۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت روز جهانی کارگر


هم میهنان عزیزم،

روز جهانی کارگر را به کارگران پرتلاش میهنمان شادباش می گویم. این روز در تاریخ مبارزات کارگران برای احقاق حقوق خود و از آن جمله حق تشکیل اتحادیه های کارگری، حق اعتصاب و حق برخورداری از یک زندگانی انسانی با معیشت کافی، نقطۀ عطفی محسوب می شود. امروز اگر در کشورهای پیشرفتۀ جهان، نمایندگان کارگران، سرمایه داران و مدیران اقتصاد با حق مساوی سر یک میز می نشینند، از برکت استقامت و شهامت خود کارگران است. امروز اگر کارگران و خانواده ها و فرزندانشان در جامعه از رفاه و احترامی برخوردارند که دیگر طبقات مرفه از آن بهره می برند، دلیلش حاتم بخشی این و آن دولتمدار نیست، بلکه اعادۀ حقی است که کارگران آنرا در راستای مبارزات عدالت طلبانۀ خود ستانده اند. آزادی در سرلوحۀ این حقوق درخشش دارد.


انبوهی از تجربیات به کارگران آموخته است که در پناه آزادی و دموکراسی بهتر می توانند درخواست های محقانۀ خود را جامۀ عمل بپوشانند. دیکتاتوری ها از هر نوع بیش و پیش از همه بر زورگویی و حق کشی نسبت به کارگران استوارند. درخواست های محقانۀ کارگران، از آنجمله افزایش دستمزدها، ایجاد بیمه های کار و اشتغالات، رفع مزاحمت از فعالیت کارگری، بهبود شرایط کار، حق تشکیل اتحادیه ها و... در رژیم های استبدادی و از آن جمله در میهن ما با اخراج، زندان و گلوله پاسخ داده می شود.


متاسفانه ایران ما یکی از سیاه ترین دوره های حیات خود را در بند یک استبداد ضد بشری و تاریک اندیش طی می کند که درجات خوف و خشونت، آزار و ستیزگی در آن با افزایش حق کشی و بگیر و ببند کارگران ملازمت دارد. با اینهمه آینده ای امید بخش در راه است زیرا تا ایران و ایرانی وجود دارد، پیکار با دیوان و ددان نیز برای پیروزی منشِ نیک ادامه خواهد داشت. آری، کارگران ایران پیشگام بازستانی حقوق حقۀ خود هستند و این حق از آن آنان خواهد بود. من از هیچ تلاشی برای دستیابی شما عزیزان به حقوق اساسی تان فروگذار نخواهم کرد.


خداوند نگهدار ایران باد

زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

شاهزاده رضا پهلوی:این نظام به هیچ ترکیبی قابل اصلاح نیست


در گفت و‌گوی اختصاصی شاهزاده رضا پهلوی با رادیو کوچه

«حاکمیت به عمد بدنه نظام را از تغییر می‌ترساند»


اگر بخواهیم مروری بر خاندان پادشاهی در ایران داشته باشیم. با توجه به موضع‌گیری‌های آخرین شاهزاده ایرانی می‌توان "شاهزاده رضا پهلوی" را از دو منظر نگریست. یک‌سو وارث تاج و تختی که بیش از سه دهه طرفداران پادشاهی پارلمانی از‌آن یاد می‌کنند و سویی دیگر فعالی سیاسی با ایده سکولار که در مشرب خود با نگاه به گفته‌هایش دموکراسی را لحاظ کرده است.




این شاهزاده ایرانی اظهارات‌اش در سال‌های اخیر موضوع بحث گروه‌هایی بوده است که گاه از منظر هواداران پادشاهی به اون نگریسته‌اند و گاه از منظر منتقدان نظام پادشاهی، اما آن‌چه دیده می‌شود، به اتکای اظهارات وی، او خود را میراث‌دار بی‌چون و چرای حکومت پادشاهی که «باید» بر ایران حاکم شود نمی‌خواند.


پس از انتخابات دهم ریاست‌جمهوری در ایران، حضور بیش‌تر وی در عرصه‌های سیاسی مشهود است. شاه‌زاده‌ای که در عکس‌هایش با دست‌بند سبز دیده می‌شود و با صراحت خود را حامی یک جریان سکولار و مردم سالار معرفی می‌کند. حمله به ساکنان کمپ اشرف که از سازمان مجاهدین خلق یعنی یکی از مخالفان آخرین پادشاه ایران، پدرش، بوده‌اند را محکوم می‌کند.


حرف‌ها ادامه دارد و گروهی بر سبیل مجادله او را به اظهار نظر در خصوص آخرین پادشاه ایران فرا می‌خوانند و گروهی دیگر به صراحت از او به عنوان کسی که رعایت جایگاه یک «شاهزاده» را نکرده است، یاد می‌کنند. اما به‌نظر می‌رسد شاهزاده رضا پهلوی با حضور در رسانه‌ها و تاکید بر ایده‌هایش مشی خود را پیشه کرده‌ است. وارد نقد بر گذشته نمی‌شود اما اصراری هم بر آن نمی‌ورزد. وی در یکی از گفت‌و‌گو‌های خود تاکید می‌کند «دوره آن‌که یک نفر بر مردم یک کشور حکومت کند پایان یافته است.»


شاید برخی بعد از سه دهه ترجیح می‌دهند حرفی از کسی که وارث یک حکومت پادشاهی است، در میان نباشد یا گروهی دیگر جنبش فعلی را سهم «اصلاح طلبانی» می‌دانند که در دیدگاه‌های خود تاکید بر حضور عناصر فعال و هم‌سوی‌شان در بدنه نظام دارند و نه تغییر حاکمیت.


در نهایت آن‌چه که امروز احساس می‌شود ورود «شاهزاده رضا پهلوی» به‌طور فعال در جریان اعتراض به حاکمیت جمهوری اسلامی است در قالب «رضا پهلوی» نه شاهزاده‌ای که بنا هست به‌صورت سیستماتیک در نظام پادشاهی وارث تاج و تخت باشد.


با او به گفت‌و‌گو نشستم، در بخشی وقتی به نگاه مردم و بازگشت او به ایران می‌پرسم با این تاکید که این سوال زودرس است اما اشاره می‌کند که «مردم تشخیص خواهند داد که من در چه جای‌گاهی باشم، در کسوتی بخشی از اداره جامعه یا یک شهروند عادی.» این جمله‌ای است که او در سایر گفت‌و‌گوهایش نیز به آن اشاره داشته.


به هر‌روی گفت‌و‌گویی که در پی می‌آید حاصل بخشی از سوال‌های شنونده‌های رادیو کوچه و سوالات اردوان روزبه از «شاهزاده رضا پهلوی» است. کسی که طرف‌دارانش را دعوت به مشارکت در آشتی ملی می‌کند و تاکید دارد که هر که در بدنه اجرایی نظام است به معنای گناه‌کار بودنش نیست. روی‌کرد به انتخابات آزاد، خرد جمعی، سکولاریسم در برابر حکومت دینی و آشتی ملی که شامل کسانی باشد که در بدنه حاکمیت امروز قرار دارند از نکاتی است که او در گفت‌و‌گویش به آن می‌پردازد:


در ابتدا می‌خواهم نظر شما را در ارتباط با چند اتفاق که در چند روز اخیر رخ داده است، بدانم. همان‌طور که مطلع هستید بر اساس توافق بین ایران و عراق احتمال بازگرداندن اعضای سازمان مجاهدین به ایران می‌رود و شما جزو اولین نفراتی بودید که مسئله‌ی حمله به کمپ اشرف را محکوم کردید. با توجه به سیاست دولت آمریکا که از سال 2009 کمپ را تحویل دولت عراق داد و شرایط بلاتکلیف آن‌ها، فکر می‌کنید که این اتفاق می‌تواند چه مشکلاتی را برای اعضای این کمپ به وجود بیاورد؟


در ابتدا اجازه بدهید درود خود را به هم‌میهنان عزیزم در داخل و خارج از ایران و شنوندگان شما برسانم و مجدد برای این فرصتی که به من در این گفت‌و‌گو دادید، تشکر کنم. من نمی‌توانم جزییات این که دقیقن سیاست دولت عراق در حال حاضر در ارتباط با سازمان مجاهدین و حضور تعدادی از رزمندگان‌شان در خاک عراق را حدس بزنم اما به‌طور کلی آن‌چه می‌خواستم در این رابطه بگویم این است که از دید مسایل مربوط به حق انسان‌ها و حقوق بشری، شرایط آن‌ها به هیچ‌عنوان امروز برای هیچ‌کسی، به‌خصوص برای هم‌میهنان‌مان پوشیده نیست.


تحویل‌دادن هر کسی که در مبارزه علنی و غیر مستقیم با این نظام است، خطر جدی، شکنجه‌ها و هزار و‌یک جور گرفتاری و یا حتا خطر مرگی را باعث می‌شود که متاسفانه این نظام هم‌چنان بر علیه هم‌میهنان‌اش در تمام این سال‌ها داشته و دارد‌. لذا بسیار مهم است که دقت کافی در این مورد از طرف تمام دولت‌های مربوطه شده باشد، که بدانند عواقب این کار بسیار وخیم خواهد بود، در نتیجه من فکر می‌کنم که اثر بسیار منفی در افکار عمومی نه تنها جهان بلکه علی‌الخصوص در افکار هم‌میهنان‌مان خواهد داشت.


در جایی که مبارزان راه آزادی، در تمام کشورهایی که امروز می‌بینیم در صحنه‌ی منطقه مشغول هستند از دولت عراق توقع حمایت و پشتیبانی و از همه مهم‌تر محافظت می‌رود. نمونه آن را ما امروز در لیبی می‌بینیم. اگر آن‌ها این مسایل با هم تطبیق ندهند قطعن نشان‌دهنده عدم سیاست مشخص و از هر چه بدتر یک نوع « Hypocrisy» یا دورویی سیاسی خواهد بود. به‌خصوص در اساس به این نکته که مربوط به رعایت حقوق بشر و حفاظت حقوق طبیعی افراد که حالا از هر نظرگاه فکری و یا سیاسی بوده باشند و یا هستند، برمی‌گردد.


در منطقه تحولاتی را داریم می‌بینیم، اتفاقاتی که در سوریه، یمن و هم‌چنین در دیگر مناطق دارد می‌افتد، به نظر شما این‌ها پیامی برای جمهوری اسلامی ایران دارد؟


من این مسئله را بیش‌تر به این مفهوم می‌بینم که نسلی دارد امروز در سطح جهان پدیدار می‌شود -به‌خصوص در منطقه خاور‌میانه- که دیگر بیش از این تحمل اوضاع کنونی را در ارتباط با حکومت‌های استبدادی و یا حکومت‌هایی که آزادی‌های کامل سیاسی به هم‌میهنان‌شان نمی‌دهند، را ندارند. حال از یمن گرفته تا لیبی، سوریه و تونس که به هر حال یک خواسته‌ی دیرینه‌ای دارند که امروز به شکل بسیار واضحی بروز داده می‌شود. حال از هر ملیتی که می‌خواهند باشند این خواسته آزادی‌خواهی را الان در سطح منطقه می‌بینیم.


