۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

به مناسبت 4و5امرداد ماه سالروز درگذشت 2بزرگمرد تاریخ ایران













چهار و پنچ امرداد ماه سالروز درگذشت 2بزرگمرد تاریخ ایران رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر بزرگ  را به ایرانیان میهن پرست در سراسر جهان تسلیت می گویم.

روانشان شاد و یادشان گرامی باد


درود بیکران بر روان پاک رضا شاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر بزرگ

****************
****************
****************

تصویری از آرامگاه شاهنشاه آریامهر بزرگ

یاد پادشاهان میهن پرست پهلوی را گرامی می داریم









چهارم و پنجم مرداد ماه هرسال، به یادمان می آورند که سالروز فقدان رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه می باشند؛ به یادمان می آورند که این دو سرباز فداکار و عاشق ایران، چه تلاشهائی برای پیش بردن کشور به سوی توسعه های همه جانبه نمودند؛ و برای اعتلای مام میهن از کجا شروع کردند و تا به کجا ادامه دادند.وقتی رضا شاه کبیر عنان اختیار ایران را در دست با کفایت خودش گرفت؛ در هر گوشه ای از سرزمینمان، خانها و ملاکان بزرگ برای خودشان حکومت ملوک الطوایفی راه انداخته بودند. در تمامی این سرزمین پهناور، یک راه شوسه که مردم به راحتی از شهر یا روستایشان، به جائی دیگر رفت و آمد بکنند وجود نداشت. بیماریهای واگیردار، که خطر مرگ و نابودی مردم ایران را به همراه داشتند؛ در سراسر کشور قربانی می گرفتند و مردم را به نیستی می کشاندند. یک بانک سراسری و دولتی نداشتیم. دانشگاهمان فقط همان مدرسه دارالفنون،
که با همت بزرگمرد دیگری از خطه ایرانزمین، همچون امیر کبیر دائر گشته بود.آب مورد مصرف مردم، از جویهای آلوده و متعفن به خانه هایشان می رسید. استبداد قجری همه استعدادهای ایرانیان را، به تباهی کشانده بود. و هزاران مورد کوچک و بزرگ دیگر که در این مختصر نمی گنجد.همه این معضلات اجتماعی را داشتیم، ولی مدیر مدبری که به حل کردن آنها و از میان بردنشان کمر همت و مردی ببندد را نداشتیم. با توجه به حادثه جنگ جهانی دوم، قحطی و نبودن امکانات در کشور بیداد می کردند؛ قوت لایموت مردم که نانشان بود، تشکیل می شد از یک تکه خمیر آجری چهارگوشه، که هم به فتیر بیشتر شباهت داشت تا نان، و هم در درونش به غیر از مواد اولیه تهیه نان، اشیائی که بهترینش تکه های چوب و حشرات مرده بودند در خود انباشته داشت. همین نان غیر قابل خوردن را نیز مردم، دست کم یک نصفه روز در صفهای طویل می ایستادند تا بتوانند بخرند و بر سر سفره خانواده شان بگذارند!طبیبان کشور هم عده ای حکیم باشی بودند، که با آگاهی از خواص گیاهان عطاری، به درمان بیماریهای مردم دردمند می پرداختند.بسیاری از کمبودهای کشور، که بخشی از آنها در اینجا گفته شد؛ توسط اندیشه های میهن پرستانه رضا شاه کبیر از سر راه زندگانی مردم حذف گردیدند. تلاش جهت برطرف نمودن تمامی این مشکلات، یا قسمتهای مهم آن، نیاز به جدیت کامل داشتند که مردم را از چنان مصیبت هائی برهانند. در آن شرائط بحرانی، اگر نگوئیم که همه آن موقعیت های نامساعد، بخش زیادی از آنها با درایت رضا شاه بزرگ برطرف شدند و چهره ایران را دگرگون ساختند. سخت گیریهای او اگر نبود؟ هیچیک از مشکلات بالا مضمحل نمی گردید و فرزندان مردم کشورمان، به جای نشستن بر روی نیمکت های مدرسه هایشان، هنوز در مکتب خانه چهارزانو روبروی آخوند مکتبدار می نشستند تا بیاموزند!همه این نابسامانی ها در حدی که توان و امکانات آن دوران اجازه می دادند؛ حل گشته و از سر راه مردم برداشته شدند. اما بعدها مردم نادان جامعه، جدیت های آن پادشاه بزرگ را، به دیکتاتوربودن و سلطه طلبی وی تعبیر نموده و ناسپاسی را پیشه خود ساختند.کاری که در زمان فرزند خلف او محمد رضا شاه پهلوی نیز،از سوی مردمی که یا فریب خوردن از دشمنان ایران، و با پوشیدن لباس مخالفت با پادشاه ایران، چشم بر روی حقایق موجود بستند و همه ی کوششهای پادشاه فقید را کتمان نمودند. آنها کم و کاستی ها ونارسائی های پدید آمده از عواقب آن جنگ جهانی را، با ناسپاسی هایشان ادامه دادند وشاه میهن پرست ایران را، رنجانده و ناگزیر به ترک وطن نمودند.کسانی که با فریب خوردن از آن دیگر کشورهائی، که صدها سال در آرزوی دست یابی به ایران بوده اند؛ ندانستند که آن جهانخواران، می خواستندکه توسط بخش بی خرد جامعه، ملتی را از داشتن چنان شاهان میهن پرستی محروم ساخته، وبا به وجود آمدن هرج و مرج های همه جانبه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی،وضعیت ایران را در حدی تضعیف بکنند؛ که آرمان دیرینه خودشان را تحقق ببخشند.مزدورانی که فریب آن جهانگشایان حرفه ای را خوردند و بلای این انقلاب سیاه را بر سر مردم آوردند؛ اکنون اگر دلخوش هستند که بانی چنین افتضاح تاریخی شده اند؟ بروند بر خردو دانائی خویش شک نموده و برای بهبودی مغزهایشان، از روانپزشکان استمداد بجویند.این نابخردان، آنهائی را که یاور ملتشان بوده و برای رشد و توسعه ایران به سوی مدرنیته و همزمانی با سایر کشورهای جهان دل می سوزاندند را بردند؛ به جایش مشتی بنجل فناتیک متحجر قرون وسطائی را، در میهنمان دولتمرد و حاکم و رهبر نمودند! باید به هر دین و مسلکی که گرایش و ایمان دارند؛ نزد خالقشان بروند و از آن کرده سراسر اشتباه و نابخردی که نمودند؛ درخواست عفو و بخشودگی بکنند. چرا که ملت شریف ایران بر آن نیست، که با رفتن بلبل از گلستان میهنش، و آمدن زغن های بدخوان به این گلستان، خودشان را به نادانی بزنند و ازبانیان ستمهائی که می کشند آزرده خاطر نباشند!




