه هر روز، چند بار به زندان رجائی شهر زنگ می زدم و تقاضای صحبت با مجید را می کردم که پنجشنبه هفته گذشته فقط برای سه دقیقه با هم حرف زدیم و توانسیم یک احوالپرسی مختصر بکنیم و حتی وقت نشد با پدرش صحبت کند.


مجید گفت که حالش خوب است و با شرایط زندان می سازد، و وقت برای هیچ حرف دیگری نبود.


از پرونده ی جدیدی که علیه مجید افتتاح شده است خبر دارید؟


راستش به ما که هیچ اطلاعی راجع اینکه علیه مجید پرونده جدیدی باز شده یا دادگاه دارد نداده اند، وما از طریق دوستانی که انجا بوده اند شنیدیم که دادگاه داشته به دادگاه انتقال داده شده است چون ما نه با مجید ملاقات داشتیم و نه امکان ارتباط تلفنی داریم.


شما در این مدت آیا توانسته اید دیداری با مقامات قضایی داشته باشید؟


نه، ما هیچ گونه ارتباطی نتوانسته ایم با مقامات داشته باشیم، زنگ هم که می زنیم جوابی به ما نمی دهند. نامه ای به آقای صادق لاریجانی نوشتیم که ایشان هم جوابی به ما ندادند.


در این مدت رفتار مردم و فعالین جنبش های اجتماعی چگونه بوده است؟ آیا با شما تماس دارند؟


بله ارتباط دارند. تماس می گیرند. به دیدار ما می آیند خیلی زحمت می کشند. تعداد زیادی کارت پستال به مناسبت های مختلف برای ما فرستاده اند. از همه این عزیزان تشکر می کنم. از کسانی که از راههای دور می آیند. اینها همه برای من مجید هستند اگر مجید من در بند است، اینها مجید هایی هستند که بیرون از زندان به مادر مجید زنگ می زنند و به دیدارش می روند و من به صدا و دیدار این مجید ها زنده هستم.


خانم توکلی چه سخنی با مسئولان قضایی دارید تا از طریق این مصاحبه بتوان به گوششان رساند.


ما انتظار آزادیش را می کشیدیم که آزادش نکردند. انتظار داشتیم مرخصی بدهند که ندادند. ما توقع زیادی نداریم. انتظار داریم نه فقط مجید، که همه ی زندانی هایی که پدر و مادر بیمار دارند این روز عید اجازه داشته باشند یک تلفن به خانه بزنند که با پدر و مادر بیمارش حرف بزنند. ما امروز خیلی چشم انتظار بودیم و توقع خیلی زیادی هم نبود. آخر زندانی ها و خانواده ها هم حق و حقوقی دارند. چهار سال میگذرد که ما سفره هفت سین در منزل پهن نکرده ایم و مقامات قضائی هم مجید را از حق مرخصی در ایام عید محروم کرده اند. امسال عید، حتی اجازه تماس تلفنی هم به مجید ندادند.


خانم توکلی در پایان اگر فرمایش خاصی دارید بفرمایید.


سلام مرا به همه برسانید، من از شما تشکر می کنم که به فکر ما هستید و به ما زنگ می زنید. امیدوارم خداوند همه زندانی ها را آزاد کند.

تحویل سال نو بر مزار ندا آقا سلطان



پارس دیلی نیوز:در دومين سال پياپی خانواده ندا آقا سلطان در هنگام سال تحويل، بر سر مزار وی حاضر شدند تا در کنار وی، سال را با اميد آزادی تمامی زندانيان سياسی، آغاز کنند.




بنا بر همین گزارش ، عصر پنج شنبه و جمعه نيز هزاران نفر از مردم تهران با حضور خود دربهشت زهرا ،  بر سر مزار جان باختگان راه آزادی ، ياد و خاطره آنها را زنده نگه داشتند.

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

نوروز 2570 ایرانی خجسته باد

سال 2570 ایرانی بر همه ایرانیان آزادیخواه خجسته باد











وبلاگ ایران آزاد خبر سال بی نهایت خوبی برایتان آرزو می کند


به امید آزادی ایران و نابودی رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی

پیام شهبانو فرح پهلوی به مناسبت نوروز ۱۳۹۰


هم میهنان عزیزم:

نوروز کهن ترین جشن ما ایرنیان است، روزی نو که از نشیب و فراز زیادی گذشته، ولی همواره و همچنان به عنوان یکی از مظاهر هویت ملی ما استوار مانده است.

