۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

بینندگان، خودزنی نسل من. تیغ را بر زمین بگذار


پارس دیلی نیوز:فاجعه سعادت آباد، جنایت در خمینی شهر، قتل دختر دانشجو در پل هوایی در مقابل دیدگان مردم، اسید پاشی، قتل روح الله داداشی و امروز قتل وزنه بردار سابق.

این تیغی است که پیکر مردم رواست تیغی که خودزنی را خوب آموخته. اگر مقصر اصلی این ماجرا که حکومت است را کنار بگذاریم 70 درصد تقصیر را فاکتور گرفته ایم اما هموطن هم من و هم تو خودمان هم تقصیر کاریم.

آن روزها که اعدام در ملا عام را نظاره کردیم خدا می دانست چه بلایی بر سرمان آمد که امروز هیچ انتقاد، اعتراض وعقیده مخالفی را بر نمی تابیم و دیوانه وار تیغ را بر پیکر دیگری فرو می آوریم. هموطن ، بردار ، خواهر، تا به کی قتل و جنایت تا به کی تیغ بر هم کشیدن؟ هشت سال جنگ نابرابر، دو میلیون کشته و زخمی میلیاردها دلار خسارت و هزاران معلول کافی نبود که امروز بازهم خودزنی می کنیم؟

بهترین نسل از جوانان این مملکت سوار بر تانک، هلیکوپتر، جت های جنگی، پشت خاکریزها در دجله و فرات از دست رفتند، تنها با یک پلاک برگشتند بازهم کافی نبود؟ این همه آسیب دیده جنگ که هر لحظه مرگ در کمین شان است کافی نیست که بازهم برای مرگ هم برنامه می ریزیم؟ برادر من خواهر من خشونت تا به کی؟

هموطن سالیانه دو میلیون کشته در تصادفات کافی نیست که بازهم تیغ تیز بر دست می گیریم تا خودمان را بزنیم؟ برادار عزیز خواهر عزیز در یک لحظه عصبانیت چه بر سر خود می آوریم که خانواده ای را عزادار و خانواده ای را راهی دادگاه و منتظر حکم اعدام می کنیم؟

برادر من خواهر من تو که می دانی قتل جزایش مرگ است. چه بر سر تو آمده که زندگیت را قمار می کنی تا یکی را حذف کنی؟

ادعای بزرگی هم می کنیم، خود را روشن فکر هم می دانیم چه بر ما گذشته که جرات نداریم بعد از غروب خورشید پا در کوچه ها بگذاریم؟ این ویروس از کجا آمده که داروی آن را تجاوز گروهی یافتیم؟ 8 سال جنگیدیم، خون دادیم، جوان دادیم عزیز دادیم مادر داغدیده تحویل گرفتیم تابوت خالی بر سر گرفتیم استخوان خاک کردیم که چه شود؟ امروز تجاوز گروهی، قتل و کشتار و نا امنی را بر خودمان تحمیل کنیم؟ نه همه اینها را کردیم که این ها را نداشته باشیم؟

حکومت مقصر، حکومت جانی، حکومت وحشی، حکومت دروغگو حکومت عامل قتل و تجاوز، هموطن من بردار من خواهر من تو چرا عامل اجرا شده ای؟ سیاست بر این است باند خامنه ای و احمدی نژاد تو را عامل اجرای این برنامه کرده اند تو چرا بر پیکر خودت تیغ می کشی؟ تو که از این سرزمینی تو طعم تلخ جنگ و مرگ را چشیده ای تو چرا چنین می کنی تو که خامنه ای نیستی تو که فرزند احمدی نژاد و مشایی نیستی که برای پول خون بریزی. بر تو چه گذشته که چنین می کنی؟ در افغانستان طالبان آدم می کشد در ایران خودزنی می کنیم؟ ننگ آور نیست؟

من و تو بیمار شده ایم من و تو از بدترین نوع بیمار روانی رنج می بریم که چنین بی رحمانه برهم می تازیم؟ هر وقت انتقادی هم می شود می گوییم ما که چنین نیستیم! آخر اگر بیمار نبودیم پس سوار بر ماشین و موتور هر آنچه که در جدیدترین و به روز ترین فرهنگ لغت فحش هم پیدا نمی شود نثار برادر و خواهر و مادر خود نمی کردیم؟ در خیابان بیماروار و متجاوزانه دست بر بدن دختر مردم نمی زدیم. همه متشخص، هم با کلاس و همه تحصیل کرده ایم این جرم ها را هم پایین شهری ها انجام می دهند نه هموطن خودت را گول نزن بالا و پایین ندارد درد همگانی شده است.

در پروفایل فیس بوک خدا رو شکر همه دانشگاه تهران درس خوانده ایم، ورزش سنگین مان یوگاست در کلوب همه مهربان با گذشت و وفادار هستیم! اگر یکی از روش ساده و ابتدایی آمار گیری را هم تست کنیم این جرایم اصلا مربوط به کشور ما نیست و 50 میلیون نفر از جمعیت 75 میلیونی در دانشگاه تهران درس خوانده اند و بقیه هم دانشگاه آزادی هستند مثل من.

برادار من خواهر من تا به کی پشت این نقاب پنهان شده ایم و خود را خوب جلوه می دهیم؟ چرا درس خواندن و وفاداری به آرزوها و دروغ هایمان پیوسته اند چرا مهربانی به رویا ها پیوسته مگر چه شده که امروز حسرت جزیی ترین ها را می خوریم؟

فحاشی که جز ادبیات رسمی مان شده به لطف رئیس جمهور به ادبیات اداری هم وارد شده آماده ایم تا سیلی را زیر گوش یکی بزنیم تا از فشار این همه عقده ای که درونمان فوران می کند بکاهیم. هموطن مملکت را غارت کردند و بردند تو به فکر این هستی که بگویی چند نفر را کتک زده ای با چند نفر رابطه جنسی داشته ای چند دختر یا پسر را دور زده ای؟ دوست داری خودت را جمع دوستان زرنگ و بی گذشت و محکم جلوه دهی به قیمت خرد کردن شخصیت یک نفر دیگر؟

برادر من خواهر من خودت جرم می سازی فردا همین آدم ضعیفی که زیر پا لهش کرده ای می شود قاتل و برای آنکه خود را خالی کند چاقو بر دست سینه روح الله دادشی را می شکافد.

با شنیدین این خبر هم می گویی فلان فلان شده را اعدامش کنند تا درس عبرتی شود برای سایرین. عزیز من اگر اعدام و خشونت جواب می داد و دوای درد بود بعد از 32 سال دیگر جرمی باقی نبود. تو و من مقصر قتل روح الله داداشی و سایرین هستیم نه کسی دیگر.

آن روز که عمر وفاداری در کشورمان به اندازه شیرینی یک آدامس در دهان بود اصلا فکر نکردیم که زمینه ساز جرم شده ایم، آن روز که برای اعدام خیابانی کف و سوت زدیم و پول ریختیم باورمان نشد که آب به اسیاب جنایت می ریزیم، همان روز آنچنان اعصابمان آسیب دید که اگر دقایقی بعد از دیدن این صحنه دهشتناک درگیری رخ می داد طرف مقابل را تکه تکه می کردیم. خودمان خواستیم خودمان تقاضا کردیم و حکومت وحشی هم لبیک گفت.

امروز با اینکه چهار سال است که از کشورم دور هستم بعد از شنیدن خبر قتل یعقوب محمودوند ساعت ها فکر کردم چه بر سرمان آمد که چنین شدیم. تقصیر حکومت بر سر جایش مقصر اصلی حکومت است که اگر با خامنه ای ها، خلخالی ها ، مرتضوی ها، حداد ها، طائب ها و هزاران جانی دیگر خشونت را تبلیغ نمی کرد امروز چنین نمی شد. اما ابزار این همه جرم و طالب این خشونت ها که بود؟ من و تو بودیم هموطن. ما خواستیم و چنین شد طلب کردیم شلاق در خیابان را تایید کردیم اعدام را. به مسخره گرفتیم هولوکاست را و امروزهولوکاستی از نوع اسلامی و توسط حکومت را بر خودمان تحمیل کردیم. به مانند 8 سال جنگ.