تابستان 1390 هلند

محترم مومنی روحی


به بهانه ی 4 و 5 امرداد، ایران سوزی قاجاری و حکومت اسلامی و ایران سازی پهلوی ها



به بهانه ی 4 و 5 امرداد، سالگشت درگذشت شهریاران پهلوی؛ از ایران سوزی قاجاری تا ایران سازی پهلوی و سیر قهقهرا تا حکومت اسلامی



پیشگفتار: آیین شهریاری ایرانی



واژه ی "خشَترَه وَیریَه" یا شهریور به چمِّ "شاهی و شهریاری آرمانی"، گون(=صفت) و فروزه ای است که در آموزه های فرهنگ ایران باستان، نمادِ "مِینویی"(=آن جهانی) اهورامزدا(=سرور خردمند) و نمودِ "گیتیایی"(=این جهانی) شهر-یار و کشوردار ِ ایرانی است. این واژه همان است که با شهر و شاه دارای یک ریشه و یک ریخت است. بنابراین شاه هم به چم شهر است و هم زمانی که خویشکاری و پادنامی(=لقب) برای کسی می شود، "نگاهبانی و نگاهداری" از شهر یا کشور را می رساند. همانگونه که برای نمونه "شاه نامه"، نامه ی ایرانشهر یا همان کشور ایران است و نه نوشتاری در پیوند با یک شاه ویژه!...