اگر چه، برای بسیاری چون من و ما، که عزیزانی را از دست داده ایم، نوروز و بهار، اشاره یی ست به این حسرت بزرگ که ای کاش، سفره ی هفت سین، از حضورشان، رنگین می شد. امّا، از سوی، دیگر، به وقت فاجعه حتّی، زندگی همچنان جاریست.

یعنی که برای سوگواران هم، بهار هنوز بهار است و نورز هم، پر است از امید و آرزویی مشترک برای رهایی ایرانزمین.

پس بار دیگر، در این نوروز دلسوز، به جای فرزندانم که نیستند، و به جای بچه های ایرانم که از دست رفته اند یا در بند ند، برای همه، بهاری آن گونه که سزاوار ماست، آرزو می کنم. ما سال ها است که فاجعه پشت فاجعه را تاب آورده ایم.

چه نوروزها، وچه بهارانی که سفره هامان، دستمال گریه هامان نشدند! امّا ایران، هنوز هست و نوروزش، همچنان پیام آور شادی و رهایی انسانی ست که بیش از این می ارزد!

ایران زمین را به خداوند گار می سپارم. با این آرزو که آن چه پیش روی ماست نقطه ی پایانی باشد بر فاجعه یی که سال ها ست، آرامش، سرخوشی، خوشبختی و حرمت انسان ایرانی را تباه کرده است.

امیدوارم که نوروز امسال پیام آور بهار آزادی برای ایران باشد.

نوروز و بهارتان خجسته باد.

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت نوروز ۱۳۹۰


هم میهنانم، خواهران و برادران عزیزم:

عید فرخنده و باستانی نوروزی و فرارسیدن سال نو را به همۀ شما شادباش می گویم. یقین دارم نسیم فرح بخش بهاری و شیرینی دیدار و مصاحبت عزیزان و نزدیکان، تلخی خاطرات تیرۀ سال گذشته را از کام شما خواهد زدود و دل هایتان را از امید به فردایی درخشان لبریز خواهد کرد.


هرچند که آرزوهای دیرینۀ شما برای دستیابی به آزادی و بهروزی و امنیت هنوز برآورده نشده، اما تردید نکنیم که هیچگاه نشانه های زوال حکومتِ سیاهی و مرگ و فساد چنین روشن به چشم نخورده است. تردید نکنیم هرگامی که مردمان همسایۀ ما را به آزادی و رهایی از استبداد نزدیک تر می کند بشارتی بر طلوع روز پیروزی شماست و ضربتی است دیگر بر پیکر پوسیدۀ حکومت دشمنانتان.


به یاد داشته باشیم که فریاد آزادی خواهی شما به گوش بخشی از ساختار حکومتی اثر کرده است و شاهدیم هر روز وجدان بیدار شدۀ دیگری از صف آنان می گریزد و به آغوش ملت برمی گردد.


آنچه در بهاران از زمین می روید با رنگ سبز خود را نمایان می کند. و روییدن درخت تنومند آزادی و سرفرازی ملت ایران که ریشه در پهنۀ خاک ایران دارد نیز با رنگ سبز درخشید و سبزیش جهان را فراگرفت و جنبشی را به نام خود ثبت کرد که برخاسته از اراده و نواندیشی مردم بود.


پس بیاییم و در فرخنده نوروز امسال، به شکرانۀ این جنبش همیشه زندۀ ایران، سبزه را بر صدر سفرۀ هفت سین مان نشانیم و مطمئن باشیم که سرانجام جنبش سرسبز مردم ایران، سیاهی استبداد دشمنانش را یکسره خواهد زدود.


یقین دارم که نوروز امسال پیام آور روزگاری نو برای همۀ شما خواهد بود؛ روزگاری که در آن آزادی و بهروزی و صلح و امنیت نصیب شما خواهد شد و سرزمین عزیز ما نیز در جهان به اعتبار و احترامی خواهد رسید که روزی جایگاهش بود.