آخر در میان این همه تحصیل کرده وفادار و مهربان دانشگاه تهران یکی نیست با خودش بگوید وقتی فرمانده نیروی جنایتکار انتظامی، وزیر کشور وزیر دادگستری و دادستان کشور مقصر این ناامنی را دشمن خارجی می داند چه معنی زیر آن است؟ آخر این جوان مست در کرج که داداشی را می کشد کدام عامل خارجی را دیده یا آن فردی که از دیوار باغ می پرد و به زنان تجاوز می کند با کدام عامل خارجی در ارتباط بوده که ما نمی دانیم؟ چه طور هنوز کلمه خامنه ای زا دهانت خارج نشده بازداشتت میکنند چطور یگان ویژه را به موضع ترس از سقوط به خیابان می آوردند بعد نیرو ندارند امنیت برقرار کنند؟ هموطن نمی خواهند تو امنیت داشته باشی برایشان مهم نیست.

هموطن تحصیل کرده در دانشگاه تهران و بعضی ها هم دانشگاه ازاد این به آن معنی است که اصلا اهمیتی برای اینها ندارد که تو باشی یا نباشی. مهم نیستی اصلا به شمار نمی آیی. اینها میلیون ها نفر در خیابان را دیده اند که لباس سبز بر تن داشته اند و مرگ بر خامنه ای گفته اند دارند تقاص آن کارها را از تو می گیرند تو کجای کاری هموطن. گمان کرده ای باجناق احمدی نژاد شب و صبحش را برای امنیت تو به باد می دهد نه مهم نیست می گوید به درک بگذار به جان خودشان بیافتند.

این هم خشم را که در درون نهفته ای بر مردم خودت خالی نکن دشمن در مقابل توست این خشم را به اعتراض مسالمت آمیز تبدیل کن این تیغ را بر زمین بگذار این جسارت را که به تو اجازه تجاوز و قتل می دهد را به اراده ای فولادین برای نابودی این حکومت تبدیل کن. با آرامش حقوقت را طلب کن خون ریزی تا به کی؟

این همه بغض و کینه را به استواری برای ماندن در خیابان و اعتراض تبدیل کن و نه با تیغ کشیدن بر مردم خودت و نه با اسید پاشیدن بر خواهرت خودت و نه با تجاوز به ناموس خودت. هموطن برخیز خودت را از نو بشناس اندکی فکر کن که بوده ای چرا چنین خشمگینی این خشم را چه کسی بر تو تزریق کرده چه کسی می خواهد تو خشمگین باشی چه کسی می خواهد تو به خواهر و مادر خودت در خیابان فحاشی کنی دشمن را بشناس در مقابل دشمنت قد علم کن او را به زمین بزن از او حقوق خود را بخواه نه همرزم دیروزت نه برادر و خواهر داغدیده خودت نه آنکه طعم فقر و گرسنگی را چشیده نه آنکه از نا امنی می هراسد. بر آنی بتاز که ناامنی را برای بقایش می خواهد بر آنی که فقر را بر تو روا داشته بر آنی که تو را صدقه گیر کرده.

منتظر ماندلا و مارتین لوترکینگ نباش منتظر چه گوارا نباش خودت ماندلا باش خودت پیشوا باش خودت تیغ را بر زمین بگذار و با دست خالی مبارزه کن و آرامش را از مردمت نگیر

تو هموطن مست در خیابان، تو که از دیوار می پری تا تجاوز کنی تو که چاقو در ماشین میگذاری تا خون بریزی تو می توانی ماندلای ایران باشی. این ها را کنار بگذار تا ببینی دشمن کیست و راه کجاست. خودت مسئول امنیت کوچه ات باش خودت را اصلاح کن امنیت به همراهش می آید تو خودت فحاشی نکن چاقو بر دست نگیر به خواهر و مادر خودت تیکه نینداز مشکل حل می شود و بدترین ضربه را با امن کردن جامعه بر جمهوری اسلامی خواهی زد این حکومت محصول کشتار و خونریزی و ناامنی است و در امنیت نفسش بند خواهد آمد.


آرسام مصباحی

منچستر

7/30/11

اعتصاب کراگران شرکت آهنگری تراکتور سازی تبریز

پارس دیلی نیوز:کارگران شرکت آهنگری تراکتورسازی از ۵ روز پیش اعتصاب کرده‌اند و کلیه کارگاه های این شرکت تعطیل شده است و تاکنون مسولین شرکت و استانی به خوستهای اعتصاب کنندگان توجهی نکرده و برخی از آن‌ها را به اخراج تهدیدکرده‌اند.


به گزارش آراز نیوز، کارگران خواستار پرداخت بهره وری‌های معوقه، افزایش مدت قرارداد کارکنان قراردادی، پرداخت به موقع حق بیمه لحاظ کردن شرایط سختی و زیان آور به هنگام باز نشستگی و پرداخت کامل پایان کار هستند.


لازم به ذکر است از آغاز امسال این شرکت اقدام به عقد قراردادیک ماهه با کارکنان قرار دادی کرده است و عدم پرداخت حق بیمه باعث بروز مشکل برای برخی کارکنان شده است.

پیام شهبانو فرح پهلوی به مناسبت سالگرد درگذشت اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی



هم میهنان عزیزم:


از اینکه در روز پنجم امرداد ماه امسال نیز مانند سال های پیش، در کشورهای مختلف برای بزرگداشت خاطره اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی، پادشاهی که خد ماتش برای پیشرفت ایران و ایرانیان فراموش نشدنی است گردهم آمده اید یا در درون خانواده ها، در داخل و خارج ایران، از او یاد کرده اید، و نیز از تمام کسانی که در این ۳۱ سال پر درد و غم گذشته در کنار خانواده ما بوده اید از صمیم قلب سپاسگزارم.


می دانم روزی که تاریخ سال های پادشاهی او را بی حب و بغض بررسی کند در این دنیا نخواهم بود، ولی خوشوقتم که هم اکنون شاهد داوری صحیح هم میهنانم در باره دوران پادشاهی او هستم. می بینم عده زیادی از جوانانی که پس از درگذشت شاهنشاه فقید به دنیاآمده اند یا در آن زمان کودکی بیش نبوده اند، امروز با وجود تمام دروغهائی که حاکمان امروزی ایران در باره دوران پیش از انقلاب اسلامی می گویند، به خوبی دریافته اند که زندگی ایرانیان و موقعیت ایران در منطقه چه بوده است و امروز چگونه است. حتی می شنوم که بعضی از افراد که در هیات حاکمه امروزی ایران مسئولیت هایی به عهده دارند،حتی در میان روحانیون، در مواقعی که جرئت سخن گفتن دارند، می گویند اگر این


انقلاب روی نداده بود، امروز به این وضع غم انگیز دچار نشده بودیم.

گفته بودم و بار دیگر تکرار می کنم که به یقین پروردگار او را دوست می داشت که نگذاشت وی شاهد تیره روزی هموطنانش و سقوط ایران در وضع غم انگیز امروزیش باشد.


او چگونه می توانست شاهد مرگ لیلای نازنینش باشد و نیز چگونه می توانست شاهد مرگ علیرضای عزیزش باشد که زندگی خود را وقف مطالعه فرهنگ باستانی ایران کرد و ایران را به مانند پدرش صمیمانه دوست می داشت.



می خواهم بداند که فرزند برومند ش رضا نیز در تمام این سالها زندگیش را وقف میهنش کرده وبا وجود تمام مشکلات و گرفتاری ها همراه هم میهنان ایران دوست داخل و خارج در راه آزادی ایران زمین مبازره می کند.


من چه بگویم موقعیکه می بینم بر مادران و پدران و خانواده های داغدار در ایران چه می گذرد.

-چه بگویم که می شنوم بر زندانیان و شکنجه شدگان در زندان ها چه می گذرد.

-چه بگویم که برزنان آزاده چه می گذرد.

-چه بگویم که بر خانواده هایی که در فقر و تنگد ستی بسر می برند چه می گذرد.

-چه بگویم که بر کارگران ایران چه می گذرد.

-چه بگویم از آنچه بر جوانان ایران می گذرد.

ولی اطمینان دارم که در این سال های تیره و تار که بر میهن ما، ایران عزیز می گذردسرانجام نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران باردیگر سمندر وار از خاکستر خود برخواهد خاست.