فکر می‌کنم پس از سی‌سال عبور و گذشت از زمان جنگ سرد، حفظ اوضاع آن‌طور که در آن زمان دنیا تقسیم‌بندی شده بود، دیگر قابل توجیه و یا توضیح و قابل تحمل این کشورها و شهروندان‌شان نیست. حال مسلمن تاثیر به‌سزایی، سیاست پشتیبانی از این نهضت‌ها خواهد داشت به مفهوم یک نوع علامت‌دادن به حکومت‌های بسیار خودکامه و سرکوب‌گر که فکر می‌کنم بالاترین موردش را در مورد کشور خودمان و با نظام جمهوری اسلامی می‌توانیم در نظر بگیریم. به قطع عواقب این تحولات در جهت مثبت، برای سرکردگان نظام تهران بسیار نگران‌کننده خواهد بود.


آیا جمهوری اسلامی به‌طور خاص ممکن است برای عدم این رخ‌داد به این حکومت‌ها کمک کند؟ به نظر شما جمهوری‌اسلامی این حمایت را انجام می‌دهد؟


جمهوری اسلامی ممکن است بخواهد ژست این کار را بیاید اما در عمل فکر نمی‌کنم. باید امروز از یک مصری بپرسید که آیا واقعن در جهت این‌که نظام جمهوری اسلامی چنین بازی‌ای را می‌کند، تحت تاثیر قرار می‌گیرد و یا در آن تله و دام می‌افتد؟ من فکر می‌کنم حواس بسیاری از این افراد علی‌رغم این‌که با حکومت‌های خودشان درگیر هستند، به این موضوع نیز معطوف است، به‌خصوص در منطقه‌ای که به ما نزدیک‌تر است.


بنابراین فکر نمی‌کنم که کسی از بازی‌ها و تاکتیک‌ها و متدهایی که رژیم جمهوری اسلامی در تمام این سال‌ها استفاده کرده است -نه فقط به مفهوم ایجاد عدم ثبات و یا به قول معروف انگولک‌کردن این چند کشور تا به حال داشته و ادامه داده است، حال چه در کابل چه در بغداد و چه در مناطق دیگر من‌جمله لبنان و فلسطین و جاهای دیگر- بی‌اطلاع باشد. حال این می‌ماند این‌که مانورهایی را رژیم تلاش خواهد کرد انجام دهد و در این‌جا است که باید به نظر من حواس همه‌گان به این مسئله معطوف باشد که زمانی در تله و دام نیافتند و مجدد به نوعی اغفال نشوند و از طرف دیگر همایش‌هایی که رژیم در تلاشش است، فکر نمی‌کنم در آن حدی باشد که الزامن بخواهد بهره مستقیم از آن بگیرد، به‌خصوص اگر نتیجه آن یک حالت مصادره «Requisition» سیاسی باشد. حال چه در بحرین، یمن و یا کشورهای دیگر.


اجازه بدهید نگاه خود را معطوف کنیم به جمهوری اسلامی و جریاناتی که در ایران اتفاق افتاده است. از بعد از اتفاقاتی که در انتخابات ایران در سال 88 به وجود آمد تا‌کنون گروه‌های مختلفی با مردم هم‌راه شدند، از جمله ما می‌بینیم که این هم‌سویی‌ها به نوعی وارد جریان‌های تازه‌ای در سال جدید می‌شود و گروه‌های بیرون از ایران به بدنه اتفاقات داخل ایران نزدیک می‌شوند. آیا فکر می‌کنید جنبش سبز در ایران پذیرنده این ارتباط بوده؟


این بستگی به برخورد تمام نیروهای سیاسی -با درک این‌که ایرانیان سعی کردند در هر فرصتی که می‌توانستند، حتا در غالب محدودیت‌هایی که نظام باعث شده است، شرایطی را پیدا کنند که به بهانه آن شرایط وارد میدان شوند و برای ابراز خواسته‌های‌شان، به مفهوم توقع آزادی و حاکمیت و حق رای- دارد. به قطع اگر با این دید نگاه کنیم، نهضتی که به‌نام جنبش سبز معروف شد، به نظر من بسیار فراتر از یک کمپین انتخاباتی یک کاندیدای به‌خصوص بوده است.


یا لااقل اگر در آن لحظات بوده است، بسیار زود فضا تبدیل به یک نهضت مردمی شده. بنابراین فکر می‌کنم این حرکت بسیار فراگیر تر از این است که بخواهیم فقط به یک گروه خواص محدودش کنیم. به هر حال شرایط امروز مملکت با گفت‌و‌گوهایی که در تمام این مدت با فعالان در صحنه، چه کسانی که به شکل اخص با آقایان «موسوی» و «کروبی» فعالیت داشتند و سایر گروه‌های دیگر سیاسی شده است، قطعن می‌توانم این‌را بگویم که در حال حاضر همه به یک نتیجه‌گیری به نسبت مشخص -به مفهومی که اگر ما بخواهیم اساس اصلاح‌طلبی در نظر بگیریم- به‌عنوان یک راه‌کار برای باز‌شدن درها در جهت « Liberalization» آزاد سازی سیستم، رسیده‌اند. امروز این بن‌بست دیگر اجتناب ناپذیر است و باید پذیرفت این نظام به هیچ ترکیبی قابل اصلاح نیست و هیچ حرکتی چه رفرم و انتخابات یا از طریق قانون‌گذاران نمی تواد کوچک‌ترین حالتی از نظام و یا قوانینش را تغییر دهد.


بنابراین فکر می‌کنم گفتمان سکولار یعنی آلترناتیو (جای‌گزین) یک نظام دموکراتیک سکولار‌، در مقابل یک حکومت مذهبی تنها راه باقی‌مانده برای نیروهای آزادی‌خواهی است که بتوانند به آن هدف سیاسی خود برسند. حال آیا نیروهای اصلاح‌طلب دیروز یا لااقل بخشی از نیروهای اصلاح‌طلب که به این نتیجه رسیده‌اند که اصلاح‌طلبی دیگر بی‌مفهوم است، می‌توانند به نیروهای سکولار وصل شوند، دقیقن مطلبی است که امروز رویش دارد کار می‌شود و فکر می‌کنم زمینه این کار روز به روز دارد بیش‌تر فراهم می‌شود.


سوالی در ارتباط با گروه‌های درگیر در ماجرا بپرسم و صریح‌تر در واقع نظر شما را در ارتباط با طرف‌داران‌تان بدانیم‌. به هر حال دو روی‌کرد پیرامون شما داریم. یک روی‌کرد دموکراتیک و سکولار و دیگری نماد پادشاهی. خود شما هم می‌دانید هستند کسانی که به هواداران پادشاهی شناخته می‌شوند و شما را به‌عنوان شاهزاده رضا پهلوی می‌شناسند و معتقد هستند که نظام پادشاهی پارلمانی باید در ایران اعمال شود. در حقیقت با توجه به اشاره‌های شما در خصوص مسئله یک نظام سکولاریستی مبتنی بر رای مردم، به‌نظر می‌رسد تفاوت‌هایی بین این دو می‌شود احساس کرد‌. آیا شما تاکنون پاسخی برای این گروه از طرف‌داران‌تان داشته‌اید؟


اول من کسی را طرف‌دار خود می‌دانم که به عقایدم، اهدافم و نظراتم اعتقاد داشته باشد و از آن حمایت کند. طرف‌داران این عقیده الزامن طرف‌داران نظام پادشاهی نیستند. بسیاری جمهوری‌خواهان هستند که راهی که من پیشنهاد می‌کنم را به عنوان یک هدف و یک برنامه و یک نتیجه قبول دارند. تنها جایی که اختلاف نظر است در ماهیت شکل نهایی نظام دموکراتیک است که طبیعتن بین جموری‌خواهان که یک نظام جمهوری را می‌طلبند، در مقابل کسانی که نظام پادشاهی پارلمانی را می‌خواهند، در آن‌جا اختلاف سلیقه است.


اما در محتوایی که می‌خواهیم به آن برسیم اختلاف‌نظر نیست. کسانی که طرف‌دار این نظرند کسانی هستند که من از دید خود، طرف‌داران خودم می‌دانم. اما اگر مقصودتان عده‌ای هستند که برخوردهای غیر دموکراتیک دارند، و ادعای این‌را دارند که طرف‌دار این نوع نظام هستند، آن بحث دیگری است. این افراد قطعن نظر من را تامین نمی‌کند و نمی‌توانم آن‌ها را به‌عنوان کسانی که طرف‌دار من هستند تلقی کنم‌.


به هر حال بنا را بر این بگذاریم که در ایران تغییرات ایجاد خواهد شد و شرایطی فراهم شود که شما به ایران برگردید. در نظر خواهی مردم اگر شما رای نداشته باشید، چه برخوردی می‌کنید؟


من تنها رسالتی که برای خودم قایل هستم، این است که کاری کنم برسیم به شرایطی که بتوانیم در کشومان به یک فضای باز سیاسی دست پیدا کنیم که در این فضا بتوانیم انتخابات به معنای واقعی آزاد را انجام دهیم. بحث من همیشه این بوده که آیا تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی سر کار است شرایط و فضایی که درآن بتوان انتخابات آزاد برگزار کرد، ممکن است یا خیر. اگر جواب منفی است، پس به اجبار باید تلاش‌ها و فعالیت‌ها تا آن حدی باشد که نظام دیگر در راس حکومت و قدرت نباشد و در آن شرایط بتوانیم به آن آزادی واقعی دست پیدا کنیم.


در طول کار‌، هم سویی و هم کاری تمام نیروهای آزادی‌خواه قبل از هر چیزی است که اصولن حضور جمهوری اسلامی که مانع اصلی پیش‌رفت کار و سد راه آزادی و دموکراسی است را از میان برداریم و بتوانیم آن‌وقت در آن فضای باز سیاسی آینده مملکت را به دست نمایندگان منتخب مردم بسپاریم. که این نمایندگان منتخب در اولین برخوردشان تشکیل مجلس موسسانی است که به موضوع قانون اساسی آینده کشور خواهد پرداخت‌.


این مجلس مسئله محتوای نظام‌، میزان تقسیم‌بندی قدرت، شکل نهایی نظام و خیلی از مسایل دیگر را مطرح خواهد کرد و در نهایت آن‌چه که مردم ایران در آن زمان تصمیم خواهند گرفت از جمله تعیین‌شدن شکل نظام، فرای محتوایش، تعیین‌کننده آینده سیاسی نوع سیستم سیاسی کشور خواهد بود.