خداوند نگهدار ایران باد

شاهزاده رضا پهلوی


زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

دو سال از مرگ مشکوک امیدرضا میرصیافی گذشت


کمیته گزارشگران حقوق بشر- دو سال پیش، روز ۲۸ اسفندماه، امیدرضا میرصیافی وبلاگ نویس و فعال فرهنگی، در زندان اوین درگذشت.

امیدرضا میرصیافی در تاریخ سوم اردیبهشت ۱۳۸۷، به اتهام نوشتن مطالب توهین آمیز در وبلاگ شخصی‌اش علیه خمینی دجال بنیانگذار انقلاب شوم 57 و سید علی گدای خامنه‌ای تریاکی قاتل رهبر جمهوری ننگین اسلامی، بازداشت شد. میرصیافی بعد از ۴۱ روز بازداشت با وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. وی در آبان ماه‌‌ همان سال به دلیل آنچه تبلیغ علیه نظام از سوی دادگاه عنوان شد، به شش ماه حبس و همچنین توهین به دو مقام ذکر شده به تحمل دو سال حبس محکوم شد. حکم وی در نوزدهم بهمن ۱۳۸۷ بعد از مراجعه به دادگاه به اجرا گذاشته شد.

امیدرضا میرصیافی در ۲۸ اسفند‌‌ همان سال به دلیل فشار روانی و مصرف بیش از حد داروهای آرام‌بخش نیاز به مراقبت پزشکی پیدا می‌کند که با بی‌توجهی مسئولان اوین روبه رو شده و بعد از انتقال به بیمارستان لقمان حکیم درگذشت. سازمان گزارش‌گران بدون مرز طی بیانیه‌ای اعلام کرد: «طی گزارشات دریافتی، تناقضات و نشانه‌های اهمال کاری فراوانی میان اسناد رسمی زندان اوین و بیمارستان لقمان حکیم و همچنین پزشکی قانونی درباره ساعت انتقال بیمار به بیمارستان و ساعت فوت وجود ایشان وجود دارد». این سازمان در بیانیه‌اش خواستار «تحقیق گزارشگر ویژه سازمان ملل» درباره این پرونده شد. به گفته‌ی گزارش‌گران بدون مرز، «مسئولان زندان اوین درخواست کالبد شکافی را که از سوی وکیل وی درخواست شده بود نپذیرفتند و جسد امیدرضا را یک روز بعد از مرگش دفن کردند».

خواهر امیدرضا میرصیافی بعد از بازدید جسد برادرش اعلام کرد: «صبح روز فردا بعد از اطلاع از مرگ برادرم برای شناسایی جسد رفتیم. جسد را خودم دیدم. گوش سمت چپ خونریزی داشت، بینی‌اش پر از لخته‌های خون بود. صورتش کبود بود. پشت کتف‌ها و کمر نیر آثار کبودی پیدا بود و ظاهرا قسمت پشت گوش، آن قسمت جمجمه شکستگی هم داشته، طوری که ملافه‌ای که جسد را پیچیده بودند کاملا خونی شده بود قسمت زیر سر».

وی در ادامه گفت: «جسد را به ما تحویل دادند و فرستادیم پزشکی قانونی کهریزک. بعد از ۴ ساعت که ظاهرا کالبد شکافی انجام شده بود، به ما توضیح خاصی داده نشد. یکی فرمی به ما داده شد که در آن فرم توضیحاتی خواسته بودند درباره سوابق بیماری امیدرضا که خانواده‌ام همه را رد کردند. امیدرضا نه بیمار بود نه معتاد و نه هیچی». خانواده‌ی امیدرضا میرصیافی ضمن اعلام شکایت از مسئولان اوین و ذکر این که «با توجه به وجود کبودی های معتدد و خونریزی، قرص خوردن او را نمی پذیرند» جسد وی را تحویل گرفته و به خاک سپردند.

یادش گرامی.

اشک های نوروزی خانواد ه ها در گلستان خاوران


شهرزاد نیوز: کانون زندانیان سیاسی ایران (در تبعید) با انتشار اطلاعیه ای خبر از ممانعت نیروهای نظامی مستقر در خاوران از گردهمایی خانواد ه ها و بسستگان کشته شدگان سال 67 شده است.