از تمام نامه ها و پیام های الکترونیکی محبت آمیز شما عزیزان که از داخل و خارج کشور بدستم رسیده است از صمیم قلب تشکر می کنم.



خداوند نگهدار ایران باد.



۵، امرداد، ۱۳۹۰- ۲۷ ژویئه، ۲۰۱۱

دیلی تلگراف: همین را کم داشتیم که یک فرمانده سپاه رئیس اوپک شود



پارس دیلی نیوز:"کان کافلین" در "دیلی تلگراف" در مقاله ای تحت عنوان"همین را کم داشتیم که فرمانده سپاه پاسداران رئیس اوپک شود" ، نوشت: در حالی که اقتصاد جهان در آستانه ی ورشکستگی است، خبری هشدار دهنده مبنی بر تلاش ایران برای انتصاب یکی از فرماندهای سپاه پاسداران بر ریاست بر اوپک به گوش می رسد، سازمانی که که کشورهایی با بالاترین ذخیره نفت در آن عضو هستند.


سایت حکومتی انتخاب:رستم قاسمی 61 ساله و فرمانده سپاه پاسدران توسط احمدی نژاد نامزد احراز وزارت نفت ایران و ریاست بر اوپک شده است.


با توجه به ریاست دوره ای بر اوپک، ایران از اکتبر گذشته ریاست بر اوپک را برعهده داشته است. اما تصمیم احمدی نژاد برای معرفی کردن قاسمی که تحت تحریم های بین المللی است برای در اختیار گرفتن اتاق ریاست اوپک موجی از شوک به اقتصاد جهان وارد ساخته است!



دیلی تلگراف می افزاید: این انتصاب باید توسط پارلمان ایران تایید شود اما اگر تایید شود، سرنوشت قیمت نفت در دستان مردی که تمام زندگی خود را صرف مخالفت با غرب کرده است خواهد افتاد.


قیمت نفت هم اکنون بالاست و البته همین مقدار هم در بازار جهانی، قابل قبول نیست و این چشم انداز که ایران از قیمت نفت استفاده کند تا از جهان زهر چشم بگیرد ، چیزی است که خواب را از چشمان ما ربوده است.

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

به مناسبت 4و5امرداد ماه سالروز درگذشت 2بزرگمرد تاریخ ایران













چهار و پنچ امرداد ماه سالروز درگذشت 2بزرگمرد تاریخ ایران رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر بزرگ  را به ایرانیان میهن پرست در سراسر جهان تسلیت می گویم.

روانشان شاد و یادشان گرامی باد


درود بیکران بر روان پاک رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر بزرگ

****************
****************
****************

تصویری از آرامگاه شاهنشاه آریامهر بزرگ

یاد پادشاهان میهن پرست پهلوی را گرامی می داریم









چهارم و پنجم مرداد ماه هرسال، به یادمان می آورند که سالروز فقدان رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه می باشند؛ به یادمان می آورند که این دو سرباز فداکار و عاشق ایران، چه تلاشهائی برای پیش بردن کشور به سوی توسعه های همه جانبه نمودند؛ و برای اعتلای مام میهن از کجا شروع کردند و تا به کجا ادامه دادند.وقتی رضا شاه کبیر عنان اختیار ایران را در دست با کفایت خودش گرفت؛ در هر گوشه ای از سرزمینمان، خانها و ملاکان بزرگ برای خودشان حکومت ملوک الطوایفی راه انداخته بودند. در تمامی این سرزمین پهناور، یک راه شوسه که مردم به راحتی از شهر یا روستایشان، به جائی دیگر رفت و آمد بکنند وجود نداشت. بیماریهای واگیردار، که خطر مرگ و نابودی مردم ایران را به همراه داشتند؛ در سراسر کشور قربانی می گرفتند و مردم را به نیستی می کشاندند. یک بانک سراسری و دولتی نداشتیم. دانشگاهمان فقط همان مدرسه دارالفنون،
که با همت بزرگمرد دیگری از خطه ایرانزمین، همچون امیر کبیر دائر گشته بود.آب مورد مصرف مردم، از جویهای آلوده و متعفن به خانه هایشان می رسید. استبداد قجری همه استعدادهای ایرانیان را، به تباهی کشانده بود. و هزاران مورد کوچک و بزرگ دیگر که در این مختصر نمی گنجد.همه این معضلات اجتماعی را داشتیم، ولی مدیر مدبری که به حل کردن آنها و از میان بردنشان کمر همت و مردی ببندد را نداشتیم. با توجه به حادثه جنگ جهانی دوم، قحطی و نبودن امکانات در کشور بیداد می کردند؛ قوت لایموت مردم که نانشان بود، تشکیل می شد از یک تکه خمیر آجری چهارگوشه، که هم به فتیر بیشتر شباهت داشت تا نان، و هم در درونش به غیر از مواد اولیه تهیه نان، اشیائی که بهترینش تکه های چوب و حشرات مرده بودند در خود انباشته داشت. همین نان غیر قابل خوردن را نیز مردم، دست کم یک نصفه روز در صفهای طویل می ایستادند تا بتوانند بخرند و بر سر سفره خانواده شان بگذارند!طبیبان کشور هم عده ای حکیم باشی بودند، که با آگاهی از خواص گیاهان عطاری، به درمان بیماریهای مردم دردمند می پرداختند.بسیاری از کمبودهای کشور، که بخشی از آنها در اینجا گفته شد؛ توسط اندیشه های میهن پرستانه رضا شاه کبیر از سر راه زندگانی مردم حذف گردیدند. تلاش جهت برطرف نمودن تمامی این مشکلات، یا قسمتهای مهم آن، نیاز به جدیت کامل داشتند که مردم را از چنان مصیبت هائی برهانند. در آن شرائط بحرانی، اگر نگوئیم که همه آن موقعیت های نامساعد، بخش زیادی از آنها با درایت رضا شاه بزرگ برطرف شدند و چهره ایران را دگرگون ساختند. سخت گیریهای او اگر نبود؟ هیچیک از مشکلات بالا مضمحل نمی گردید و فرزندان مردم کشورمان، به جای نشستن بر روی نیمکت های مدرسه هایشان، هنوز در مکتب خانه چهارزانو روبروی آخوند مکتبدار می نشستند تا بیاموزند!همه این نابسامانی ها در حدی که توان و امکانات آن دوران اجازه می دادند؛ حل گشته و از سر راه مردم برداشته شدند. اما بعدها مردم نادان جامعه، جدیت های آن پادشاه بزرگ را، به دیکتاتوربودن و سلطه طلبی وی تعبیر نموده و ناسپاسی را پیشه خود ساختند.کاری که در زمان فرزند خلف او محمد رضا شاه پهلوی نیز،از سوی مردمی که یا فریب خوردن از دشمنان ایران، و با پوشیدن لباس مخالفت با پادشاه ایران، چشم بر روی حقایق موجود بستند و همه ی کوششهای پادشاه فقید را کتمان نمودند. آنها کم و کاستی ها ونارسائی های پدید آمده از عواقب آن جنگ جهانی را، با ناسپاسی هایشان ادامه دادند وشاه میهن پرست ایران را، رنجانده و ناگزیر به ترک وطن نمودند.کسانی که با فریب خوردن از آن دیگر کشورهائی، که صدها سال در آرزوی دست یابی به ایران بوده اند؛ ندانستند که آن جهانخواران، می خواستندکه توسط بخش بی خرد جامعه، ملتی را از داشتن چنان شاهان میهن پرستی محروم ساخته، وبا به وجود آمدن هرج و مرج های همه جانبه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی،وضعیت ایران را در حدی تضعیف بکنند؛ که آرمان دیرینه خودشان را تحقق ببخشند.مزدورانی که فریب آن جهانگشایان حرفه ای را خوردند و بلای این انقلاب سیاه را بر سر مردم آوردند؛ اکنون اگر دلخوش هستند که بانی چنین افتضاح تاریخی شده اند؟ بروند بر خردو دانائی خویش شک نموده و برای بهبودی مغزهایشان، از روانپزشکان استمداد بجویند.این نابخردان، آنهائی را که یاور ملتشان بوده و برای رشد و توسعه ایران به سوی مدرنیته و همزمانی با سایر کشورهای جهان دل می سوزاندند را بردند؛ به جایش مشتی بنجل فناتیک متحجر قرون وسطائی را، در میهنمان دولتمرد و حاکم و رهبر نمودند! باید به هر دین و مسلکی که گرایش و ایمان دارند؛ نزد خالقشان بروند و از آن کرده سراسر اشتباه و نابخردی که نمودند؛ درخواست عفو و بخشودگی بکنند. چرا که ملت شریف ایران بر آن نیست، که با رفتن بلبل از گلستان میهنش، و آمدن زغن های بدخوان به این گلستان، خودشان را به نادانی بزنند و ازبانیان ستمهائی که می کشند آزرده خاطر نباشند!