در آن زمان است که اگر قرار شد فراتر از رسالت امروز من که کشور تحویل نمایندگان مردم داده خواهد شد از دید خود من پایان وظایف امروزی یک مبارزی مثل من است، در آن زمان مطرح خواهد بود که آیا فلان شخص را می‌خواهید به نوعی مسوولیتی را داشته باشد یا فقط یک شهروند عادی در مملکت خواهد شد. بنابراین من اصلن در این مرحله این مسئله را موضوع خاصی نمی‌دانم‌. مهم این است که همه درک کنند که نیت من چیست و چه رسالتی را برای خودم در این مرحله می‌بینم و وظیفه‌ای را که در ارتباط با این رسالت است، سعی می‌کنم که به بهترین وجه ممکن و با هر امکانی که دارم انجام دهم.‌


در چند روز گذشته داخل نظام مسئله تنشی بین رهبری نظام و رییس جمهوری اسلامی مطرح شده است. برخی معتقدند این تنش می‌تواند در تغییرات ایران کارگشا باشد. آیا شما فکر می‌کنید این تنش‌ها در سطح بالا در جمهوری اسلامی به‌واقع تنش‌های موثر هستند؟


بازی اصلاحات را از یک کاندیدای به اصطلاح معتدل‌تر دیگری یعنی «خاتمی» پیش‌تر دیده‌ایم و در آخر هم بی‌فایده بوده است، برای این‌که اساسن هر بار مردم فکر کردند که شاید از طریق انتخابات یا با آمدن یک آدم نرم‌تر در صحنه انتخابات، کمی به اهداف‌شان نزدیک‌تر می‌شوند، دیدیم که نه تنها فایده نداشت بلکه اتفاقن از نظر سرکوب و خفقان بیش‌تر ادامه داشته است. با توجه به آشنایی و آگاهی که از ذات این نظام و دلیل موجودی‌اش دارم اگر درست دقت کنیم و متوجه می‌شویم با فرهنگ خودی و ناخودی و برخوردهای شدید با مردم و این نوع مانوورهای نظام نمی‌تواند شرایط جدیدتری را فراهم کند.


من فکر می‌کنم این تنش‌های سطح بالا علایمی است از گسستگی نظام. نظام حتا یک استراتژی حکومتی را نمی‌تواند ارایه دهد و به طریقی دارد خود را با این تلاطم حفظ می‌کند تا بلکه شانسی بیاورد و دوباره حواس‌ها را به چیز دیگری معطوف کند و کل منطقه را طوری آبستن حوادث کند. به‌عنوان مثال با طرح دست‌یابی به صلاح کشتار جمعی بتوانند تحت پوشش این حالت تهدیدی وضعیت حکومت خودشان را در منطقه به نحوی تثبیت کنند. راه این نظام به کلی از مردم ایران جدا است. ما نباید بار دیگر و برای بار سوم در شرایط اغفال شده‌ای قرار بگیریم و بعد بگوییم که این‌بار هم نظام به ما حقه زد.


مگر چند مرتبه می‌خواهیم این راه را انتخاب کنیم، به‌خصوص که نظام هر روز با موقعیت بسیار مشکل‌تری روبه‌رو است. مسئله فقط سرکوب نیست. شما اگر وضع اقتصادی مملکت را ببینید، متوجه می‌شوید. در واقع چیزی که می‌خواهم بگویم این است که این بسیار فرصت کلیدی‌ای است برای این‌که مثل خیلی کشورهایی که حکومت‌های‌شان دارد متزلزل می‌شود در مورد ایران هم صادق باشد.


اما ما با کشوری سر و کار داریم که از هر کشور دیگری در منطقه بسیار با سابقه تاریخی بیش‌تری است، دارای تمدن‌های مرکب و از نظر سیاسی کثرت‌گرا است و به همین دلیل ما باید بتوانیم یک همایش هم‌سو و هم‌آهنگ بین تمام نیروهای آزادی‌خواه که الزامن از نظر سلیقه از یک نوع عقیده نیستند اما دارای یک هدف بسیار کلی‌تر به مفهوم یک هدف ملی هستند، ایجادکنیم.


حق انتخابات آزاد، مسئله حقوق بشر، مسئله حاکمیت مردم، چیزی که نظام فعلی به هیچ‌وجه جواب‌گویش نیست، مواردی است که می‌شود به یک بستر هم‌بسته‌ای برای مقابله مشترک در مقابل این نظام برسیم. من بارها این را گفته‌ام و باز تکرار می‌کنم تنها راهی که برای ایران می‌بینم تا از این مخمصه و وضعیتی که دارد، چه از نظر اقتصادی، چه سیاسی و به‌طور کلی بازگشت به شاهرگ ترقی و پیش‌رفت و مدرنیته، نجات یابد رهایی از شرایط موجود است با یک حکومت قرون وسطایی سرکوب‌گر به هیچ‌وجه ایران نمی‌تواند به جایی برسد.


ما باید از نظام جمهوری اسلامی عبور کنیم و باید آلترناتیو یا گزینه در این نظام را درست مشخص کنیم و مانند سی‌سال پیش انقلابیون نیایند بگویند فعلن این رژیم برود بعد ببینیم چه می‌شود. این بار دقیقن مردم ایران را توجیه کنید که چرا این رژیم خوب نیست و چرا آن رژیمی که صحبتش را می‌کنیم بهتر است و هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت‌آن عامل راه‌گشا و کلید حل مشکلات جامعه خواهد بود. فکر می‌کنم نظام جمهوری اسلامی کاملن به این مسئله آگاه است و تمام مانورهایی که دارد می‌دهد به نوعی بازی‌کردن با احساسات مردم است‌.


به‌طور مثال سر با بحث ایرانیت و اسلامیت به نوعی می‌خواهند ادای آن را دربیاورند بدون این‌که اعتقادی به آن داشته باشند، بلکه باز به نوعی مردم را می‌خواهند سرگرم، مشغول و یا گم‌راه کنند. باز هم می‌گویم که باید حواسمان جمع باشد‌. جنس این نظام را همه فهمیده‌اند که چه است. به هیچ‌عنوان نمی‌شود به حرف‌شان و کوچک‌ترین گفته‌شان اعتماد کنیم‌. مهم این است که با هدفی که داریم بتوانیم یک مقاومت مشترک تا سرحد سرنگونی نظام داشته باشیم.


بدنه نظام از بخشی از مردم تشکیل شده است و این بخش آدم‌هایی هستند که به نوعی در سپاه و دست‌گاه‌های دولتی قرار می‌گیرند. آدم‌هایی که به نوعی حتا یک ارتباط نزدیک با نظام پیدا می‌کنند که به الزام طرف‌دار نظام نباشند. اما آن گروه از تغییر، ترس دارند. ما در سال 57 دیدیم کسانی که حتا احتمال ارتباط‌شان با رژیم گذشته وجود داشت اعدام شدند و امروز این ترس وجود دارد که اگر قرار باشد از نظام جمهوری اسلامی کسی عبور کند، به دنبال آن خون‌ریزی و جنگ و درگیری خواهد بود. چه پاسخی برای این گروه دارید؟


این نظام و عواملی که تشکیل‌دهنده آن هستند این فلسفه را دارند‌. مگر در نظام پیشین به‌طور کلی کشت‌و‌کشتار تمام مخالفان شده بود که کار به این‌جا کشید؟ اتفاقن خیلی از آن افراد می‌گویند که چون کشته نشدیم و بودیم و دست به این انقلاب زدیم نتیجه‌اش این شد که این‌ها سر کار آمدند‌. بعد هم دارم به شما می‌گویم که بارها این را گفته‌ام، به هیچ عنوان نباید افرادی که درنظام گیر کرده‌اند فکر کنند که آتیه‌ای نخواهند داشت.یه طور مسلم باید در نظر بگیریم که به‌طور مثال عوامل انتظامی نظام نباید فکر کنند که اگر این نظام فرو بپاشد، آن‌ها هم باید با این نظام غرق شوند و به پایین بروند.


آن‌ها می‌توانند آینده خودشان را در ایران داشته باشند. به فرم‌های مختلف باید برنامه‌ریزی را انجام داد و در نظر گرفت. ما نمی‌توانیم به یک آینده با ثباتی برسیم مگر بخش عظیمی از کسانی که در همین نظام گیر کرده‌اند، جزیی از راه حل در آینده باشند. ما نخواهیم توانست به آن آزادی واقعی دست یابیم مگر این‌که شریک ما در این مرحله نیروهایی باشند که امروز تکلیف خودشان را با ملت به این شکل روشن می‌کنند که طرف مردم را خواهند گرفت و نه طرف نظام را. آشتی ملی یکی از روندهایی است که -به طور مثال در مورد آفریقای جنوبی می‌توانیم مثال بزنیم- کمک زیادی به آینده با ثباتی برسند، کرد.


به طور مسلم رژیم به عوامل خود می‌گوید که «فکر نکنید که شما قسر در خواهید رفت و ناچارید تا ابد با ما باشید» که این یک دروغ محض است نظام می‌گوید و نباید در این تله به هیچ‌عنوان افتاد. من فکر می‌کنم در ایران فقط این حداقل افرادی که در راس کار قرار گرفته‌اند را مردم مورد نظر قرار می‌دهند و آن هم نه با کشت‌و‌کشتار بلکه از از یک مسیر قانونی. ولی اکثریت نیروهای بدنه که شامل این تقصیرها ودستورات سرکوب نظام که نیستند و نباید فکر کنند که چون این نظام در راس خود این اقدامات را کرده است، همه گناه کارند و از جانب مردم ایران طردشده. به نظر من این طرز تفکر به قطع یک طرز تفکر مدرن نیست. ما باید از خود مردم بخواهیم که در این گذر به دموکراسی آن منش بردباری، تحمل، بخشش و گذشت را داشته باشند، برای این‌که ارزش آن آزادی که به‌دست می‌آوریم، از یک فضای اختناق بهتر خواهد بود. اگر بخواهد این وضعیت ادامه داشته باشد، بسیار هزینه گران‌تری برای مملکت است.


آیا فکر می‌کنید الیت جریان جنبش ایران معتقد به این هستند که باید آدم‌ها در بدنه نظام از یک امنیت نسبی برخوردار باشند؟


این سوال را باید از خودشان پرسید. من آن‌چه به شما می‌گویم راه‌کارهایی است که نشان داده که در پایان بسیاری از حکومت‌های سرکوب‌گر و یا حتا توتالیتر، -نمونه‌اش در نظام‌هایی که تحت شعاع قمر شوروی بودند و تعداد بسیاری از کشورهای بلوک شرق را می‌خواهم برایتان مثال بزنم مانند جمهوری چک، لهستان، مجارستان و خیلی از کشورهای دیگر پس از از هم‌پاشیدگی شوروی که بسیاری از این کشورها توانستند- خودشان را با جهان آزاد تطبیق دادند و در واقع توانستند به جهان آزاد وقتی از پشت دیوار آهنین نجات پیدا کردند، وصل شوند.