در این اطلاعیه آمده است که ساعات اولیه روز پنجشنبه 26 اسفند خانواده ها متوجه حضور صدها مامور امنیتی می شوند که محوطه خاوران را به محاصره خود در آورده و با بستن راه های ورودی با این گورستان، مانع از ورود خانواده ها شده بودند. همچنین یکی از مادرانی در حالی که گلی در دست داشته؛ مورد ضرب و شتم واقع شده است. همچنین تدابیر شدیدی برای جلوگیری از تجمع بر مزار ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی اتخاد شد ه بود.

خانواده و بستگان کشته شدگان و قتل عام تابستان 1367 هرساله ایام نوروزی را در خاوران برگزار می کنند و با اشک های نوروزی سنگ های ویران شده مزار ها ی دسته جمعی عزیزانشان را می شویند.

گزارشی تکان دهنده از وضعیت زندان کارون اهواز


گزارشی تکان دهنده از وضعیت زندان کارون اهواز
زندانیان کارتن‌خواب زیر باران و آفتاب

کمیته گزارشگران حقوق بشر- از وضعیت نامطلوب حاکم بر زندان‌ها و این واقعیت که عموم این زندان‌ها فاقد معیارها و استاندارهای تعیین شده در قوانین و آیین‌نامه‌ها هستند، گزارش‌های بسیاری منتشر شده است. زندان کارون یکی از زندان‌هایی است که در عین حال که تبعیدگاه برخی زندانیان سیاسی محسوب می‌شود، تعداد زیادی نیز زندانی عادی را در خود جای داده است.

گزارشی که پیش رو است، روایت یکی از زندانیان سیاسی زندان کارون اهواز از مشاهدات و تجربیات شخصی در دوران حبس است. زندانیان زندان کارون اهواز در شرایط بسیار غیرانسانی دوران حبس خود را سپری می‌کنند و از حقوق اولیه یک زندانی بی‌بهره‌اند. در حال حاضر ۵۳ زندانی سیاسی در این زندان نگهداری می‌شوند. بر اساس این گزارش، موارد بسیاری همچون ضرب و شتم و وضعیت نامناسب بهداشتی، از جمله مشکلات زندانیان زندان کارون است.

این گزارش - روایت در دو بخش منتشر خواهد شد و نام نویسنده نزد کمیته گزارشگران حقوق بشر محفوظ است. بخش اول در پی می‌آید:

زندان کارون به عنوان دومین زندان بزرگ اهواز در محله‌ای به همین نام در شهر اهواز واقع شده است. ۱۰ بند در زندان وجود دارد. وارد بند‌ها که می‌شوی ابتدا حیاط است و دور حیاط اتاق‌ها. در بند که باز شد و وارد حیاط که شدی، دیگر همه زندانی هستند و هیچ نگهبان و کارمندی وجود ندارد. دور هر حیاط چند سلول و به عبارت بهتر‌‌ همان اتاق‌هاست. ساکن هر کدام از اتاق‌های بند که باشی در ظاهر می‌توانی ۲۴ ساعته از حیاط استفاده کنی. شاید این تنها نکته مثبت زندان کارون نسبت به بسیاری از زندان‌ها باشد. مثلا در اوین تا حداکثر ساعت ۶ بعد از ظهر و پیش از آمار می‌توانی وارد هواخوری بند شوی و اما در کارون هواخوری ۲۴ ساعته است.

زندانی جدید ابتدا به قرنطینه یا‌‌ همان بند ۱۰ می‌رود. اگر جرمت سرقت یا مواد باشد دو روز یا بیشتر در قرنطینه می‌مانی و اما اگر سیاسی یا به قول خودشان امنیتی باشی یک ظهر تا شب در قرنطینه نگهت می‌دارند و سپس به بند می‌روی.