تابستان 1390 هلند

محترم مومنی روحی


۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه



باوري در صد پيروزي ملت ايران در « روز رستاخيز » با محاسبه رياضي

همانطور که آقاي تيمسار روحاني باشهامت و با پشتکار در يکي از پيام هايش به عدد 800000 نفر در يک خيابان در تهران اشاره کردند، من با فکر و ايده خودم ميتوانم اين نظريه ايشان را به اين فرم، بيشتر توضيح بدهم و تجزيه و تحليل کنم که:


اگر بپذيريم که در حدود 10 خيابان بزرگ تهران مانند انقلاب، آزادي، کريمخان زندو... غيره براي تجمع مردم در کنار هم و راهپيمايي متحد با نيروي بسيار بالا و کوبنده بر عليه رژيم جنايتکار و تروريست ها کافي است، در صورتيکه حداقل 5 ميليون نفر به اين خيابان ها بزرگ بيايند، 5 ميليون را بر 10 تقسيم کنيم (5.000.000 بر 10 =500.000) در نتيجه در هر خيابان 500.000 نفر براي کسب آزادي و حقوق انساني خودشان وجود دارد.


در 26 بهمن سال قبل يک خبري بود که در جريان تظاهرات مردم که فقط حدود 3 هزار نفر جوانان مبارز در حوالي روز 25 بهمن شرکت کرده بودند، خامنه اي شخصا" 20 هزار نفر از مامورين امنيتي رژيم را در سراسر ايران براي مقابله با تظاهر کنندگان به خيابان ها فرستاده بود و ميتوان گفت که از اين 20 هزار نفر، حداکثر 6 هزار نفر در تهران و بقيه در شهرهاي شيراز، اصفهان، رشت و... در خيابان ها حضور داشتند.


بنابراين اگر در « روز رستاخيز »، حداکثر 10 هزار مامور امنيتي در سراسر تهران و در تقسيم آنها بر 10 ( تعداد خيابان هاي بزرگ و مهم ) حضور داشته باشند، ميشود 1000 نفر.


حالا خوب فکر کنيد که در هر خيابان، 1000 نفر از مامورين امنيتي با هر چقدر اسلحه که همراه داشته باشند در مقابل 500.000 نفر از مردم، چکار ميتوانند بکنند، اين سيل جمعيت مانند يک سونامي يا حداقل يک سيل شديد بر ضد رژيم هر مانع و سدي را که در برابرش باشد، ميشکند و نابود ميکند و به حرکت خود ادامه ميدهد.


پيروزي ملت ايران در اين روز تاريخي حتمي است اگر در تهران، حداقل 5 ميليون نفر ( اگر بيشتر باشد، بسيار سهل تر و سريع تر ) با شهامت و بدون ترس، همزمان در راس ساعت 7 بعد از ظهر به خيابان هاي بزرگ و اصلي بيايند.


حالا ديگر اين تصميم با خود ملت ( مردم داخل ايران ) است که آيا آزادي، دموکراسي، افتخار و سربلندي در دنيا را ميخواهند يا اينکه لياقت همين حکومت جلادان و تروريست ها وبي آبروئي در دنيا را دارند؟


پاينده ايران، برقرار باد پرچم ملي شير و خورشيد، برقرار باد آزادي و دموکراسي


با تشکر از زحمات مسئولين ميهن پرست « پارس ديلي نيوز »



آريادوست

.................

اول مهرماه 90 ساعت هفت بعد از ظهر

توجه داشته باشید که این فراخوان برای روز اول ماه مهر ساعت هفت بعداز ظهر تدارک دیده شده و هم اکنون هم دارد دهان به دهان در داخل کشور میچرخد.



اول ماه هر یک جنبش عظیم میتواند شکل بگیرد.من معتقدم همه گروه ها - سازمان ها - و تشکل های سیاسی که معتقد به رای مردم در فردای آزادی ایران از چنگال ملایان هستند باید برای روز موعود فراخوان گروه سیاسی - نظامی عقاب با دقت و درایت بیاندیشند. واگر هم سئوال وانتفقادی دارند و آنرا با حرکت بچه گانه هخا مقایسه میکنند باید پرسش های خود را دربرنامه تلویزیونی عقاب ایران با شفافیت وبدون سانسور بیان نمایند تا مسئولین این سازمان سیاسی - نظامی با دادن پاسخ آنها را مجاب نمایند که این حرکت با حرکت بی برنامه هخا بسیار میتواند متفاوت باشد. اینکه چرا رسانه های لوس آنجلسی روی این برنامه کار نمیکنند و نقد ها و پرسش های خود را با این سازمان در میان نمی گذراند در حیرتم. آیا این سازمان از شورای مجهولی چون راه امید سبز با آنهمه بی برنامگی و حرکتهای کور و بازگشت به دوران طلائی امام بی ارزش تر است. قدری با خود فکر کنیم و روی مسائل سیاسی بیاندیشیم.


نسل سوخته

به بهانه ی 4 و 5 امرداد، ایران سوزی قاجاری و حکومت اسلامی و ایران سازی پهلوی ها



به بهانه ی 4 و 5 امرداد، سالگشت درگذشت شهریاران پهلوی؛ از ایران سوزی قاجاری تا ایران سازی پهلوی و سیر قهقهرا تا حکومت اسلامی



پیشگفتار: آیین شهریاری ایرانی



واژه ی "خشَترَه وَیریَه" یا شهریور به چمِّ "شاهی و شهریاری آرمانی"، گون(=صفت) و فروزه ای است که در آموزه های فرهنگ ایران باستان، نمادِ "مِینویی"(=آن جهانی) اهورامزدا(=سرور خردمند) و نمودِ "گیتیایی"(=این جهانی) شهر-یار و کشوردار ِ ایرانی است. این واژه همان است که با شهر و شاه دارای یک ریشه و یک ریخت است. بنابراین شاه هم به چم شهر است و هم زمانی که خویشکاری و پادنامی(=لقب) برای کسی می شود، "نگاهبانی و نگاهداری" از شهر یا کشور را می رساند. همانگونه که برای نمونه "شاه نامه"، نامه ی ایرانشهر یا همان کشور ایران است و نه نوشتاری در پیوند با یک شاه ویژه!...


بر اساس چنین بینشی، "آیین شهریاری ایرانی"، شیوه ی کشورداری در ایران باستان بوده و به هیچ روی نمی توان آن را یک "روش دُگم و زُمخت" دانست و شاید بتوان آن را چیزی همانند "پادشاهی پارلمانی" مدرن امروزی دانست. این شیوه در بیشتر دوران ایران باستان (و تا پیش از یورش تازیان) در ایران زمین دیده می شده است. پیشرفت و به روز بودن این شیوه ی کشورداری را می توان در دوره ی اشکانیان (که تا نزدیک به پنجاه سال گذشته، آگاهی زیادی درباره ی این دوره نبود!) دید.