آلمان شرقی و غربی را به‌عنوان مثال می‌توانیم بگوییم. بسیاری از کسانی که در آن زمان جزو رژیم‌های آن زمان بودند -مگر این‌که واقعن مرتکب یک جرم خاصی شده باشند- و خیلی از پرسنل آن حکومت‌ها راه خود را به جوامع باز پیدا کردند و به هیچ طریقی عقب نماندند و با آن حکومت فرو نرفتند. از این نمونه بهتر چه می‌توانم به شما بگویم، بی‌شک تفکرشان عوض شد و آخرش می‌دانستند که باید جواب‌گوی مردم خودشان باشند، نه جواب‌گوی حکومت‌های سابق‌شان. این راهی است که همه باید تشخیص بدهند.


وقتی کلاه خودشان را قاضی می‌کنند و وقتی که با وجدان خودشان رو‌به‌رو می‌شوند، از خود می‌پرسند: آیا در واقع ادامه این وضع قابل توجیه است؟ آیا اعتقادات ایدئولوژیک‌شان و آن‌چه که وعده انقلاب بود نتیجه‌اش همین است که امروز می‌بینند؟ آیا این به نفع مردم ایران بوده است؟ آیا کشور ما ترقی کرده است؟ آیا اقتصاد ما و سطح درآمد مردم بیش‌تر شده است؟ باید این‌ها را از خودشان بپرسند و این‌که چه‌قدر گردانندگان فعلی می‌خواهند مملکت را بچاپند و اصلن اهمیتی به مردم ایران نمی‌دهند. خوب طبیعی است که جواب بنده همان جوابی است که حدس می‌زنید، گردانندگان اهمیت نمی‌دهند و از دید من در اقلیت هستند نه در اکثریت.‌


سوال بعضی از شنونده‌گان رادیو کوچه را از شما می‌پرسم: گروهی معتقدند انقلاب 57 در ایران ناشی از تغییرات و تصمیمات اقتصادی در خارج از کشور و خارج از حدود نظر مردم بوده است و یا نظر رهبرانی که در آن زمان اعلام می‌شده نظر تعیین شده از بیرون بوده ‌است. برخی به مسایل مطرح شده در کنفرانس گوادالوپ «Guadeloupe» استناد می‌کنند . امروز هم بسیاری این ترس را دارند که شاید این تصمیم‌گیری باید از بیرون رخ دهد تا این تغییر به وجود بیاید. آیا شما فکر می‌کنید تغییرات در ایران نیاز به یک تصمیم‌گیری در خارج از جامعه ایرانی دارد؟


شما در اصل دارید یه آن فرهنگ توهم وتوطئه و تفکر دایی‌جان ناپلئونی اشاره می‌کنید. من هیچ‌وقت منکر این نیستم که سیاست جهانی در شرایطی که در یک کشور اتفاقی می‌افتد، از جمله نکته‌ای که شما به آن اشاره کردید تاثیر‌گذار نیست. در این که دخالتی از خارج در مورد تغیراتی که در ایران رخ داد -سی‌و ‌دو سال پیش- هیچ بحثی نداریم. اما آیا این به مفهوم این است که جامعه ایرانی تا ابد بایستی به‌عنوان یک عده تماشاچی فقط در انتظار یک معجزه باشد، که اگر این اتفاق در دنیا افتاد، در فلان کشور و یا فلان قدرت اقتصادی این تصمیم را گرفت، آینده ایران را به آن شکل ترسیم ‌کنند؟


یا این‌که ما باید با این طرز تفکر به جلو برویم که علی‌رغم این‌که می‌دانیم در جهان منافع کشورها و دولت‌ها در کار است، در کجا است که ما می‌توانیم به حداکثر خواسته‌های‌مان برسیم و در جایی که اختلاف‌نظری است، شرایط را طوری داشته باشیم که حداقل تاثیر و یا شرایطی را بتوانند به ما تحمیل کنند و با داشتن یک نظام درست که با یک تلنگر نتوانند از هم بپاشند‌اش. تنها چیزی که من می‌توانم بگویم این است که دلیلی نیبینم که تغییراتی که ایرانیان امروز می‌طلبند، در جهت خلاف منافع کشورهای صنعتی باشد، اگر خیلی به نفع‌شان نباشد به ضررشان هم نیست.


حال اگر دخالتی خواهند داشت و یا نخواهند داشت و کار ما را آسان‌تر و یا مشکل‌تر خواهند کرد در ارتباط با این‌که آیا از این خواسته حمایت خواهند کرد یا نه، سوالی است که در عمل با آن مواجه خواهیم بود. اما ابتدا اگر فکر کنیم که ما باید به اجبار دست روی دست بگذاریم بلکه جهانیان برای ما تصمیم بگیرند، پس اصلن برای چه این حرف‌ها را می‌زنیم؟ خوب پی‌کار خودمان برویم و هیچ‌وقت حقی و نظری برای خودمان قایل نباشیم و فکر کنیم که همه چیز را دیگران باید برای ما تعیین کنند‌. که این طرز فکر اصلن قابل بحث نیست. من بر این مبنا پیش می‌روم که خواسته مردم ما همان‌طور که خواسته یک بحرینی و یا یک مصری، یک تونسی، امروز بیش‌تر و بیش‌تر توجه جهان را جلب کرده است، نظر جهان را جلب کند. این خواسته‌ها را نمی‌شود زیر سبیلی رد کرد و مجبور هستند که به آن اهمیت بدهند.


در هر محاسبه اقتصادی، سیاسی که دارند می‌دانند که اگر امروز توجه به این خواسته‌های منطقی نکنند در دراز مدت برایشان بسیار گران تمام می‌شود و هزینه‌های بیشتری از هر منفعت کوتاه‌مدتی که از نظر تجاری و اقتصادی ممکن است ببرند متوجه‌شان خواهد بود. این‌را من در صحبتهایی که با بسیاری از شخصیت‌هایی که چه بخش خصوصی و چه بخش دولتی کشورهای غربی علی‌الخصوص کشورهای کلیدی داشته‌ام در این سال‌های اخیر، ابراز کرده‌ام.


اگر فرض کنیم اتفاقات و جریاناتی که در کشور دارد می‌افتد به هر حال رخ‌دادهایی با هزینه‌های بسیار سنگین است برای کاهش این هزینه، شما چه پیامی برای دیگر فعالان دارید؟


فرمولی که من همیشه به هم‌میهنانم پیشنهاد کردم این است که مبارزه ما با حداقل هزینه ممکن از نظر جانی و مادی را داشته باشد، این به یک روند مبارزه به دور از خشونت برمبنای نافرمانی برمی‌گردد. این متدی است که به نظر من امروز در همه جا اتخاذ می‌شود البته در هر کشوری شرایط و بنابراین تاکتیک‌های مصرف شده متفاوت هستند. بنا به شرایط عینی هر کشور و در عمل دیدیم که بیش‌تر هم‌میهنان‌مان در این راستا از این‌گونه تاکتیک‌ها استفاده کردند و پاسخ‌هایی گرفته‌اند.


مسئله مهم به نظر من در آن بخشی است که باید جامعه ما امروز بتواند خود را متکی به یک آلترناتیو ببیند‌. یعنی در واقع یک مکانیزم معرف این خواسته‌ها، نظرات و برنامه‌ها باید به نوعی در صحنه به شکلی ظاهر باشد تا هم میهنان‌مان بهتر بتوانند خودشان را با این برنامه‌ها تطبیق دهند و یا یک مرکز وصل‌شدن پیدا کنند‌. البته مسلم است که در شرایط فعلی کشور هیچ‌نوع ساختار و یا تشکلی که بتواند معرف این خواست‌ها و این هدف‌ها باشد، رژیم اجازه هیچ‌گونه‌ امکان داخلی برای موجودیت به آن نخواهد داد و شاید لازم باشد که در ابتدا در خارج از کشور چنین مجمعی به وجود بیاید که کلیه نیروهای سیاسی در آن حضور داشته باشند. در جایی که با هم هماهنگی و هم‌فکری داشته باشند و به این طریق بتوانیم این برنامه‌ها و رساندن‌شان به مرحله موفقیت نهایی را ادامه دهیم تا زمان انتقال این نیروها به داخل کشور.


این مسئله اساسن هماهنگی و استراتژی مبارزاتی است که باید فعالان در صحنه به‌خصوص مسوولان ساختارها، سازمان‌ها و احزابی که در داخل و خارج از کشور فعال هستند بتوانند بهتر این مسئله را هماهنگ کنند و با هم توافق اساسی داشته باشند تا با یک تقسیم‌بندی کار درست وضعیت را در داخل و خارج درست پیش ببرند، ارتباط ایرانیان را با دنیای خارج امکان‌پذیر کنند و با یک‌صدا برای تمام خواسته‌هایی که داریم، به سراغ دولت بروند‌.


من فکر می‌کنم که دنیا می خواهد که بتواند وارد یک دیالوگ با نیروهای آزادی خواه بشود. اما سوال همیشگی این است که ما نمی‌دانیم با چه کسی باید صحبت کنیم. برای این‌که اپوزسیون هرگز نتوانسته تا به امروز خود را به شکل متشکل و یا یک اپوزیسیون واحد ارایه دهد. واحد نه به آن مفهومی که همه باید حتمن با یک ایدئولوژی و عقیده باشند اما در یک هدف مشترک بتوانند بیان‌گر یک پلات‌فرم مشترک باشند. اگر ما از این سد عبور نکنیم، نه به مردمان کمکی کرده‌ایم و نه به این وضع آشفته‌ای که در اذهان عمومی است‌. این جزو اولویت کار است و بیش‌ترین دغدغه‌ای که لااقل خود من از صبح تا شام در گیر آن هستم و هم‌راه با هم‌میهنانی که در این مورد در بخش‌های مختلف درون و خارج از کشور در سازمان‌ها و ساختارهای فکری و سیاسی فعال هستند، بر سر آن صحبت می‌کنیم.


اردوان روزبه‌ / رادیو کوچه

درود بر شاهزاده رضا پهلوی

گزارشی از وضعیت بسیار بد زندانیان سیاسی در زندان مرکزی سنندج

زندانی سیاسی آزاد باید گردد


پارس دیلی نیوز:بنا به گزارشی که از زندان مرکزی سنندج رسیده ،¨چند روز پیش ماموران امنيتي زندان مركزي سنندج به بهانه گشتن و جستجو به بند سه زندان سنندج يورش برده‌ و در حالی كه با ضرب و شتم و باتوم به جان زندانيان اين بند ميافتنند، آنها را با پاي برهنه بیرون کرده و

تمام بند را به هم ريخته و به‌ تفتیش وسايل شخصي اين زندانيان می پردازند.