بر اساس چنین بینشی، "آیین شهریاری ایرانی"، شیوه ی کشورداری در ایران باستان بوده و به هیچ روی نمی توان آن را یک "روش دُگم و زُمخت" دانست و شاید بتوان آن را چیزی همانند "پادشاهی پارلمانی" مدرن امروزی دانست. این شیوه در بیشتر دوران ایران باستان (و تا پیش از یورش تازیان) در ایران زمین دیده می شده است. پیشرفت و به روز بودن این شیوه ی کشورداری را می توان در دوره ی اشکانیان (که تا نزدیک به پنجاه سال گذشته، آگاهی زیادی درباره ی این دوره نبود!) دید.


در این دوره ی گرامی (اشکانیان)، نخست: "شیوه ی فدرالی"، در سراسر استان ها و جاهای ایران، انجام می شده است و همه ی دوم با هر نژاد و زبان، در گزینش رهبر و فرمانروای سامان خود آزاد بودند. (براساس گِلنبشته ای که از خوزستان بدست آمده، فرماندار آن سامان، با گردآوری و نظرسنجی از مردم، از شاه مرکزی، خواستار ادامه ی دوره ی زمامداری خود شده است...) این شگرد پیشرفته ی کشورداری، ارتش ایران را بسیار نیرومند می کرده؛ زیرا در این شیوه، هر استان و جایی از ایران، برای خود ارتش و نیروی نظامی داشته که اگر بیگانگان به مرزهای ایران می تاختند، این ارتش با شتاب برخورد می کرده است و همین، نیروی ارتش مرکزی را که کار پدافند پایتخت (تیسفون) را داشت، استوارتر و پایدارتر می ساخت و از همین روی است که در دوره ی اشکانی، پنج بار به تیسفون یورش آورده می شود، اما هرگز فرو نمی ریزد و شکست نمی خورد؛ اما در زمان ساسانیان که شیوه ی فدرالی انجام نمی شده، تازیان تیسفون را فرو می ریزند!... دوم: در گوشه گوشه ی این کشور، در دوره ی اشکانیان، مردمان با هر باوری در نیایش خدا و دین ویژه ی خود آزاد بودند؛ برای نمونه در آن دوران، در بخش هایی از کرمان، گروهی "مهاجران" زندگی می کردند که "بت پرست" بودند و باورشان با باور مردمان ایران سازگاری نداشته، اما در نیایش کیش خویش آزاد بودند.


اما درست پس از تازش بیگانگان عرب به سرزمین ایران در چهارده سده پیش است که در "زبانِ کشورداری و ادبیات سیاسی ایران"، واژه ی "سلطنت و سلطه"، جای خود را به "شاهی و شهریاری" می دهد. درست از زمانی که خاک ایران به دست بیگانگان تازی که به چشم زر و زور و با تزویر و "دروغ ِ اسلام" و "اسلام ِ دروغ"، به این سرزمین تازیدند، هر آیینه دشمنانی انیرانی، بر "تخت سلطنت" نشستند و "منبر و تخت و عمامه و تاج را با هم برابر کردند" و این سیر قهقهرا تاکنون ادامه دارد!...


در همه ی این دوره ها، به جز چند دوره و چند تن، که برای مرزبانی ایران و کوته کردن دست بیگانگان و زدودن اسلام، کوشیدند (همچون آل بویه، سامانیان، شعوبیه، خرمدینان و بابک خرمی، بهزادان، یعثوب لیث، نادرشاه افشار و...) همواره ایران در اشغال بیگانگان بوده است؛ خواه ترک تباران غزنوی، خواه مغول نژادان قجری و اینک نیز تازی زادگان اسلامی!...