در این دوره ی گرامی (اشکانیان)، نخست: "شیوه ی فدرالی"، در سراسر استان ها و جاهای ایران، انجام می شده است و همه ی دوم با هر نژاد و زبان، در گزینش رهبر و فرمانروای سامان خود آزاد بودند. (براساس گِلنبشته ای که از خوزستان بدست آمده، فرماندار آن سامان، با گردآوری و نظرسنجی از مردم، از شاه مرکزی، خواستار ادامه ی دوره ی زمامداری خود شده است...) این شگرد پیشرفته ی کشورداری، ارتش ایران را بسیار نیرومند می کرده؛ زیرا در این شیوه، هر استان و جایی از ایران، برای خود ارتش و نیروی نظامی داشته که اگر بیگانگان به مرزهای ایران می تاختند، این ارتش با شتاب برخورد می کرده است و همین، نیروی ارتش مرکزی را که کار پدافند پایتخت (تیسفون) را داشت، استوارتر و پایدارتر می ساخت و از همین روی است که در دوره ی اشکانی، پنج بار به تیسفون یورش آورده می شود، اما هرگز فرو نمی ریزد و شکست نمی خورد؛ اما در زمان ساسانیان که شیوه ی فدرالی انجام نمی شده، تازیان تیسفون را فرو می ریزند!... دوم: در گوشه گوشه ی این کشور، در دوره ی اشکانیان، مردمان با هر باوری در نیایش خدا و دین ویژه ی خود آزاد بودند؛ برای نمونه در آن دوران، در بخش هایی از کرمان، گروهی "مهاجران" زندگی می کردند که "بت پرست" بودند و باورشان با باور مردمان ایران سازگاری نداشته، اما در نیایش کیش خویش آزاد بودند.


اما درست پس از تازش بیگانگان عرب به سرزمین ایران در چهارده سده پیش است که در "زبانِ کشورداری و ادبیات سیاسی ایران"، واژه ی "سلطنت و سلطه"، جای خود را به "شاهی و شهریاری" می دهد. درست از زمانی که خاک ایران به دست بیگانگان تازی که به چشم زر و زور و با تزویر و "دروغ ِ اسلام" و "اسلام ِ دروغ"، به این سرزمین تازیدند، هر آیینه دشمنانی انیرانی، بر "تخت سلطنت" نشستند و "منبر و تخت و عمامه و تاج را با هم برابر کردند" و این سیر قهقهرا تاکنون ادامه دارد!...


در همه ی این دوره ها، به جز چند دوره و چند تن، که برای مرزبانی ایران و کوته کردن دست بیگانگان و زدودن اسلام، کوشیدند (همچون آل بویه، سامانیان، شعوبیه، خرمدینان و بابک خرمی، بهزادان، یعثوب لیث، نادرشاه افشار و...) همواره ایران در اشغال بیگانگان بوده است؛ خواه ترک تباران غزنوی، خواه مغول نژادان قجری و اینک نیز تازی زادگان اسلامی!...


ایران سوزی قاجاری و حکومت اسلامی و ایران سازی پهلوی ها


پس از بیان این چکیده ی کوتاه و آوردن آن نمونه از تاریخ ایران، خوب است که در این روزها که با سالگشت در گذشت شاهان پهلوی هم زمان شده است، اندکی به این دو شخصیت و نگرش بر کرد و کار آنها و نیز ناسپاسی در حق آنها پرداخته شود؛ بی گمان در این کوته نوشت، بررسی و بیان همه ی کارهای این پدر و پسر، نمی گنجد و آنچه می آید بیشتر نگاهی تاریخی و بی طرفانه به کارنامه ی سلسله ی پهلوی است؛


روند پس رفت و واماندگی و جنگ زدگی و چنگ زنی به مذهب و خرافه ها و خو کردن مردم بدان ها، در دوره ی قاجاری به اوج خود می رسد؛ شاهان خودفروخته ی قاجاری که پیش از برکناری یا فروپاشی، خود را "تبعه"ی روسیه یا انگستان می کردند، چیزی که با آن بیگانه بودند، میهن پروری و نوگرایی و پیشرفت و "آزادی و دموکراسی" و خرافه زدایی و خردگرایی و انسان مداری و مرزداری و پاسبانی خاک ایران بود، و بجای آن، این مغول نژادان ایران سوز، تا توانستند به تاراج و چپاول سرزمین ایران و خرافه زایی و خردزدایی و بیگانه پرستی پرداختند و با بستن چندین ننگین نامه، چوب حراج بر خاک ایران زدند.


وضع فلاکت بار مردم ایران و غرق شدن در خرافه های اسلامی و نفوذ گسترده ی بیگانگان در آن زمان، راه را بر هر پیشرفتی بسته بود؛ چه رسد به "آزادی و دموکراسی"! پس-رفت و بی دانشی مردمان در آن زمان را از شیوه و نوع جامه و پوشش مردمان نیز می شود، دریافت. در جایی که حتا پوشش مردمان هم به شیوه ی عرب ها و تازیان بوده است. اسلام، چنان اندیشه و خرد را تیره کرده بود که به راستی می توان گفت در آن دوره اسلام و آموزه هایش حتا تا اندازه ی احادیث و روایات محمد و امامان شیعه منقول در کتاب هایی چون "حلیت المتقین مجلسی" (که ادرار امامان شیعه را هم مقدس می داند و به زن به چشم یک کالای اضافی و دورانداختنی می نگرد!...) اجرا می شده است. دیگر اینکه دستگاه قضا و دادگاه ها و بانک ها و آموزش و پرورش، بر اساس خواست بیگانگان و شیوه ی ارباب-رعیتی و مکتبی اداره می شده است و مملکت پر بوده از بیماری و گری و تفلیس و هزار درد دیگر... .


چنین سرزمینی که در آن همه چیز در چنبر چیرگی بیگانگان و تیرگی خرد مردمان بوده است، به دست افسری می افتد (حال با هر شیوه ای که اسمش را بگذارید خواه کمک انگلستان و خواه هر چیز دیگری!...) که در ظاهر از تحصیلات آکادمیک هم بی بهره بوده است. اما همین شخص که ممکلت با آن همه فلاکت را به دست می گیرد، جز آبادانی و ایران سازی و بیگانه ستیزی چیزی به بار نمی آورد.


رضاشاه بزرگ –که به حق باید او را پدر و بنیانگزار ایران نوین بنامیم- در مدت کوتاه زمامداری خود، وضع نابسامان ایران و مردمانش را در همه ی زمینه ی های اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی سامان می دهد. با لغو قوانین زن ستیزانه اسلامی، حجاب اجباری و "یک گونه کردن پوشش"، زنان را از پرده نشینی و برقع و چادر و سیه پوشی بیرون می آورد و هویت انسانی-اجتماعی زنان را در جامعه ی زن ستیز زنده می کند. دست مذهبی ها را از امور کشورداری و سیاست، آموزش و پروش و تربیت و داوری و قضاوت، کوتاه می کند. (سِرِّ دشمنی تاریخی آخوندها تا حکومت اسلامی با رضاشاه را در همین زمینه باید جست!...) دست و پای بیگانگان را از اقتصاد و اجتماع و سیاست و به ویژه صنعت نفت ایران کوتاه می کند (رمز دشمنی و حیله گری بیگانگان با رضاشاه و سپس فرزند او را بایستی در همین زمینه جستجو کرد!...)


رضا شاه، نه تنها به ایرانیان هویت، شخصیت، انسانیت، ملیت و عظمت را باز می گرداند، بلکه مهم تر از آن، به کشور ایران، بزرگی، ارزش و شکوه گذشته را باز می آورد. زمانی که نام ایران را که تا آن زمان به فتنه و خواست بیگانگان و بی توجهی قاجاریان، "پرشیا" بود، به "ایـــــران" بر می گرداند و با این کار بسیار بسیار مهم، نقشه ی استعمارگران را برای استعمار، تجزیه و تحت الحمایگی ایران، نقش بر آب می کند. وی همچنین با بریدن مردم از خرافه های مذهبی و پیوند زدن آنها به آرمان های ملی، نقش اساسی در پر رنگ کردن حس ملیت گرایی ایفا می کند.


اما، اساسی ترین و بنیادی ترین کار رضاشاه را که در تاریخ چند سد سال گذشته ی ایران بی سابقه بوده، باید در انتقال او به قدرت در نهایت صلح و بدون خونریزی دانست. به قدرت رسیدن این گونه ی رضاشاه، سرفصل جدیدی از تاریخ ایران است. تاریخی که تا آن زمان همواره خون و خونریزی را به خود دیده بود و در واقع مفهوم "سلطنت و سلطه" پس از هزار و چهارسد سال، برای نخستین بار در زمان رضاشاه به "شاهی و شهریاری ایرانی" در تاریخ معاصر دگرگون می شود.