گفتنی است که وضعیت زندانیان سیاسی و مدنی این زندان روز به روز رو به وخامت گذاشته که اوضاع از این قرار است که مسئولین زندان با استفاده از عوامل مخبر خود در زندان، فضای این زندان را ناهنجارنموده و فشارهای خود را بر این زندانیان رو به افزایش گذاشته

که از جمله تنگتر کردن فضای زندان با استفاده از پخش مواد مغدر و اجیر کردن کسانی که سابقه جنای دارند که روزانه درموقع هوا خوری مزاحم زندانیان سیاسی میشوند


ودر این مدت گذشته ا زطرف مسئولین زندان مورد تهدید قرار گرفتن که در صورت اعتراض به وضع موجود آنها را به دورترین نقاط ایران تبعید میکنند.

زندانیان سیاسی پیوسته مورد حمله زندانیان اوباش قرار می گیرند که به واسطه ی جرایمی از قبیل قتل، مواد مخدر و ... در زندان نگهداری می شوند. در حالی

که بر طبق قوانین خود جمهوری اسلامی زندانیان جرایم خواص باید به صورت مجزا نگهداری شوند، درزندان مرکزی سنندج زندانیان سیاسی در کنار افراد اوباش تحت خطرناکترین شرایط نگهداری می شوند.



انواع مواد مخدر به راحتی در زندان سنندج خرید و فروش می شود. هر روز دهها تن از افراد اوباش به این

زندان آورده می شوند، چیزی به اسم حقوق زندانی در زندان سنندج وجود دارد.

از سویی دیگر زندانیانی هستند که حامل بیماری و ویروس های خطرناک ازقبیل هپاتیت و بیماری های دیگر هستند.

خیز به پا کاوه ها؛ بشکن، بسوزان ضحاک را!

ماهستیم
ماهستیم
ماهستیم


پارس دیلی نیوز:

مقاله ای از سروش سکوت

به یاد جوانترین کارگر جانباخته ی راه آزادی

نوجوان هفده ساله، زنده یاد میــثم عبـادی


در حکومت های توتالیتر دیکتاتوری، همواره بیشترین ظلم ها و فشارها بر گرده ی اقشار کم درآمد، توده ی مردم و کارگران است.


حکومت جمهوری اسلامی که اینک با بدنه ی غیر مردمی و ابزار سرکوب خود، از نظر اقتصادی نیز به نوعی دچار فروپاشی درونی است، همواره در مقابل اعتصابات و تشکل های صنفی کارگری ترسان و ناتوان نشان داده است. دستگیری چندین تن از کوشندگان صنفی کارگری، خود گویای این ترس است.


جنبش کارگری در ایران و سایر کشورهای دیکتاتورزده، جهان شمول و همگانی است. یعنی هیچ گروه و حرکتی که بار ظلم دیکتاتوری سرکوبگر را کشیده است، نمی تواند جدای از جنبش کارگری بیندیشد.


در ایران زیر حاکمیت مولایان، شرایط وخیم اقتصادی شامل تورم و گرانی، بیکاری و نداری و رکود تولید و فقر مضاعف، گریبان همه را گرفته است. سالانه هزاران جوان فارغ التحصیل از دانشگاه یا دانشگاه نرفتگان جویای کار، به دلیل بیکاری شدید و عدم وجود شغل، یا به کارهای پاره وقت و کاذب خیابانی روی می آورند یا راهی کارخانه ها و کارگاه ها و معدن ها می شوند، تا به عنوان کارگر، با اندک دست مزد، سختی ها و خطرات کار در کارخانه های غیر استاندارد را به جان بخرند. کارخانه ها و کارگاه هایی که یا با کسادی و ورشکستگی روبرو هستند یا در شرف ورشکستگی می باشند.


در شرایط کنونی و پس از طرح اقتصادی ویرانگر "هدفمند سازی یارانه ها" افزایش قیمت ها، گسترش بیکاری و به تعویق افتادن چندماهه و حتا چند ساله ی حقوق کارگران را بیشتر و بیشتر سبب شده است. بسیاری از فعالان جنبش کارگری، اعضای سندیکا و کوشندگان صنفی در زندان به سر می برند.


بارقه های جنبش آزادی خواهی مردم ایران در بیش از دو سال پیش، برای جنبش کارگری، همانند دیگر جنبش ها دو رویه ی متفاوت داشت: نخست، سبب بیشتر مطرح شدن خواست های صنفی به حق کارگران و نمایان تر شدن اوضاع وخیم اقتصادی آنان شد. دوم، خشونت عریان حکومت و ناکارآمد بودن اپوزیسیون موسوم به سبز و اصلاحات، سبب زندانی شدن کنشگران و منزوی شدن جنبش کارگری شد.


در چنین شرایطی، تنها راه برای برگزاری گردهمایی های ضد حکومتی موثر و راه گشا و فشار بیشتر بر اقتصاد بیمار و در شرف نابودی جمهوری اسلامی، اتکا به تشکل های کارگری و همراهی با خواست های صنفی کارگران است.


لذا، بایسته است که جنبش دانشجویی، جنبش زنان و اپوزیسیون درون و برون مرز جمهوری اسلامی، همبستگی کامل خود را با جنبش کارگران و خواست های مدنی، مردمی و به حق آنان نشان دهد.


11 اردیبهشت، برابر با 1 می، روز جهانی کارگر است. هرچند سرچشمه ی پیدایش این مناسبت، درون ایران ما نیست. اما ردپای مبارزه با ستم بر کارگران را باید در تاریخ کشور خودمان بجویم. کاوه، آهنگری دلیر، نماد جوانان زجرکشیده ای است که به خونخواهی ایرانیان و برای کوباندن ستم ایران سوزی به نام ضحاک، درفش کاویان و گرز گاوسر برمی افرازد. جنبش کارگری، بازتاب خیزش کاوه ی آهنگر برضد ضحاک است.


امروز نیز جوانان ایران ساز میهن، به پشتوانه ی فرهنگ ایرانی و هویت ملی خویش، خواستار برکناری حکومت ایران سوز اسلامی هستند.


روز کارگر، روز پشتیبانی از همه ی زندانیان سیاسی و به ویژه کوشندگان صنفی و سندیکا و خانواده های آنان است. منصور اسانلو، رضا شهابی، رضا درخشان، بهنام ابراهیم زاده، ابراهیم صدری، غلامرضا غلامحسینی و... تنها تعدادی از این کوشندگان هستند که به خاطر فعالیت های مسالمت آمیز صنفی، در زندان های جمهوری اسلامی دربند شده اند.


روز کارگر، روز هم صدایی با اکثریت مردمی است که حتا در مورد برآورده کردن اساسی ترین و اولیه ترین نیازهای زندگی همچون خوراک و پوشاک و مسکن، ناتوان و کم توانند. ثمره ی سی و دو سال حکومت اسلامی، چیزی جز فقر و بیکاری برای مردم ایران نبوده است.


***


پس شایسته و بایسته است که گروه های مختلف اعم از سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و حقوق بشری و شهروندان عادی، در این روز با کارگران ستم کشیده ی کشورمان یک دل و یک صدا باشند؛ خیز به پا کاوه ها؛ بشکن، بسوزان ضحاک را!


سروش سکوت

6 اردیبهشت 2570


یک هنرمند دیگر در غربت درگذشت



پارس دیلی نیوز:آقای منوچهر سخایی خواننده و بازیگر سینما درگذشت


رادیو فردا :آقای منوچهر سخایی، خواننده موسیقی پاپ ایرانی و بازیگر سینما بامداد پنج شنبه در کالیفرنیای آمریکا در 76سالگی به علت بیماری درگذشت.منوچهر سخایی پیش از انقلاب شوم 57 در ایران، یکی از خوانندگان محبوب بود و بویژه ترانه «کلاغ ها» بر شهرت او افزود. او پس از انقلاب سال 57 ایران به آمریکا مهاجرت کرد و در سال های بعد به یکی از سازمان های مخالف رژیم خونخوار جمهوری اسلامی پیوست.



روانش شاد و یادش گرامی باد

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

کوروش از تهران : ولایت فقیه نهادی فرا قانونی و غیر پاسخگو


پارس دیلی نیوز:فرض کنید محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 24 میلیون رای آورده و رئیس جمهوری منتخب مردم باشد. اما احمدی نژاد نتوانست معاون اولش را «خودش» تعیین کند و در ماجراهای اخیر نیز نتوانست وزیر اطلاعات کابینه اش را تغییر دهد. سخن بر سر احمدی نژاد و حقانیت نداشته او و همفکرانش نیست سخن بر سر «حقوق و اختیارات یک رئیس جمهوری» در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است.
ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی یک ساختار استبدادی و دارای تضادهای بنیانی است در این ساختار تنها «یک نفر» دارای قدرت مطلق است و بقیه نهادهای حکومت باید از او تبعیت محض داشته باشند. نسبت ولی فقیه به سایر مسئولان در جمهوری اسلامی نسبت «ارباب» به «بنده» است. تمام سخنان، کردارها و رفتارهای سایر مسئولان «باید» منطبق با اوامر ولی فقیه باشد وگرنه از کوچک ترین اهمیتی برخوردار نیست.
خاستگاه و ریشه اصلی دیکتاتوری در نظام جمهوری اسلامی را باید در نظریه فقهی /سیاسی آیت الله خمینی جستجو کرد،آیت الله خمینی اعتقاد داشت منصب حکومت امری انسانی نیست و اختیارات حاکم از طرف خدا قبلا «جعل شده» و «عزل و نصب» فقیه به دست مردم نیست، در ذیل چنین ساختاری است که آقای خامنه ای به خود حق می دهد «رسما» در تمامی امور غیر مرتبط به رهبری دخالت نماید و حتا رعایت ظاهر را هم نکند.
رهبر کنونی جمهوری اسلامی در یک پرسش و پاسخ فقهی درباره قلمرو قدرت ولی فقیه این گونه پاسخ داده:« تصمیمات ولی فقیه در صورت تعارض با اراده و اختیارمردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد مردم مقدم است و حاکم بر آن ها می باشد».
نصب و عزل وزرا از جمله اختیارات رئیس جمهوری است1 اما به دلیل اختیارات بی حد و مرز و مطلقه ولی فقیه آقای خامنه ای با انتشار نامه ای در یک عمل مربوط به رئیس جمهوری کشور دخالت می کند این تازه در حالی است که خود همین رئیس جمهوری منصوب رهبر است و طبق نظر و تایید او به این مقام دست یافته است.
نقض صریح اصول قانون اساسی و «فرودست» بودن قانون اساسی نسبت به اوامر ولی فقیه بار دیگر این پرسش را به میان می کشد که آیا میسر است با وجود اختیارات بی حساب رهبری دست به اصلاحات زد؟ و چگونه می شود با وجود یک نهاد « فرا قانونی» و «غیر پاسخگو» مانند ولایت فقیه، حقوق اساسی مردم به رسمیت شناخته شود؟ رهبری که اختیار دارد تا از قانونگذاری مجلس جلوگیری کند و بتواند برای محتوای کتابهای درسی و دانشجویی تا نامگذاری یک خودرو و حتا تخیل شاعران و سینماگران تعیین تکیف کند چگونه می تواند محدود به قانون باشد؟
ریشه بنیانی تضاد های حاکم بر جمهوری اسلامی در نظرات آیت الله خمینی به خوبی نمایان است. مثلا بنیانگذار جمهوری اسلامی در باره اختیارات ولی فقیه معتقد بود:«این كه در قانون اساسی است بعضی شئونات ولی فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه2». در جای دیگری آیت الله خمینی می‎گوید: « به نظر من (قانون اساسی) یك مقداری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارند و آقایان برای اینكه با این روشنفكرها مخالفت نكنند، یك مقدار كوتاه آمدند... این را قرارش داده اند با آن همه قیودی كه همه اش قیود یك چیزی بوده است كه خب قرار داده اند ما هم تابعیم، لكن این مسئله نیست، مسئله بالاتر از این است3».
اینگونه است که امروز جمهوری اسلامی یکی از بدترین و خشن ترین انواع دیکتاتوری ها به شمار می رود و کشور را با بحران های گوناگونی مواجه ساخته است.
بنابراین ولایت مطلقه نه در چارچوب احكام فرعیه اولیه و ثانویه اسلامی محصور است و نه در محدوده قانون اساسی مسئول است، بلکه نسبت به هر دو در جایگاه بالاتر و مطلق قرار دارد و نه مقید. نتیجه اش هم همین فساد و لجام گسیختگی کنونی است.
با چنین ساختاری هرگز نمی توان از «بازگشت به قانون اساسی» دم زد و از«حقوق ملت» سخن به میان آورد. وقتی رئیس جمهوری منصوب خود رهبر توانایی برکناری یکی از وزرایش را نداشته باشد وضعیت بقیه روشن است.
--------------------------------------------------------------------------------------------
زیر نویس:
1- اصل 136 قانون اساسی جمهوری اسلامی:« رئیس جمهور می تواند وزرا را عزل کند و در این صورت باید برای وزیر یا وزیران جدید از مجلس رای اعتماد بگیرد....»
2- صحیفه نور، ج 11، ص 133
3- صحیفه نور، ج 6 ، ص 519