ایران سوزی قاجاری و حکومت اسلامی و ایران سازی پهلوی ها


پس از بیان این چکیده ی کوتاه و آوردن آن نمونه از تاریخ ایران، خوب است که در این روزها که با سالگشت در گذشت شاهان پهلوی هم زمان شده است، اندکی به این دو شخصیت و نگرش بر کرد و کار آنها و نیز ناسپاسی در حق آنها پرداخته شود؛ بی گمان در این کوته نوشت، بررسی و بیان همه ی کارهای این پدر و پسر، نمی گنجد و آنچه می آید بیشتر نگاهی تاریخی و بی طرفانه به کارنامه ی سلسله ی پهلوی است؛


روند پس رفت و واماندگی و جنگ زدگی و چنگ زنی به مذهب و خرافه ها و خو کردن مردم بدان ها، در دوره ی قاجاری به اوج خود می رسد؛ شاهان خودفروخته ی قاجاری که پیش از برکناری یا فروپاشی، خود را "تبعه"ی روسیه یا انگستان می کردند، چیزی که با آن بیگانه بودند، میهن پروری و نوگرایی و پیشرفت و "آزادی و دموکراسی" و خرافه زدایی و خردگرایی و انسان مداری و مرزداری و پاسبانی خاک ایران بود، و بجای آن، این مغول نژادان ایران سوز، تا توانستند به تاراج و چپاول سرزمین ایران و خرافه زایی و خردزدایی و بیگانه پرستی پرداختند و با بستن چندین ننگین نامه، چوب حراج بر خاک ایران زدند.


وضع فلاکت بار مردم ایران و غرق شدن در خرافه های اسلامی و نفوذ گسترده ی بیگانگان در آن زمان، راه را بر هر پیشرفتی بسته بود؛ چه رسد به "آزادی و دموکراسی"! پس-رفت و بی دانشی مردمان در آن زمان را از شیوه و نوع جامه و پوشش مردمان نیز می شود، دریافت. در جایی که حتا پوشش مردمان هم به شیوه ی عرب ها و تازیان بوده است. اسلام، چنان اندیشه و خرد را تیره کرده بود که به راستی می توان گفت در آن دوره اسلام و آموزه هایش حتا تا اندازه ی احادیث و روایات محمد و امامان شیعه منقول در کتاب هایی چون "حلیت المتقین مجلسی" (که ادرار امامان شیعه را هم مقدس می داند و به زن به چشم یک کالای اضافی و دورانداختنی می نگرد!...) اجرا می شده است. دیگر اینکه دستگاه قضا و دادگاه ها و بانک ها و آموزش و پرورش، بر اساس خواست بیگانگان و شیوه ی ارباب-رعیتی و مکتبی اداره می شده است و مملکت پر بوده از بیماری و گری و تفلیس و هزار درد دیگر... .


چنین سرزمینی که در آن همه چیز در چنبر چیرگی بیگانگان و تیرگی خرد مردمان بوده است، به دست افسری می افتد (حال با هر شیوه ای که اسمش را بگذارید خواه کمک انگلستان و خواه هر چیز دیگری!...) که در ظاهر از تحصیلات آکادمیک هم بی بهره بوده است. اما همین شخص که ممکلت با آن همه فلاکت را به دست می گیرد، جز آبادانی و ایران سازی و بیگانه ستیزی چیزی به بار نمی آورد.


رضاشاه بزرگ –که به حق باید او را پدر و بنیانگزار ایران نوین بنامیم- در مدت کوتاه زمامداری خود، وضع نابسامان ایران و مردمانش را در همه ی زمینه ی های اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی سامان می دهد. با لغو قوانین زن ستیزانه اسلامی، حجاب اجباری و "یک گونه کردن پوشش"، زنان را از پرده نشینی و برقع و چادر و سیه پوشی بیرون می آورد و هویت انسانی-اجتماعی زنان را در جامعه ی زن ستیز زنده می کند. دست مذهبی ها را از امور کشورداری و سیاست، آموزش و پروش و تربیت و داوری و قضاوت، کوتاه می کند. (سِرِّ دشمنی تاریخی آخوندها تا حکومت اسلامی با رضاشاه را در همین زمینه باید جست!...) دست و پای بیگانگان را از اقتصاد و اجتماع و سیاست و به ویژه صنعت نفت ایران کوتاه می کند (رمز دشمنی و حیله گری بیگانگان با رضاشاه و سپس فرزند او را بایستی در همین زمینه جستجو کرد!...)