قبل از رفتن به بند توسط کارمندان زندان حسابی تهدید می‌شوید. کارمند‌ها یکی یکی این جملات را تکرار می‌کنند: موبایل مواد و هر کوفت و زهرماری که دارید را اگر همین الان تحویل دادید که دادید نابودش می‌کنیم و ندید می‌گیریم اما اگر بازرسی کردیم و پیدا کردیم مثل این چند نفر تا صبح ایستاده به می‌له‌ها دستبند می‌شوید و با آب سرد و کتک پذیرایی می‌شوید. دیشب هم گفتیم و گوش نکردند و عاقبتش را دیدند. تهدید به آب سرد در یک شب سرد زمستانی و دیدن چند زندانی که پیش از ورود، بدون لباس به میله‌ها کناری دستبند شده‌اند، حالیت می‌کند که به کجا آمده‌ای.

زندانی که آسمان سقف زندانی‌ست

کارگردان سریال فراز از زندان در فصل سوم این فیلم به خیال خود بد‌ترین زندان جهان را در کشوری در آمریکای جنوبی به تصویر کشیده است. مسلما نه او و نه هیچ کارگردان دیگری قبل از ورود به بندهای زندان کارون به فکرش نمی‌رسد که برای به تصویر کشیدن بد‌ترین زندان جهان چه ماجرایی را باید سوژه کند.

قبل از رفتن به بند ۶ زندان کارون که اتاق زندانیان سیاسی در آن بند قرار دارد در مورد وضعیت بسیار بد زندان‌ها در ایران بسیار شنیده بودم، اما آنچه را پس از ورود به بند ۶ دیدم نه هرگز در جایی شنیده بودم نه هرگز در فیلمی دیده بودم و نه به فکرم می‌رسید که چنین زندانی نیز ممکن است وجود داشته باشد. پا به حیاط بند که گذاشتم و در پشت سرم بسته شد. در روبرویم صد‌ها انسان درون حیاط به صورت فشرده بر روی پتو‌ها زیر آسمان خوابیده بودند. حیاط مملو از جمعیت بود جمعیتی بسیار فشرده‌تر از صفوف دشمن‌شکن نماز جمعه تهران. از حیاط بند تنها فضایی به عرض یک متر برای رفت و آمد خالی بود. چیزی که در حیاط دیدم را نمی‌فهمیدم. آسمان اهواز این موقع شب و در این سرما چه چیز جذابی برای دیدن دارد که زندانیان تصمیم گرفته‌اند از اتاق‌ها خارج شوند و در حیاط بخوابند. چند متر به جلو می‌روم و به روبروی ورودی اولین اتاق بند می‌رسم. آنچه می‌بینم باور نکردنی‌ست. فشردگی جمعیت در کف اتاق به فشردگی جمعیت حیاط است با این تفاوت که تخت‌های سه طبقه‌ای که دور تا دور اتاق را گرفته‌اند هم پر از آدم است. با خودم می‌گویم نکند در اتاق‌ها جایی برای آدم‌های موجود در حیاط ندارد و این‌ها مجبورند دوران حبس را در حیاط بگذرانند.

سریع می‌گویم امکان ندارد. دقیقا یک هفته قبل از آنکه توسط اطلاعات دستگیر شوم در صدا و سیما می‌دیدم که با افتخار از ساخته شدن گرمخانه‌هایی برای جمع آوری کارتن خواب‌های خیابانی و اسکان ایشان در شب صحبت می‌شد. چطور ممکن است حکومت برای آنانی که خانه و مکانی ندارند و به ناچار در خیابان می‌خوابند محل‌هایی گرم و نرم جهت پناه ایشان از سرما درست کند و بعد افرادی که خودشان خانه و مکان دارند و به هر دلیل زندانی شدند و در میان آن‌ها افراد بی‌گناه نیز وجود دارد را مجبور کند زیر آسمان در این هوای سرد کارتون خواب شوند‌. روبروی اتاق و در کنار جمعیت ساکن در حیاط هاج و واج ایستاده‌ام که یکی از زندانیان به عربی چیزی می‌گوید. از او می‌خواهم که فارسی صحبت کند. می‌‌پرسد جرمت چیست؟ می‌گویم سیاسی. می‌گوید «امنیتی. برو به اتاق ۳» و با دست جلو‌تر را نشان می‌دهد.