پهلوی دوم، محمدرضاشاه، نیز کارهای پدر را ادامه می دهد. هر چند او در قبال خطر اسلامگرایان افراطی، قدرت رضاشاهی را ندارد و همین، یکی از دلایل عمده ی به میدان در آمدن این عده می شود. با این وجود سیر پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگ در دوره ی محمدرضاشاه بسیار شتاب می گیرد. و بی گمان یک خرد دادگر و بی طرف که پرده ی کور تعصبات، چشمانش را نپوشانده، نمی تواند منکر این همه پیشرفت و بالایش ایران شود، آن هم در دوره ای که از چپ و راست و درون ایران آماج هرج و مرج و تباهی این و آن بود!...


بررسی تاریخی، مستلزم نگاه "تطبیقی" است


بسیاری از منتقدان حکومت پهلوی، با ارائه ی چهره ی خشن و سلطه گر از پهلوی ها –به ویژه رضاشاه- لقب دیکتاتور را برای رضاشاه بکار می برند! این گروه که شیوه ی نگرششان به تاریخ، غیر علمی و مبتنی بر همان شیوه ای است که امروز جمهوری اسلامی، بانی آن است، هرگز به این نکته توجه نمی کنند که بررسی رویدادها، دوره ها و اشخاص تاریخی، بدون در نظر گرفتن شیوه ی تطبیقی و مقایسه ای مطالعه (ComparativeStudy) به کج راهه و یک سو نگری می رسد. کما اینکه یک پژوهشگر و نقاد ادیان نیز بایستی با کنار گذاشتن باورهای شخص خود، دین مورد نظر را با دیگر دین ها به گونه ی مقایسه ای مورد بررسی و نقدر قرار دهد.


بنابراین در بررسی تاریخ معاصر ایران، دوره های قاجاری، پهلوی و جمهوری اسلامی باید با هم مقایسه شود و نمی شود اقدامات یک شخص یا یک دوره ی تاریخی خاص را بدون در نظر گرفتن گذشته و آینده، مورد بررسی قرار داد.


در واکاوی دوره ی پهلوی و دو پهلوی، بدون نظر افکندن بر شرایط آن زمان ایران پیش از آمدن رضاشاه، در دوره ی قاجار و حتی پس از آن در دوره ی حکومت اسلامی، نمی توان بی طرفانه به تاریخ معاصر نگریست. بر اساس این نگرش، جامعه ای که رضاشاه، شاه آن می شود و چند سال کوتاه، آن را زمامداری می کند، هچ مظهری از دموکراسی یا آزادی یا حقوق بشر نداشته که مثلا رضاشاه با به قدرت رسیدنش آن را نابود ساخته باشد!... هرچه بوده همه انسان ستیزی، زن ستیزی و ایران ستیزی بوده است. کدام قدرت موجود و غیر موجود می توانسته به آن جامعه که مردمش به طور سیستماتیک، براساس تعالیم دین، دگر مذهب ها یا زنان را آلوده می پنداشتند، گیاه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر را به بار بنشاند؟!... پس منتقدان جدی شاه ستیز، بد نیست اندکی سرشان را به عقب و جلو برگردانند، نگاهی بر قاجارهای ایران سوز بیندازند که برای نمونه آن وزیر ایران فروش –امین السلطان- می گفت: "ایرانی یک قِران هم نمی ارزد!" و بنگرند به حکومت اسلامی که سی سال است غیر از خرابی و ویرانی و کشت و کشتار هیچ چیز به بار نیاورده و رهبر بیگانه اش، مردم را میکروب و خس و خاشاک می نامد!!...


امروز از پس ستم ایران ویرانگرانه ی حکومت اسلامی، هرآنچه از ایران تاکنون مانده و هنوز به دست اسلامگرایان جانی، نابود نشده، نتیجه ی همان به قول منتقدان، "دیکتاتوری" و "عصا" و "چهره ی جدی" رضاشاهی است. در مقام گزینش نیز هر آدم خردمندی، مسلما "دیکتاتوری رضاشاهی" را بر "دیکتاتوری جمهوری اسلامی" ترجیح می دهد!...


نکته ی دیگر اینکه اساس بررسی بی طرفانه و همه جانبه ی تاریخ –بویژه تاریخ سیاسی- در درنظر گرفتن "ظرف زمان و زمین" دوره ی مورد مطالعه است. یعنی باید نقاط قوت یا ضعف یک دوره را براساس داشته ها و توانایی های بالقوه و بالفعل آن دوره از نظر مکانی و زمانی در نظر گرفت.


پس نمی شود مثلا از دوره ی رضاشاه و آن شرایط ایران و حتا جهان که درگیر جنگ و جدال بوده و هنوز چیزی به نام دموکراسی به طور کامل نهادینه نشده بوده، انتظار دموکراسی در حد اروپا یا امریکا را داشت. خاک بلا زده ای که قاجارها خاکش را آلودند و مردمان آن زمان بدان خو کردند، باردارِ هیچ گیاه آزادی-ای نمی شده است.


* * *


به هر روی همه ی این ملاحظات تاریخی، دیده ی منصف را از این حقیقت دور نمی کند که همه ی شخصیت های تاریخی درستی ها و نادرستی هایی داشته اند و اساسا هر انسانی در زندگیش مشمول درستی یا نادرستی ها می شود. اما چه نیک است که به همه ی کارهای افراد و دوره ها، یکسان و بی عینک تعصب نگریسته شود. زیرا تعصب، چشمان تیزبین ترین پژوهندگان را نیز کور می کند. حال آنکه تاریخ گویا و بینا است و در این راه با هیچ کس شوخی ندارد!...


در این روزگار که پهلوی ستیزی از سوی حکومت ایران سوز اسلامی، سی سال است که دنبال شده است، هنوز باور دارم که ملت ایران به شاهان پهلوی بدهکار هستند و شرایط موجود هم، نتیجه ی همان ناسپاسی تاریخی در حق پدر و پسر است. حق آن است که به احترام کلاه از سر بداریم و از خدمات این بزرگ مرد تاریخ معاصر، سپاسگزاری کنیم.


چهارم و پنجم امرداد ماه، شصت و هفتیمن و سی و یکمین سالگشت درگذشت شهریاران ایران ساز پهلوی –رضاشاه و محمدرضاشاه-، از پس چندین ایران سوزی قجری و اسلامی، گرامی باد.





سروش سکوت


3 امرداد 2570ایرانی

پارس دیلی نیوز

زندگی یک جانباز در حمام متروکه/ تنها آرزویم مرگ است


پارس دیلی نیوز:ورامین، روستای عباس آباد، انتهای روستا، یک حمام متروکه آدرس محل زندگی جانباز نابینای جنگ تحمیلی است که سابقه 210 روز حضور در جبهه دارد. جانبازی که اگر روستاییان غذایی به او ندهند شاید از گرسنگی جانش را از دست بدهد.


به گزارش خبرنگار مهر، پس از گذشت 22 سال از جنگ تحمیلی و ایجاد سازمانی دولتی برای حمایت و دفاع از حقوق جانبازان و خانواده شهدا و ایثارگران این پرسش در جامعه مطرح است که چرا هنوز شاهد زندگی رقت بار گروه زیادی از جانبازان جنگ تحمیلی هستیم؟


اخباری همچون زندگی یک جانباز شیمیایی (کارتن خواب) در خیابانهای تهران، هزاران جانباز روستای نسار دیره و سردشت بدون پزشک و کلینیک، عدم پذیرش فرزندان جانبازان زیر 50 درصد در مدارس شاهد، اعتراض جانبازان به کمیسیونهای تعیین درصد جانبازی، ماجراهای واردات خودرو و تحویل خودرو به جانبازان و صدها خبر دیگر در سالهای اخیر تیتر رسانه های کشور بوده است بی آنکه پاسخی از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران داده شود.





شهر ورامین - روستای عباس آباد - انتهای روستا- حمام متروکه آدرس محل زندگی جانباز نابینای جنگ تحمیلی است که اگر روستائیان غدایی به او ندهند شاید از گرسنگی جانش را از دست بدهد.


غلامعلی ظفرعلی جانبازی افغانی است که هفت ماه و 23 روز سابقه حضور در جبهه دارد و حدود دو سالی است که در حمامی متروکه در حاشیه شهر ورامین زندگی می کند. این جانباز 48 ساله سالهاست که در تاریکی زندگی می کند و از ناحیه دو چشم نابیناست.