رضا شاه، نه تنها به ایرانیان هویت، شخصیت، انسانیت، ملیت و عظمت را باز می گرداند، بلکه مهم تر از آن، به کشور ایران، بزرگی، ارزش و شکوه گذشته را باز می آورد. زمانی که نام ایران را که تا آن زمان به فتنه و خواست بیگانگان و بی توجهی قاجاریان، "پرشیا" بود، به "ایـــــران" بر می گرداند و با این کار بسیار بسیار مهم، نقشه ی استعمارگران را برای استعمار، تجزیه و تحت الحمایگی ایران، نقش بر آب می کند. وی همچنین با بریدن مردم از خرافه های مذهبی و پیوند زدن آنها به آرمان های ملی، نقش اساسی در پر رنگ کردن حس ملیت گرایی ایفا می کند.


اما، اساسی ترین و بنیادی ترین کار رضاشاه را که در تاریخ چند سد سال گذشته ی ایران بی سابقه بوده، باید در انتقال او به قدرت در نهایت صلح و بدون خونریزی دانست. به قدرت رسیدن این گونه ی رضاشاه، سرفصل جدیدی از تاریخ ایران است. تاریخی که تا آن زمان همواره خون و خونریزی را به خود دیده بود و در واقع مفهوم "سلطنت و سلطه" پس از هزار و چهارسد سال، برای نخستین بار در زمان رضاشاه به "شاهی و شهریاری ایرانی" در تاریخ معاصر دگرگون می شود.


پهلوی دوم، محمدرضاشاه، نیز کارهای پدر را ادامه می دهد. هر چند او در قبال خطر اسلامگرایان افراطی، قدرت رضاشاهی را ندارد و همین، یکی از دلایل عمده ی به میدان در آمدن این عده می شود. با این وجود سیر پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگ در دوره ی محمدرضاشاه بسیار شتاب می گیرد. و بی گمان یک خرد دادگر و بی طرف که پرده ی کور تعصبات، چشمانش را نپوشانده، نمی تواند منکر این همه پیشرفت و بالایش ایران شود، آن هم در دوره ای که از چپ و راست و درون ایران آماج هرج و مرج و تباهی این و آن بود!...


بررسی تاریخی، مستلزم نگاه "تطبیقی" است


بسیاری از منتقدان حکومت پهلوی، با ارائه ی چهره ی خشن و سلطه گر از پهلوی ها –به ویژه رضاشاه- لقب دیکتاتور را برای رضاشاه بکار می برند! این گروه که شیوه ی نگرششان به تاریخ، غیر علمی و مبتنی بر همان شیوه ای است که امروز جمهوری اسلامی، بانی آن است، هرگز به این نکته توجه نمی کنند که بررسی رویدادها، دوره ها و اشخاص تاریخی، بدون در نظر گرفتن شیوه ی تطبیقی و مقایسه ای مطالعه (ComparativeStudy) به کج راهه و یک سو نگری می رسد. کما اینکه یک پژوهشگر و نقاد ادیان نیز بایستی با کنار گذاشتن باورهای شخص خود، دین مورد نظر را با دیگر دین ها به گونه ی مقایسه ای مورد بررسی و نقدر قرار دهد.


بنابراین در بررسی تاریخ معاصر ایران، دوره های قاجاری، پهلوی و جمهوری اسلامی باید با هم مقایسه شود و نمی شود اقدامات یک شخص یا یک دوره ی تاریخی خاص را بدون در نظر گرفتن گذشته و آینده، مورد بررسی قرار داد.