سپاه:زنان و فرزندان کسانی که از ‏فرمان سرپیچی می کنند بازداشت شوند


پارس دیلی نیوز:روزنامه الشرق الأوسط جلسه محرمانه سپاه را فاش کرد:احتمال نافرمانی فرماندهان سپاه پاسداران نظام حاکم بر ایران را تهدید می کند.

پس از نافرمانی سربازان سوری در عدم تیراندازی به معترضان در این کشور كه به حكم مرگ آن سربازان منجر شد ، مقامات جمهوری اسلامی چگونگی تعامل با افسران نظامی که از اجرای دستور تیراندازی بسوی تظاهر کنندگان خودداری کرده بودند را شروع كرده است.


به گزارش العربیه، روزنامه فرا منطقه ای الشرق الاوسط چاپ لندن روز پنج شنبه 21- 4-2011 در مقاله ای به قلم هدی حسینی به نقل از منبعی که آن را موثق خواند ، نوشت :" در روزهای گذشته هفت نفر ازعناصر بسيج بدلیل عدم اطاعت از دستور فرمانده خود برای تيراندازی ‏بسوی تظاهر کنندگان در خيابانهای تهران در ماه مارس گذشته اخراج شدند."


به گفته هدی حسنیی وبه نقل از منبع "موثق" این افراد به زندان اوين در تهران منتقل شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند.


بر اساس اين گزارش بازجویان از آنها خواستند اسامی كسانی را که آنها را تشویق به نافرمانی کردند ونیز اسامی دیگر افرادی را که از دستورات سرپیچی کرده اند اعلام کنند.


روزنامه الشرق الاوسط افزود که به دلیل ترس از تکرار چنین حوادثی هفته گذشته سردار جعفری فرمانده کل سپاه خواستار تشکيل جلسه فرماندهان این نیروی نظامی شد ‏تا درباره اقدامی که بايد انجام شود تصميم گيری کنند. ‏


این روزنامه ادامه داد :"جعفری در این جلسه گفته است افرادی که از دستورات سرپيچی کنند بايد اخراج شوند اما برخی از معاونينش گفتند که اين افراد بايد ‏پاکسازی شوند تا پیامی برای بقیه باشد که با چنين ‏رفتاری مدارا نخواهد شد."


هدی حسینی افزود:" در اين جلسه محمد رضا نقدی فرمانده بسيج گفت بايد زنان و فرزندان بالای دوازده سال کسانی که از ‏فرمان سرپیچی می کنند بازداشت شوند تا ابزاری برای بازدارندگی باشد."


این درحالی است که بقيه افسران حاضر ‏در جلسه گفتند ، باید به توبيخ اين افراد بسنده کرد تا جلب توجه نشود.


‏الشرق الأوسط ادامه داد در حاليکه رژیم ايران تلاش می کند در منطقه به عنوان ‏قدرتمندترين نظام ظاهر شود ‏احتمال نافرمانی در میان نيروهای مسلح سپاه پاسداران و بسيج به تهدیدی آشکار ‏برای ثبات نظام ايران تبديل شده است.


این نویسنده در پایان می نویسد اساس ترس نظام ايران اين است که احتمال دارد سرکشی در سطح گسترده صورت گیرد امری که به بروز ‏قیامهای داخلی در مراکز مختلف نظامی منتهی شود به شيوه ای که نتوان آن را تحت کنترل قرار داد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

مردم آبادان هنوز آب خوردن ندارند!

آژانس ايران خبر: عليرغم اينكه 23سال ازپايان جنگ گذشته متاسفانه هنوز آبادان آب خوردن هم ندارد وبايستي براي آب خوردن هم مردم پول بدهند .يكي ا زشهروندان آباداني دراين رابطه گفت :” به خدا آدم دلش بدرد ميآيد ، بيش از32سال از انقلاب شوم57 گذشته, بيش از20سال از پايان جنگ گذشته ، ولي هنوز آبادان دربدبختي است, هنوز آب خوردن ندارد .....قبلا بندرماهشهر بزرگترين بندري بودكه ازتمام دنيا براي اشتغالزايي ، براي كار، آنجا مي آمدند , ولي درحال حاضر به يك متروكه تبديل شده است , اين درد وفاجعه است .

مرگ و ننگ بر رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش

به امید آزادی ایران

بلوتوث های ضد حکومتی همه جا را دربرگرفته اند


آژانس ايران خبـــــــــــــر:مردم آزادیخواه ایران برای نشان دادن اعتراضات خود از هروسیله و فرصتي استفاده ميكنند. اخيراً بلوتوث های ضد حکومتی در سطح شهر دست به دست می چرخند.این بلوتوث ها شعار نوشته ها تا طنزهای مردمی درباره رهبران دزد و چپاولگر رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی را در برمی گیرد. در برخی از این بلوتوث ها تصاویری از اعتراض های مردمی در سال های 89 و88 دربین مردم دست به دست می شوند.این روزها مکان های عمومی مانند پارک ها ،سینما ها , مترو ها واتوبوس ها وحتی صف های نان تبدیل به مکان هایی برای تبلیغ علیه حكومت جنایتکار و خونخوار جمهوری کثیف اسلامی شده اند.

رامین پرچمی، به یک سال حبس تعزیری محکوم شد


پارس دیلی نیوز:رامین پرچمی، بازیگر سینما و تلویزیون طی حکمی از سوی13 بیدادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی اسلامی به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات وی اقدام علیه امنیت رژیم جمهوری کثیف اسلامی از طریق شرکت در تجمع غیرقانونی، اقدام به فیلم‌برداری و نیز اخلال در نظم عمومی عنوان شده است.


به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر،این بازیگر سرشناس چهارشنبه هفته گذشته، ۲۴ فروردین ۹۰ به دادگاه انقلاب تهران برده شده بود. انتقال این بازیگر تحت تدابیر امنیتی انجام گرفت و رامین پرچمی با دستبند و محاسنی بلند و ظاهری نه چندان مناسب به همراه چندین مامور در دادگاه انقلاب حاضر شد. وی یک شب پیش از دادگاه از قرنطینه‌ی اندرزگاه 7 زندان اوین به بند 350 زندان اوین منتقل شده بود.


رامین پرچمی، کارشناس ارشد کارگردانی و بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد ۲۵ بهمن سال گذشته در راهپیمایی اعتراضی مخالفان در تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی متولد ۲۷ شهریور ۱۳۵۲ در لاهیجان، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون فعالیت خود در عرصه‌ی بازیگری را با بازی در سریال در پناه تو و فیلم سینمایی ضیافت آغاز کرد. پرچمی علاوه بر بازیگری، کارگردان فیلم کوتاهی با عنوان راه حل بوده است. وی برای مدتی سردبیر هفته‌نامه فرهنگی هنری نقش‌آفرینان بود.

انتقال حسين رونقي ملکي با دست‌بند و پابند به بيمارستاني در تهران


آژانس ايران خبـــــــــــــر: با پيگيري‌هاي مدوام خانواده حسين رونقي ملکي براي درمان، وي روز جاري به يکي از بيمارستان‌هاي تهران منتقل شده است.
حسين رونقي ملکي وبلاگ‌نويس و فعال حقوق بشر که در چهار ماه گذشته از وضعيت نامناسب جسمي و ناراحتي شديد کليه رنج مي‌برد، بعد از تاخير چهار ماهه براي درمان به بيمارستاني در تهران منتقل شد.
خانواده حسين رونقي ملکي به «رهانا» سامانه خبري «خانه حقوق بشر ايران» گفتند: «با پيگيري‌هايي که صورت گرفت بالاخره حسين امروز با دست‌بند و پابند به يکي از بيمارستان‌هاي تهران منتقل شد. در حال حاضر بستري شده و قرار است اگر مشکلي پيش نيايد طي روزهاي آينده مورد عمل جراحي قرار بگيرد.»
مسئولين زندان و قوه قضاييه يک بار نيز اجازه‌ي درمان حسين رونقي را به خاطر عدم پرداخت هزينه از سوي خودشان نداده بودند، خانواده‌ي اين وبلاگ‌نويس خود هزينه‌ي درمان را تقبل کرده‌اند. اين در حالي است که پيش‌تر اين درخواست خانواده‌ي رونقي نيز بارها از سوي مسئولان رد شده بود.
حسين رونقي ملکي از تاريخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۹ بازداشت و مدت ۱۰ ماه را در سلول‌هاي انفرادي بند ۲ الف زندان اوين که زير نظر سپاه پاسداران و خارج از نظارت سازمان زندان‌ها است، سپري کرده بود. به خاطر فشارهاي وارد شده در طول مدت بازداشت وي دچار ناراحتي‌ها جسمي از جمله عفونت شديد کليه شده بود که در طول چند ماه گذشته مسئولين زندان و نهادهاي امنيتي از مرخصي استعلاجي و درمان وي جلوگيري کرده بودند.
اين در حالي بود که به گفته‌ي پزشکان وي نياز به درمان فوري و اورژانسي داشت.
حسين رونقي ملکي (بابک خرمدين) از سوي شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به رياست قاضي پيرعباسي به ۱۵ سال زندان محکوم شد که اين حکم در دادگاه تجديد نظر عينا به تأييد رسيد. وي بعد از ۱۰ ماه بازداشت در بند ۲ الف زندان اوين به بند ۳۵۰ منتقل شده است. وي طي روزهاي گذشته بعد از چندين ماه توانست با خانواده‌ي خود به صورت حضوري ملاقات کند.