رزمنده چالاک گردان مقداد تیپ محمد تازی امروز در سایه سهل انگاری مسئولان زندگی می کند. وقتی از او پرسیدم پدرجان آیا مدرکی داری که ثابت کند در جبهه بودی و جانباز شدی؟ از زیر پتویی که سالها شسته نشده بود کیسه حاوی مدارکش را بیرون آورد و گفت: همین کاغذ پاره ها از زندگی من مانده است.


کارت شناسایی سابقه جبهه با مهر بسیج که تمامی سوابقش را ثبت کرده بود همراه با برگه ای که بنیاد جانبازان گواهی می داد غلامعلی ظفرعلی دارای 30 درصد از کار افتادگی است.




از این جانباز افغانی پرسیدم چه آرزویی داری گفت: مرگ تنها آرزوی من است. جایی را نمی بینم. کسی را ندارم حتی همسرم هم سالهاست از من جدا شده و فرزندی ندارم و مسئولان هم مرا فراموش کرده اند و در این حمام متروکه بیتوته کرده ام و هرشب منتظرم یا درندگان مرا پاره کنند و یا ماری یا گزنده ای مرا نیش بزند... آیا مرگ توقع زیادی است؟


به راستی اگر حاج رضا باصری فرمانده گردان مقداد ظفرعلی را پیدا نمی کرد کسی سراغی از این کهنه سرباز هشت سال دفاع مقدس می گرفت؟ روایت جانبازانی مانند غلامعلی ظفرعلی سالهاست در کشور تکرار می شود. فرمانده اش که پیگیر پرونده اوست می گوید: نهایت پاسخی که به من دادند این بود: باید تحت پوشش کمیته امداد قرار بگیرد.





پیرمرد گوشهایش سنگین شده بود و یک سوال را چند بار تکرار می کردم. برای پاسخ به هر سوال کمی تامل می کرد و بعد پاسخ می داد. پس از هر مرتبه پاسخ دادن به سوالاتم می گفت: حالا چکار می کنند، وضع من تغییر می کند؟ نه می توانستم قولی بدهم و نه او را امیدوار کنم زیرا گزارشها و گفتگوهایی مانند شرح حال ظفرعلی را بارها نوشته ام اما وضعیت زندگی آنها هیچ تغییری نکرده بود.


پیراهنش را بالا زد و گفت: جوون لاغر شدم... ولی یک روز بدن قوی داشتم و به تنهایی با تیربار یک گردان را حریف بودم. ظفرعلی در حالی که با تیربار از ورود تانکهای عراقی به خط مقدم جلوگیری می کرده بر اثر اصابت گلوله تانک مجروح شده بود.




به او گفتم آقا ظفرعلی چای داری؟ گفت: نه برای چند روز قبل است. بعد از زیر پتو یک کیسه کوچک بیرون آورد و گفت: یک تکه نان و یک عدد گوجه دارم برای شام... بفرمائید شام...


وقتی که از این جانباز نابینا خداحافظی می کردم غروب شده بود و او با چوب دستی که به دست داشت لنگان لنگان مرا تا درب حمام بدرقه کرد....

سنندج ،جمع آوری آنتن‌های ماهواره در تاریکی شب


پارس دیلی نیوز:نیروهای امنیتی و انتظامی در چند روز اخیر در سطح شهر سنندج اقدام به جمع آوری دیش‌های ماهواره‌ای کرده‌اند.


بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و به گزارش شاهدام عینی نیرو‌های انتظامی بدون اطلاع ساکنین واحدهای مسکونی در محله‌های بهاران، ویلا شهر، شهرک زاگرس، شهرک آبیدر، مجتمع ۷۶۰ واحدی فرهنگیان ومعلمان در بهاران شهرک پاوان و در بیشتر مناطق و محلات سنندج اقدام به جمع آوری دیش‌های ماهواره کرده‌اند.


قابل ذکر است، این نیرو‌ها بدون اطلاع صاحبخانه با استفاده از جرثقیل‌هایی نیروهای خود را بر پشت بام‌ها مستقر کرده و اقدام به جمع آوری آنتن‌های ماهواره می‌نمایند.


به گزارش شاهدان عینی، این نیرو‌ها برای پیشگیری از اعتراضات احتمالی در تاریکی هوا و با عدم جلب توجه اقدام به جمع آوری آنتن‌ها نمودند.

حمله به خود رو های نظامی رژیم در منطقه روانسر ، 6 پاسدار کشته شده‌اند


پارس دیلی نیوز:در منطقه روانسر در استان کرماشان گریلاهای نیروی شرق کردستان خودروهای نظامی رژیم را هدف قرار داده اند در این عملیات با انهدام کلی خودروها 6 نظامی رژیم نیز کشته شده‌اند .


هولیر- کوردانه ، مانیشت ایلامی : در حالیکه حملات نیروهای جمهوری اسلامی جهت اشغال جنوب کردستان وارد هشتمین روز شده است نیروی شرق کردستان علیه نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در کرماشان،بَردَناز،و دولاکوکه دست به عملیات پاسخ دهی زده‌اند کە منجر به کشته شدن حداقل 13 نظامی رژیم شده است. از سوی دیگر به دنبال مقاومت نیروی شرق کردستان در کوهستان قندیل رژیم ایران در مناطق خاکورک و خنیره در تدارک حملات است.


مرکز مطبوعاتی و اطلاع رسانی حزب حیا ت آزاد کردستان پژاک با انتشار بیانیه ای نتایج آخرین عملیاتها علیه نیروهای رژیم اسلامی را اعلام کرد .

بر اساس این بیانیه روز گذشته گریلاهای نیروی شرق کردستان خودروهای نظامی رژیم را هدف قرار داده اند که منجر به کشته شدن 5 پاسدار شده است ، در منطقه دولا کوکه نیز 2 پاسدار کشته شده اند .


از طرفی دیگر در منطقه روانسر در استان کرماشان گریلاهای نیروی شرق کردستان خودروهای نظامی رژیم را هدف قرار داده اند در این عملیات با انهدام کلی خودروها 6 نظامی رژیم نیز کشته شده‌اند .


ه.ر.ک می گوید این عملیاتها در پاسخ به حملات رژیم که منجر به جان باختن نیروهای گریلا در کوهستان قندیل شده است انجام گرفته. از سوی دیگر نیروهای رژیم درتدارک حمله به مناطق حفاظتی مدیا که در کنترل نیروی مدافع خلق می باشد، هستند .

ارتش ایران منطقه خاکورک را هدف آتش توپخانه خود قرار داده است ، اعلام شده است کە در مناطق مرزی خنیره ، کیلشین و خاکورک تحرکات نیروهای نظامی رژیم و توپ بارانها افزایش یافته است . از منطقه دالامپر تا قندیل نیز در تمامی تپه‌ها توپ وتانک مستقر کرده‌اند ،نیروهای ه.پ.گ نیز در منطقه مستقر شده‌اند، ساکنان مناطق یاد شده هم مجبور به ترک محل زندگی خود گشته‌اند.

گفتنی است کە مسئولین حکومت اقلیم کردستان و حکومت مرکزی عراق در قبال این حملات جمهوری اسلامی همچنان سکوت اختیار کرده اند.

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

فراخوان جنبش ملی ما هستیم


منتظر نمانیم؛ صف های نانوایی را دوباره شروع کنیم

تا کی میخواهیم بنشینیم و سکوت کنیم و حوادث دو سال گذشته را مرور کنیم؟ تا کی میخواهیم بنشینیم و سکوت کنیم و به سبز و سرخ و آبی انتقاد کنیم و شاهد اعدام و اشغال و تجاوز و فقر در ایرانمان باشیم؟


بیایید و این سکوت مرگبار و تهوع آور را بشکنیم. بیایید فریاد "یگانه" آن دخترک کارگر 5 ساله باشیم. بیایید فریاد آن زنان مورد تجاوز در حکومت اشغال شده، صدای کارگران، دانشجویان، زنان، زندانیان، جان باختگان و شکنجه شدگان باشیم.