با ورود به اتاق ۳ و پس از آشنایی با بچه‌ها می‌فهمم آنچه در لحظه اول برایم باور نکردنی بود واقعیت یک سال گذشته زندان کارون اهواز است. غیر انسانی‌ترین وضعیت برای نگهداری زندانیان که برای ساکنان کارون عادی شده است. یک سال است که بیش از هزار و پانصد زندانی در کارون به دلیل پر شدن همه اتاق‌ها مجبورند صبح و شب خود را در گرمای تابستان و سرمای زمستان اهواز در فضای باز بگذرانند. زندان به ایشان در هنگام ورود دو عدد پتو می‌دهد که یکی را بر زمین پهن کنند و یکی را روی خود بیاندازند. اگر هر دو نفر با هم شریک شوند یک پتو اضافه می‌اورند که می‌توانند به عنوان بالشت در زیر سرشان از آن استفاده کنند. اگر زندانی چیزی برای زیر سر داشته باشد باز شراکت دو نفره یعنی پتوی بیشتر برای رو، که در سرمای استخوان سوز زمستان اهواز برای حیاط خواب‌ها بسیار لازم است. برای همین حیاط زندان پر از افرادیست که دو نفره زیر یک پتو رفته‌اند.

زندانیان سیاسی در اتاق ۳ از بند ۶ ساکن هستند. این اتاق با ۵۲ نفر زندانی یکی از خلوت‌ترین اتاق‌هاست و با این وجود برای ۱۳ نفر از زندانیان این اتاق تختی برای خوابیدن وجود ندارد. با توجه به ورود مرتب زندانیان سیاسی جدید و آزاد شدن بعضی دیگر آمار این اتاق در بعضی روز‌ها به بیش از ۶۰ نفر هم رسیده است.

اتاق دیگر همین بند که شامل زندانیان مواد و سرقت می‌شود حدود ۱۰۰ زندانی را در خود جای داده است طوری که زندانیان شب‌ها به صورت بسیار فشرده در کف اتاق می‌خوابند. در کارون آنقدر بیش از ظرفیت زندانی وجود دارد که اگر بخواهند همه را به صورت ایستاده در درون اتاق‌ها جا دهند باز ممکن نمی‌شود، به همین دلیل بسیاری از زندانیان مجبور شده‌اند حیاط خواب شوند. اهواز در بسیاری از روزهای تابستان گرم‌ترین شهر کشور است. گرمای هوای ظهرهای اهواز حتی اگر سایه‌بانی بالای سر داشته باشی غیر قابل تحمل و بعضاً کشنده است. شانس زنده ماندن در گرمایی که در سایه به ۴۵ درجه و در آفتاب به بیش از ۵۵ درجه می‌رسد بدون وسیله خنک کننده، چقدر است؟ حیاط خواب‌های کارون در تابستان بدون کولر و بدون سقف مثل لاشه‌هایی زنده و متعفن مجبورند این گرما را به هر قیمتی تحمل کنند، و یا بمیرند و در لیست آمار و مرگ و میر هفتگی زندان کارون قرار گیرند. آماری که هرگز جایی منتشر نمی‌شود.

جولان دادن موش‌ها در حیاط بند که حتی بر روی بدن و پتوی حیاط خواب‌ها تاخت و تاز می‌کنند از صحنه‌هایی است که اگر تابستان را در کارون بگذرانی حتما هر روز شاهد آن خواهی بود.