۱۳۹۰ فروردین ۳۰, سه‌شنبه

پیام تسلیت شاهزاده رضا پهلوی :درگذشت نابهنگام دکتر بیژن پاکزاد


با اندوه و تاثری وصف ناپذیر خبر درگذشت نابهنگام دکتر بیژن پاکزاد طراح مشهور ایرانی را دریافت کردیم.


بیژن پاکزاد از جمله ایرانیانی بود که هیچگاه به ریشه و اصلیت خود پشت نکرد و همیشه به ایرانی بودن خود پاکدلانه می بالید.


او با همتی والا و مبتکرانه هنری را به جهان عرضه کرد که نه تنها نام ایران را در این عرصه به جایگاهی درخور رسانید بلکه آنچنان که درشأن هنر ایرانی است برازندۀ بزرگان و نام آورانش کرد.


او ایرانی ای اصیل، والا و بی همتا بود، که دین خود را به میهن عزیزش ایران در یاری رسانی به بنیادهای ایرانی ادا می کرد. جای وی برای همیشه درجامعۀ ایرانی خالی خواهد بود و یادش همیشه در خاطرۀ هر ایرانی و هرکس که دکتر بیژن پاکزاد را می شناخت با احترام برجای خواهد ماند.



ما از صمیم قلب به دانیلا، نیکلاس، الکساندرا، مهتاب و سایر بازماندگان، دوستداران و جامعۀ ایرانیان این فقدان ناگوار را تسلیت می گوییم و برایشان شکیبایی و پایداری خواهانیم.



روانش شاد و یادش همواره گرامی باد



شاهزاده رضا و یاسمین پهلوی

دستگیری ده‌‌ها افسر نیروی زمینی سپاه پاسداران به اتهام تلاش برای کودتا


پارس دیلی نیوز به نقل از پژواک ایران نوشت:طبق اخبار دریافتی شب گذشته 37 نفر از افسران نیروی زمینی سپاه پاسداران پس از دستگیری به اتهام تلاش برای انجام کودتا علیه نظام به زندان گوهردشت منتقل شده‌اند. افراد دستگیر شده متهم هستند که قرار بوده در ۱۳۰ نقطه تهران مبادرت به تسخیر پایگاه‌های رژیم کنند. این زندانیان قرار است امروز به زندان ۶۶ سپاه منتقل شدند. اطلاعی از وضعیت بقیه دستگیرشدگان در دست نیست.

گفته می‌شود به احتمال زیاد درگیری‌ به وجود آمده در وزارت اطلاعات هم در رابطه با دستگیری‌های اخیر و تلاش حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران برای در اختیار گرفتن وزارت اطلاعات است.

تلویزیون آلمان: سپاه پاسداران در ترانزیت بین المللی مواد مخدر دست دارد


پارس دیلی نیوز:طبق آمار رسمی ، ایران ۳ میلیون نفر معتاد به مواد مخدر دارد و آمارهای تائید نشده نیز این تعداد را تا ۱۰ میلیون نفر تخمین میزنند.


از این آمار اینچنین بر می آید که ملت ایران ملتی معتاد است ، میلیونها جوان ایرانی در لجن زار مواد مخدر فرو رفته اند و با این روش ساکت نگاه داشته شده اند. در اول گزارش یک پارتی در یک جای تهران نشان داده میشود و خبرنگار میگوید : جوانان ایران پشت درهای بسته با هروئین ، اکستیزی ، کرک و تریاک جشن میگیرند.


یک کارشناس مسائل سپاه پاسداران می گوید : در اینکه سپاه پاسداران و دستگاههای امنیتی کشور در ترانزیت مواد مخدر به غرب دست دارند شکی نیست و این امر برمی گردد به سالهای قبل هنگامیکه ایران مشغول جنگ با عراق بود .


ایران از محل ترانزیت مواد مخدر سعی در تامین بخشی از هزینه‌های جنگ خود داشت .


اکنون با نگاهی هم به اسناد منتشر شده در ویکی لیکس می توانیم بگوئیم که سپاه پاسداران بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر دولتی در دنیاست ! ، سپاه پاسداران ادعای مبارزه با قاچاق مواد مخدر میکند ولی در عمل نیمی از محموله‌های وارد شده از افغانستان را به خارج از ایران میفرستد. در این گزارش خبرنگار مصاحبه‌ای با یک عضو ایرانی پارلمان آلمان از حزب سبزها نیز دارد که او نیز میگوید : در مملکتی که جوانان اکثرا بیکار هستند ، تفریحی ندارند ، عقده‌های جنسی دارند ، آینده‌ای برای خود نمی بینند و قیمت یک آمپول هروئین از یک بسته شیر ارزانتر است ، جوانان روی به مواد مخدر می آورند ، او نیز این عمل سپاه را با توجه به شواهد انکار ناپذیر بسیاری تایید میکند

اول ماه مه را به سرآغاز دوباره جنبش اعتراضی تبدیل کنیم


وبلاگ daaddaad.blogspot: یازده اردیبهشت امسال روز کارگر ویژه ای برای همه ایرانیان خواهد بود. تبدیل اول ماه مه به روز پیوند اعتراضی طبقه متوسط جامعه با کارگران تنها با شرکت گسترده جنبش سبز و پیوستن و حمایت از اعتراضات کارگری قابل تحقق است.

برای اتحاد جنبشهای اجتماعی زنان، دانشجویان، کارگران و همه آنهایی که باور به عدالت و آزادی دارند در اول ماه مه می تواند آغازی نوین و پر معنی باشد.

علی خامنه ای سال جدید را سال جهاد اقتصادی نامیده است، جهادی که حکومت را در مقابل کارگران و مزدبگیران قرار خواهد داد.

جهاد اقتصادی اعلام جنگی علنی به کارگران و اقشار پائین دست جامعه است.

کارگران و مزدبگیران بسیاری تصور کردند که شاید این نامگذاری به مفهوم توجه بیشتر به وضع اقتصادی و معیشتی آنها باشد ولی دیری نپایید که دریافتند کسی به فکر آنها نبوده است.

پرداخت نقدی یارانه ها همان جرعه آبی است که به کبوتران می نوشانند قبل از آنکه خنجر بر گلوگاهشان نهند.

اول ماه مه را به سرآغاز دوباره جنبش اعتراضی تبدیل کنیم.

خودسوزی يكی از كاركنان شهرداری بوشهر


ایران پرس نیوز:خبرگزاری هرانا - یکی از کارکنان خدماتی شهرداری بوشهر با سوزاندن خود به زندگی‌اش پایان داد.

بر اساس گزارش پایگاه تحلیلی خبری بوشهر، شخصی به نام "ر. ک" که چندی پیش به عنوان یکی از کارکنان خدماتی شهرداری مشغول به کار بوده و بنابر دلایلی به سازمان پارک‌ها و فضای سبز شهرداری منتقل شد روز گذشته از طریق خودسوزی به زندگی خود پایان داد.

این گزارش دلیل این اقدام متوفی را با مسایل سازمانی و کاری وی بی‌ارتباط دانسته و بعضی مسائل خانوادگی را عامل این خودسوزی اعلام کردند.

شعار مرگ بر دیکتاتور در مراسم سخنرانی پاسدار صفار هرندی


دانشجو نیوز:دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران شمال، دیروز و در جریان سخنرانی صفار هرندی با سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و همچنین شعارهایی علیه خود صفار هرندی، به حضور وی در دانشگاه اعتراض کردند.

به گزارش دانشجو نیوز، صفار هرندی که به دعوت بیسج دانشگاه آزاد واحد تهران شمال در آن دانشگاه حضور پیدا کرده بود، با حضور گسترده دانشجویان معترض روبرو شد.

به گزارش دانشجویان حاضر در جلسه، صفار هرندی در بدو جلسه توسط سئوال در مورد تقلب در انتخابات ریاست جمهوری به چالش کشیده شد و متعاقباً دانشجویان با سر دادن شعار دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و همخوانی سرود یار دبستانی نسبت به حضور معاون فرهنگی فرمانده سپاه در دانشگاه اعتراض کردند.

یاد آور می شود قبلاً دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر طوسی نیز که صفار هرندی در آن دانشگاه حضور یافته بود، با پرتاب لنگه کفش به طرف وی نسبت به حضور این مقام امنیتی در دانشگاه اعتراض کرده و خواستار خروج او از دانشگاهشان شده بودند.

در دانشگاه های قزوین و تبریز نیز وقایع مشابهی به هنگام حضور صفار هرندی که سابقه تصدی وزارت ارشاد در دولت اول پاسدار بسیجی تیر خلاص زن محمود احمدی نژاد را دارد، رخ داده بود.

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

24فروردین،دومین سالروز درگذشت جناب آقای رضا فاضلی نازنین


روانش شاد و یادش گرامی باد


آرشیو برنامه های جناب آقای رضا فاضلی نازنین:






درود بر روان پاک جناب آقای رضا فاضلی عزیز

فرهنگ ایران، گوهر دُر دانه ی آزادگی است


پارس دیلی نیوز:در درازنای سده های بی شمار تازش و یورش به خاک ایران، نخستین و اساسی ترین میراث و مرده ریگی که ویران و دزدیده می شد، فرهنگ ایران بود. چرا که فرهنگ، گوهری است که دارنده اش را زیبنده ی آزادگی، مهرورزی، راستگویی، فروتنی و ایرتنی(واژه ی "ایران"، برگرفته از "ایر" به دو چم است: سرزمین فروتنان و آزادگان) می کند. هر چه بیگانگان به مرزهای ایران تاختند، خویِ هَمازوری و همبستگی ایرانیان بیشتر و بیشتر شد. زیرا این فرهنگ ایران بود که نیروی اندیشه و بازوی ایرانیان را برای بیرون راندن دشمنان و نگاه داشتن فرهنگ ایران، استوارتر می ساخت.

در بررسی رویدادهای اکنون و هم روزگار ایران و ستم رفته بر جان تب دار و مام بیمار میهن، نگرش بر دو برهه ی تاریخی، بایسته است؛ یکی واپسین و سهمناک ترین تازش به ایران در هزار و چهارسد و اندی سال پیش و دیگری، روی کار آمدن دستار به سران و مولایان در سی و اندی سال پیش. بی گمان، این هر دو در گرو هم هستند و رهایی از بلای اکنون، بی نگرش و بررسی آن دیگری، روی دادنی نیست. چرا که خیزابه ها و خاکروبه های چپاولگری تازیان، مرداب گندیده ای از خرافه ها یا به گفته ی فردوسی بزرگ "جادوها" را درست کرده (هنر خار شد، جادویی ارجمند/ نهان راستی، آشکارا گزند)، که بوی ناخوشایندش جای جای ایران پرگوهر را آگنده کرده، درخت هنر و راستی را خشگانده و شمیم بالش خرد و دانش را ربوده. بسترش، رویش هر گلی را ناممکن نموده. خواه گل فرهنگ باوری و خواه گل آزادگی.