هم میهنان، جوانان، پیران، زنان، مردان! در هر کجای این مرز پرگوهر پر از ستم، شهر به شهر و کوی به کوی، به صف های نانوایی برگردید. با تجمع در برابر نانوایی ها و ایجاد صف های بلند، اعتراض و فریاد برآمده از جانتان را با "ما نان می خواهیم" و "ما هستیم" طنین انداز کنید. با فریاد ما نان می خواهیم با فریاد ما هستیم؛ ما فقط نان می خواهیم:



نه آب، نه برق رایگــــان می خواهیم

نه کاخ، نه قصر شایگان می خواهیم

نه یک ز هزار آرمـــــــان می خواهیم

امروز گرسنه ایم نـــــان می خواهیم



بیایید و با شکستن این سکوت، رویای حکومت اشغالگر را که می پندارد پیروز شده، به کابووس تبدیل کنیم و همگی یک صدا بگوییم: هان ای اهریمنان و دشمنان و مافیای غارتگر ایران:



سکوتم را نکن باور، من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم



پس بیایید و حرکت از این بیش شتابان کنیم؛ وعده ی همه ما پیر و جوان، خرد و کلان، زن و مرد، پنج شنبه ی هر هفته، ساعت 5 تا 7 عصر، نانوایی های سراسر کشور... ما نان میخواهیم. ما نان میخواهیم.



موجم اگر میروم

گر نروم نیستم

ما هستیم


از سوی: هموندان جنبش ملی ما هستیم در درون ایران


...............

نظرسنجی: پنج شنبه های نان، تنها گشایش ِ گره یِ کور ِ سکوتِ اکنون؟


قرار است، بار دیگر پروژه ی پنج شنبه های نان کلید خورده و اجرایی شود و از یک اعتراض ساده به گرانی نان (که به همان سادگی می توان پیچیده ترین فشار را به حکومت آورد) از راه حضور در صف های بلند نانوایی، گام به گام به سوی سایر حرکت ها و اعتراضات، خیز برداشته شود.



در اینکه در شرایط موجود، سکوت در میان اپوزیسیون و نیروهای مخالف، چه در داخل و چه در خارج ایران، فقطط دست رژیم را برای هرگونه توهش و خشونت علیه زندانیان، زنان، اعدامیان و توده ی مردم و دزدی ثروت های ملی باز و بازتر می کند، هیچ کس شکی ندارد.



اما در این که "گشایش گره ی کور سکوت مرگ آور و مرگ آفرین" چیست و چه می تواند باشد، نظر یگانه و روشنی وجود ندارد.



هموندان جنبش ملی ما هستیم (چه قبولش داشته باشید و چه نداشته باشید) یک پیشنهاد داده اند: "پنج شنبه های نان و برقراری صف های طولانی در برابر نانوایی های سراسر کشور..." این حرکت متعلق به توده ی مردم با هر گرایش، باور، دین، زبان و نژادی است و جنبش ملی ما هستیم، بازگوینده ی آن است؛ کما اینکه سه سال پیش و همزمان با آغاز این طرح نیز بسیاری که در آن شرکت کردند، لزوما عضو یا هوادار جنبش ما هستیم نبودند و بلکه از این طرح اعلام حمایت کردند.



پیشنهاد شما (هواداران گروه های دیگر) چیست؟! اگر براساس بینش و شناخت نسبت به گذشته ی این حرکت، نظر، پیشنهاد و انتقادی دارید، منطقی و بدون فحش و بد و بیراه مطرح کنید؛ زیرا خودتان می دانید که استفاده از واژه های رکیک و ادبیات زشت و غیر ایرانی، نشانه ی ناتوانی، نادانی یا سوء نیت در پاسخ دادن است.



پس عینکِ زشت بینی و بلندگویِ زشت گویی را بردارید و اگر پیشنهادِ بهتر و کارآتری دارید بدهید تا ما هم بدانیم و همراهی کنیم:



"گر تو بهتر می زنی، بستان بزن..."



اگر هم فکر می کنید که این برنامه سودمند است و در شرایط موجود بهترین و تنهاترین گزینه است، بجای بحث و جدل و خطابه، در کار آگاهی دهی و اطلاع رسانی –در فضای مجازی و سطح شهرها- یاریمان دهید...



موافقان و پذیرندگان این برنامه، خواهش می کنم به صفحه ی "پنج شنبه های نان"ِ فیس بوک بروید و با عضویت در آن، پشتیبانی و پیشنهاد خود را اعلام و بیان نمایید.

با مهر و سپاس...

ما هستیم. ما نان می خواهیم...



سروش سکوت

27 تیر 2570

با سپاس از وبسایت پارس دیلی نیوز

پگاه آهنگرانی اجازه گرفتن وکیل ندارد ، فشار بر خانواده پگاه


پارس دیلی نیوز:پگاه آهنگرانی در زندان اوین و در سلولی انفرادی است. به گفته یک منبع آگاه، نیروهای امنیتی خانواده پگاه آهنگرانی را تحت فشار قرار داده تا با رسانه‌ها گفت‌و‌گو نکنند. پگاه آهنگرانی همچنین اجازه گرفتن وکیل ندارد.


بعد از گذشت ۱۰ روز از دستگیری پگاه آهنگرانی بازیگر سینما، به‌طور قطعی مشخص شد زندان اوین تهران محل نگهداری کنونی اوست. یک منبع آگاه در گفت‌و‌گو با دویچه وله می‌گوید: «در این مدت خانواده پگاه آهنگرانی به قوه قضاییه، نیروی انتظامی، اطلاعات، سپاه و... مراجعه می‌کرده و این نهادها از وضعیت خانم آهنگرانی اظهار بی‌اطلاعی می‌کرده‌اند.»


این منبع آگاه با بیان این‌که خانواده پگاه آهنگرانی "به‌شدت تحت فشار هستند" اظهار داشت که مقام‌های امنیتی «اجازه گرفتن وکیل را نمی‌دهند. خانواده پگاه را شدیدا تحت فشار قرار داده‌اند تا برای او وکیل نگیرند. تنها چیزی که مسئولان قوه قضاییه گفته‌اند این است که شاید تا پنجشنبه دلیل دستگیری پگاه مشخص شود یا او بتواند وکیل بگیرد. البته این قول مسئولان قوه قضاییه جمهوری اسلامی است و معلوم نیست چه‌قدر می‌شود به آن اطمینان کرد.»


پگاه آهنگرانی روز یکشنبه ۲۶ تیرماه، در دومین تماس تلفنی با خانواده‌اش، با بیان این‌که هنوز تفهیم اتهام نشده و معلوم نیست به چه علت دستگیر شده، درباره وضعیتی که در آن قرار دارد گفته است: « به‌تنهایی در یک سلول هستم.» دادستانی تهران بازداشت پگاه آهنگرانی را، یک هفته پس از ناپدید شدن او در تاریخ دوشنبه (۱۸ ژوئیه/۲۷ تیر) تایید کرده بود.


فشار بر خانواده پگاه آهنگرانی


به گفته این منبع آگاه، نیروهای امنیتی خانواده پگاه آهنگرانی را از گفت‌و‌گو با رسانه‌ها منع کرده‌اند. این خویشاوند پگاه آهنگرانی در ادامه می‌گوید: «از همان موقع که خانواده پگاه دنبال کار او رفته‌اند، دائما این مسئله را به طور مستقیم و غیرمستقیم مطرح کرده‌اند که حتی صحبت معمولی با رسانه‌ها، جرم پگاه را بیشتر می کند.»


پگاه آهنگرانی کارگردان و بازیگر سینما، فرزند منیژه حکمت و جمشید آهنگرانی، دو سینماگر ایران است که ۱۹ تیرماه در منزل خود در تهران توسط عوامل حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی بازداشت و بعد از آن به اطلاعات سپاه تحویل داده شده است.


هم‌اکنون فیلم "ورود آقایان ممنوع" و "آقا یوسف" با بازیگری پگاه آهنگرانی در سینما‌های ایران در حال اکران است.


قرار بوده است پگاه آهنگرانی به دعوت دویچه وله به آلمان سفر کند تا در مورد بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان وبلاگ‌نویسی کند. روز جمعه (۱۵ ژوئیه / ۲۴ تیر) کلاودیا روت، رهبر حزب سبزهای آلمان، نیز با انتشار بیانیه‌ای خواستار آزادی فوری پگاه آهنگرانی شده بود.