بیش از هزار و پانصد حیاط خواب زندان کارون در زمستان باید مصیبت دیگری را تحمل کنند. هوای سرد و استخوان سوز زمستان‌های اهواز، و زندگی در فضای باز و ابتلا به سرما خوردگی و آنفولانزا و گلو درد که جزو لاینفک بلایای زمستانی زندان کارون است. در کارون کسی آرزوی باران نمی‌کند. حیاط خواب‌های کارون دعایشان آن است که هرگز در اهواز باران نبارد اما باران نه به دعای آنان که نماز باران می‌خواند گوش می‌دهد و نه وضعیت فلاکت بار حیاط خواب‌ها دلش را به رحم می‌آورد. باران وقت و بی‌وقت حالیش نمی‌شود. ممکن است صبح ببارد یا بعد از نصفه شب. در خواب یا بیداری که باشی باید فوری از جا بپری و پتو‌ها را جمع کنی تا زیر اندازی که همه زندگیت است و قرار است ما‌ها و سال‌ها بر روی آن زندگی کنی خیس نشود. پتو را که جمع کردی اگر زرنگ و فرض باشی در دستشویی و حمام‌های بند که در شمال حیاط است جایی برای پناه گرفتن از باران پیدا می‌کنی. در چند حمام یک و نیم متری بند، ۷ نفر خود را جا می‌کنند و باقی بی‌سرپناه به گوشه دیوار‌ها پناه می‌برند و به زمین و زمان فحش می‌دهند. باران که می‌شود حیاط بند پر از آب می‌شود و با بند آمدن باران عملیات تخلیه آب از حیاط شروع می‌شود. در اکثر موارد باران به معنی بالا آمدن فاضلاب در درون حیاط است. در طول ماه در روزهای غیر بارانی هم بار‌ها فاضلاب بند به دلیل تعداد بالای جمعیت و استفاده این جمعیت زیاد از حمام و دستشویی‌ها و سیستم بسیار کهنه و معیوب فاضلاب، بالا می‌زند و کل حیاط مملو از فاضلاب می‌شود. نصیب زندانیان سیاسی از بالا زدن فاضلاب بوی بد و سردرد آور فاضلاب است که این سر درد به صورت مضمن با خیلی از آنان مانده است. چنان که ضیا نبوی یکی از زندانیان سیاسی کارون می‌گوید «از وقتی به کارون آمدم تا امروز دچار سردر مضمن شده‌ام که در اکثر روز‌ها با من است و روزهایی که فاضلاب بالا می‌زند درد به شدت افزایش می‌یابد.» اما نصیب حیاط‌خواب‌ها از بالا زدن فاضلاب مکافات جمع کردن پتو‌ها و پناه بردن به گوشه‌های بالا‌تر حیاط و شروع عملیات تخلیه فاضلاب است. این عملیات گاهی ساعت‌ها طول می‌کشد و آنگاه که حیاط از فاضلاب خالی می‌شود حیاط خواب‌ها مجدد پتوهای خود را بر روی آن زمینی که تا لحظاتی پیش مملو از فاضلاب بود پهن می‌کنند و وضعیت عادی به بند بازمی‌گردد. از همین یک نکته می‌توانید میزان بهداشت ساکنان کارون را تصور کنید.

ضرب و شتم، شیوه ی رایج برخورد با زندانیان

کتک زدن و برخوردهای ناشایست با زندانیان بخشی دیگر از ناملایماتی است که در این زندان اتفاق می‌افتد. برای تنبیه زندانیان غیرسیاسی ابتدا مفصل ایشان را کتک می‌زنند و سپس به صورت ایستاده به می‌له‌هایی خارج از بند در حیاط اصلی زندان دستبند می‌کنند و سر زندانی را به طور کامل با پارچه می‌پوشانند و زندانی مجبور است یک شب تا صبح را در این حالت بگذراند. در زمستان اگر افسر زندان عصبانی‌تر باشد در همین وضعیت زندانی را لخت می‌کند و بر رویش آب سرد می‌ریزد. البته ذکر این نکته ضروری است که کارمندان زندان معمولا در قبال زندانیان سیاسی دست به این گونه برخورد‌ها نمی‌زنند و تعداد مواردی که زندانیان سیاسی در چند سال اخیر در کارون کتک خورده‌اند بسیار انگشت شمار بوده است. آخرین موردی که یک زندانی سیاسی در کارون از دست یک کارمند کتک خورد، مربوطه به بیش از شش ماه پیش می‌شود که زندانی مورد نظر ابوالفضل عابدینی بود و البته این برخورد موجب یک جنجال حسابی در رسانه‌ها شد و سرانجام ابوالفضل را به زندان اوین منتقل کردند.

بسیاری اخبار دیگر مبنی بر کتک خوردن زندانیان سیاسی در کارون که در رسانه‌ها منتشر می‌شود اشتباه یا دروغ است. از این جمله اخبار غیر واقعی که در رسانه‌ها منتشر شد و بازتاب گسترده‌ای داشت خبر کتک خوردن ضیا نبوی در زندان کارون بود که دو بار به دو نوع مختلف این خبر منتشر شد که هر دو خبر خلاف واقع بود و ضیا نبوی هرگز در اهواز نه در اطلاعات و نه در زندان کارون کتک نخورده است. ضیا نبوی بعدا با نوشتن نامه‌ای نارضایتی خود را از انتشار اینگونه اخبار غیر واقعی اعلام کرد.