پشت گرمی و تکیه بر کنش ها و رزم ها و مبارزه های سیاسی، بی باور به این گندیدگی فرهنگی و زدایش آن، راه به همان شورش 57 یا گردهمایی های نیم بند و گذرا می برد.

آزادی و آزادگی، چندصدایی و شکست دینکاری، نه پدیده ای فرازمینی یا فرامیهنی است بلکه در دل و بطن فرهنگ ایران، تخم آزادی و مردمسالاری نهادینه شده است. و تا زمانی که بازگشت و پویشی همه جانبه به سوی "جهانِ فرهنگِ ایران" و خوی میهن پرستی روی ندهد، رهِ رهپویان و کوشش ِ کوشندگان این راه به سرمنزل آرمانی نمی رسد.

گوهر فرهنگ ایران، سازنده ی همه ی آن دستاوردهایی است که امروز خاور و باختر بدان می بالد و می نازد. آنها کجا بودند که ایرانیان رخش سرافرازی و بزرگ منشی را در جای جای گیتی می چرخاندند؟! سد دردا و شگفتا که امروز از بدِ حادثه، در سرچشمه ی کشور داری و شهرنشینی و تمدن، مهد حقوق جهان و بشر، سرزمین زن مداری، مردم سالاری، خردباوری و خرافه گریزی و پیشرفت و درخشش دانش، این بلای خانمان سوز پیش آمده. چه سهمناک بود سیل ویرانگری ایران، که از همه ی آن دستآوردها، دربند شدن و گرفتاری میهن و هم میهن، دزدی و تاراج ثروت و داشته ها و بازمانده های فرهنگی-ملی و نابودی تمامی جلوه های حقوق انسانی و جهانی، زن ستیزی و جنگ سالاری، خردگریزی و خرافه پرستی و عقبگرد و نابودی دانش، به ایران و ایرانی رسیده است.

ننگ و زخم هزار و چند سد ساله را تنها، انگشت شمارانی، تیمارگر و بهبود بخش شدند، اما هربار جنایت دشمن و بیگانه و خیانت خودی ها، دستاوردهای التیام بخش را به نابودی کشانده. بابک خرم دین، ابوالعلای بلعمی، یعقوب لیث، بهزادان، فردوسی، رضاشاه و چند تن دیگر، کسانی بودند که کوشیدند به اندازه ی توان خود زخم تن میهن را بهبود بخشند. اما سلمان ها، افشین ها و وزیران و کارگزاران خائن، در برابر این پیشرفت ها ایستادند و زمینه ی روی کار آمدن حکومت های انیرانی و ضد ایرانی را فراهم کردند.

سلسله ی پهلوی که پس از هنگامه ی شوم و سرنوشت سوز مغول نژادان قجری روی کار آمد، دروازه های پیشرفت و شکوه را در زمینه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به روی ایران گشودند. ایرانی که چیزی نداشت مگر ننگ چیرگی بیگانه و عقب افتادگی و تازی زدگی. بی گمان، رضاشاه را باید پدر ایران نوین نامید. دستاوردهای او، به ویژه در زمینه ی فرهنگی شایان نگرش است. فرهنگ ایران، براساس مهرورزی، جنگ گریزی و خشونت ستیزی بوده است. در تاریخ هم روزگار (معاصر) رضاشاه را باید نخستین کسی دانست که بدون کودتا یا خونریزی به قدرت می رسد. کار فرهنگی بزرگ دیگر رضاشاه، ارزش گزاری نام ایران بجای نام بیگانه ساخته ی "پرشیا" بود. شکوه از یاد رفته ی ایران زمانی جلا و جلوه می یابد که با گوهر پیشرفت و نوگرایی همراه و همگام می شود. آزاد شدن پول و اقتصاد ایران از دست بیگانگان و یافتن واحد شمارش پول.

پهلوی ها هر دو، پدر و پسر، همچون خیلی از ایران باوران دیگر، گرفتار همان خرافه پرستان و نابخردان شدند. شوربختانه، در درازنای سختی های رفته بر ایران، ایرانیان دو چیز را "دست کم" گرفته اند: یکی: نیروی خودشان را برای بیرون راندن دشمنان و آغاز یک جنبش فرهنگی برای خشکاندن ریشه ی بی خردی. و دیگر: دست کم گرفتن دشمنان خانگی که در لباس دوست بودند و یا خود را روحانی و آیت الله و نماینده ی دین و خدا می نامیدند. این دو، خود سبب آن شده است که ایرانیان، گرفتار "زودباوری" شوند.

رویداد شورش 57 نیز از این ویژگی ایرانیان، بروز یافت. آری، در شورش 57، مردم آخوندها و مولایان را دست کم گرفتند، شعارهای شیخی به نام خمینی را باور کردند. بی آنکه بدانند: "آواز دهل شنیدن از دور خوش است!". آن خوش باوری، رنگ و بوی فرهنگ و ملیت نداشت، بلکه به زنگار جهل و خرافه آلوده بود. دینکاران دستاربند، همواره از سوی ایرانیان دست کم گرفته شده اند. چنان که در جریان رویدادهای نخست وزیری دکتر محمد مصدق و 28 مرداد سال 32، هم نقش و جایگاه آخوندی به نام کاشانی، دست کم و دون گرفته شد. پس از برکناری دکتر مصدق از سمت نخست وزیری، یکی از کسانی که این امر را شادباش و تبریک گفت، پسر آیت الله کاشانی بود! بیگانگان به ابزار مولایان، کار خود را کردند و ثمره ی کار آنها همچنان برجای است؛ نزاع هواداران شاه و مصدق!

در همه ی تاریخ هم روزگار، آیت الله ها، عناصر دست نشانده ی آنگلستان بوده اند، هستند و خواهند بود. شگفت انگیز آن است که امروزه نیز، این مولایان، دست کم گرفته می شوند. البته، حتما نیک می دانیم که منظور از آخوند و روحانی، تفکر اسلام گرایی افراطی است که همه ی جنبه های اجتماعی و سیاسی کشور را می آلاید. پس یک آدم کراواتی هم می تواند آخوند-باور باشد. آنچه امروز نیز روی داده بازتاب همان ساده انگاشتن روحانیان است. امروز نیز، حکومت اسلامی، با پادویی اصلاح طلبان و آخوندی حیله گر و زیرک به نام رفسنجانی، کوشیده تا با فلج کردن اپوزیسیون سی ساله ضد جمهوری اسلامی، با فریبکاری بقای عمر حکومت را سبب شود.

ریشه ی همه ی این فریب خوردن ها را باید در نبود یا کمبود انگیزه های فرهنگی و ملی در نیروهای ضد حکومت دانست. نانِ ماندگاری جمهوری اسلامی از خمیر جهل، می پزد. خمینی، در آغاز شورش 57، سخن از زدایش دستآوردهای پهلوی ها زد. سر پیکان این زدایش و یورش به کارهای فرهنگی آنها بود؛ آن زمان، لغو پرچم شیر و خورشید و زدودن این نشان و رسمی کردن پرجم "الله" عربی. و این زمان دگرگونی واحد پول به دینار!

در گفته های معممان جمهوری اسلامی، بارها به این گفته برخورده ایم که "ایران اسلامی، ام القراری اسلام..." این نکته تنها یک شعار نیست، بلکه ناظر به همان ستیز فرهنگی است که همواره از سوی تاراج گران روی داده است. اسلام مد نظر این دینکاران، همان گندآب خرافات است که برای فریبکاری مردم و ماندگاری خودشان می باشد. آب پاکی و جاری این گندآب، چیزی جز فرهنگ ایران نیست.

نگاهی به جنایت ها و ترورهای رژیم جمهوری اسلامی نسبت به کوشندگان فرهنگ و روشنگران مذهب، خود گویای نقش سرنوشت ساز آگاهی رسانی و روشنگری فرهنگی است. روشنگران فرهنگ ایران و مذهب اسلام، همچون: احمد کسروی، کورش آریامنش، فریدون فرخزاد، رضا فاضلی و... که گفته ها و نوشته هایشان، همواره خار چشمان فرهنگ سوزان و دینکاران اسلامی شد و به ناچار، دنده های چرخ های سرکوب، آزار و ترور جمهوری اسلامی و گروه های وابسته به آن، گرفتار آنها شد.

در روزهای سرنوشت ساز کنونی، هرکس جایگاه آموزش فرهنگ و روشنگری دینی را دست کم گیرد یا به کنشگران آن عرصه خرده بگیرد یا بتازد، یا نمی داند و یا آگاهانه دست به چنین کاری می زند. زیرا: در مرداب خرافه پرستی، فرهنگ سوزی و مذهب مداری، هیچ گلی نمی روید.

***

با یادی از شادروان رضا فاضلی، آموزگار فرهنگ ایران و روشنگر مذهب اسلام در روز مرگش، با نوشته ی زیر:

برای آموزنده ی خرد –رضا فاضلی- و پور ِ جان داده اش –بیژن-

در سال-روز جاودانگی اش

در روزگار ِ تیرگی ِخرد و دانش

و چیرگی ِ اهریمن ِ بد کنش

در زمانه ی میرش ِ آدمیت

و یورش ِ لشگر ِ بربریت

از پس ِ پشت ِ بیش از یکهزار و چهارسد سال

تازش و تاراج ِ فرهنگ و فرّ ایران

دستان زنِ داستانِ سرفرازیِ سرایِ ایران شدی

از رستم فرخزاد، تا فریدون فرخزاد

از تهمتن و کورش تا بابک و دلاور توس

صدایت، آوای فریادت

بشکوه و بلند آوا

خروشان و پر غوغا

ستبر و ستیهنده

دجال را، آن رسوای هماره ی تاریخ را

آن فرزند زاده ی انیرانی را

آن عمو زاده ی تازی را

شوربخت و بدنام هماره ی گیتی ساختی

و ایران ستیزان و افشینیان که کم آوردند

از دست و زبان و دل و مغزت

پور سربه دارت را –بیژن پاکبازت را-

به کینه ی اهریمنیشان، جاودانه کردند

دژخیم بدنهاد، دیو هار

چه خام است که پنداشت، خرد مرداد و میراست

نه، نه، خرد امرداد و نامیراست، خردمند امرداد و نامیراست

ایران و ایران پرور امرداد و نامیراست

یادت گرامی و فروهر ِ فره مندت با نیاکانِ نیکت باد

***

نمآهنگی، پیش کش به رضا فاضلی


سروش سکوت

ایران، 27 فروردین 2570