اما کتک نزدن زندانیان سیاسی به آن معنی نیست که کارمندان زندان با این زندانیان کمتر از سایر زندانیان برخورد می‌کنند و دفعات تنبیه زندانیان سیاسی کمتر از سایرین است بلکه کاملا برعکس می‌باشد و زندانیان سیاسی در دفعاتی بسیار بیشتر از سایر زندانیان با بهانه‌هایی که اکثرا غیر واقعی است تنبیه می‌شوند اما تنبیه آنان به جای کتک خوردن و به می‌له‌ها دستبند شدن، تبعید شدن به بندهای دیگر و محروم شدن از بسیاری حقوق است. زندانی سیاسی را مجبور می‌کنند به بند ۲ که زندانیان بسیار خطرناک در آن زندانی هستند و جمعیتی بسیار بیشتر از بند ۶ دارد برود و چند هفته را در بند ۲ در میان مجرمان خطرناک غیر هم‌جرم که هیچکدام را نمی‌شناسد بگذراند.

تنبیه زندانی با اعمال انواع محدودیت‌ها

محرومیت‌های دیگر که تا به حال بار‌ها شامل کل زندانیان سیاسی شده است گرفتن یخچال از ایشان است که زندانیان سیاسی کارون تا به امروز در درون بند یخچال ندارند. در چند مورد تلویزیون اتاق زندانیان سیاسی از ایشان گرفته شد. در چند مورد کل زندانیان سیاسی زندان کارون برای مدتهای طولانی ممنوع التلفن شدند. زندانیان سیاسی بعد از ما‌ها مذاکره با مسئولان زندان موفق شدند یک دستگاه تصفیه آب را با هزینه شخصی بخرند و به بند ۶ وارد کنند که در مواردی برای تنبیه زندانیان سیاسی دستگاه تصفیه توسط مدیر داخلی یا مسئول حفاظت زندان قفل شد و زندانیان سیاسی برای مدت‌ها به آب تصفیه شده دسترسی نداشتند و مجبور بودند از آب بدمزه و بیماری‌زا اهواز بخورند.

شایان ذکر است که تقریبا همه خانه‌ها در اهواز دستگاه تصفیه آب دارند یا از آب معدنی استفاده می‌کنند و نه تنها انسان‌ها بلکه حیوانات نیز میلی به خوردن آب لوله کشی اهواز ندارند. با این وجود کل زندانیان کارون (به غیر از اتاق سیاسی که دستگاه تصفیه آب خریده‌اند) مجبورند از آب لوله‌کشی اهواز بخورند که همین مسئله موجب بالا رفتن تعداد مبتلایان به سنگ کلیه و مبتلایان به بیماری‌های دیگر در بین زندانیان کارون شده است. تعداد مبتلایان به سنگ کلیه آنقدر زیاد است که هر چند روز یک بار می‌توانی یک نفر را ببینی که با ناله و فریاد از درد سنگ کلیه به خود می‌پیچید. مسئولان بهداری زندان معمولا برای این زندانیان هیچ کاری نمی‌کنند و در خوش شانس‌ترین حالت این است که به زندانی چند مسکن بدهند و این در حالی‌ست که بهترین روش برای آرام کردن درد بسیار عذاب آور سنگ کلیه استفاده از شیاف است که هرگز در زندان یافت نمی‌شود و مسئولان زندان به خانواده زندانیان هم اجازه نمی‌دهند که از بیرون برای زندانیان شیاف بفرستند. بهانه آن‌ها برای این ممانعت و جلوگیری از ورود سایر دارو‌ها و وسایل بهداشتی به زندان آن است که می‌خواهند جلوی ورود مواد را بگیرند و این در حالیست مواد مخدر به وفور درون بندهای زندان یافت می‌شود. در بین زندانیان شایعه است که مافیای اصلی مواد در زندان در دست دو تن از مسئولان زندان به نام‌های ک و ذ است که بدلیل عدم اطمینان از صحت و سقم این ادعا به جزییات آن نمی‌پردازیم.