در واکاوی دوره ی پهلوی و دو پهلوی، بدون نظر افکندن بر شرایط آن زمان ایران پیش از آمدن رضاشاه، در دوره ی قاجار و حتی پس از آن در دوره ی حکومت اسلامی، نمی توان بی طرفانه به تاریخ معاصر نگریست. بر اساس این نگرش، جامعه ای که رضاشاه، شاه آن می شود و چند سال کوتاه، آن را زمامداری می کند، هچ مظهری از دموکراسی یا آزادی یا حقوق بشر نداشته که مثلا رضاشاه با به قدرت رسیدنش آن را نابود ساخته باشد!... هرچه بوده همه انسان ستیزی، زن ستیزی و ایران ستیزی بوده است. کدام قدرت موجود و غیر موجود می توانسته به آن جامعه که مردمش به طور سیستماتیک، براساس تعالیم دین، دگر مذهب ها یا زنان را آلوده می پنداشتند، گیاه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر را به بار بنشاند؟!... پس منتقدان جدی شاه ستیز، بد نیست اندکی سرشان را به عقب و جلو برگردانند، نگاهی بر قاجارهای ایران سوز بیندازند که برای نمونه آن وزیر ایران فروش –امین السلطان- می گفت: "ایرانی یک قِران هم نمی ارزد!" و بنگرند به حکومت اسلامی که سی سال است غیر از خرابی و ویرانی و کشت و کشتار هیچ چیز به بار نیاورده و رهبر بیگانه اش، مردم را میکروب و خس و خاشاک می نامد!!...


امروز از پس ستم ایران ویرانگرانه ی حکومت اسلامی، هرآنچه از ایران تاکنون مانده و هنوز به دست اسلامگرایان جانی، نابود نشده، نتیجه ی همان به قول منتقدان، "دیکتاتوری" و "عصا" و "چهره ی جدی" رضاشاهی است. در مقام گزینش نیز هر آدم خردمندی، مسلما "دیکتاتوری رضاشاهی" را بر "دیکتاتوری جمهوری اسلامی" ترجیح می دهد!...


نکته ی دیگر اینکه اساس بررسی بی طرفانه و همه جانبه ی تاریخ –بویژه تاریخ سیاسی- در درنظر گرفتن "ظرف زمان و زمین" دوره ی مورد مطالعه است. یعنی باید نقاط قوت یا ضعف یک دوره را براساس داشته ها و توانایی های بالقوه و بالفعل آن دوره از نظر مکانی و زمانی در نظر گرفت.


پس نمی شود مثلا از دوره ی رضاشاه و آن شرایط ایران و حتا جهان که درگیر جنگ و جدال بوده و هنوز چیزی به نام دموکراسی به طور کامل نهادینه نشده بوده، انتظار دموکراسی در حد اروپا یا امریکا را داشت. خاک بلا زده ای که قاجارها خاکش را آلودند و مردمان آن زمان بدان خو کردند، باردارِ هیچ گیاه آزادی-ای نمی شده است.


* * *


به هر روی همه ی این ملاحظات تاریخی، دیده ی منصف را از این حقیقت دور نمی کند که همه ی شخصیت های تاریخی درستی ها و نادرستی هایی داشته اند و اساسا هر انسانی در زندگیش مشمول درستی یا نادرستی ها می شود. اما چه نیک است که به همه ی کارهای افراد و دوره ها، یکسان و بی عینک تعصب نگریسته شود. زیرا تعصب، چشمان تیزبین ترین پژوهندگان را نیز کور می کند. حال آنکه تاریخ گویا و بینا است و در این راه با هیچ کس شوخی ندارد!...


در این روزگار که پهلوی ستیزی از سوی حکومت ایران سوز اسلامی، سی سال است که دنبال شده است، هنوز باور دارم که ملت ایران به شاهان پهلوی بدهکار هستند و شرایط موجود هم، نتیجه ی همان ناسپاسی تاریخی در حق پدر و پسر است. حق آن است که به احترام کلاه از سر بداریم و از خدمات این بزرگ مرد تاریخ معاصر، سپاسگزاری کنیم.


چهارم و پنجم امرداد ماه، شصت و هفتیمن و سی و یکمین سالگشت درگذشت شهریاران ایران ساز پهلوی –رضاشاه و محمدرضاشاه-، از پس چندین ایران سوزی قجری و اسلامی، گرامی باد.





سروش سکوت


3 امرداد 2570ایرانی

پارس دیلی نیوز

۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت گرامیداشت سالگرد جنبش دانشجویی ۱۸ تیر




۱۸ تیرماه ۱۳۹۱






۱۸ تیر ۱۳۷۸، نقطه عطفی در تاریخ جنبش های دانشجویی ایران بود که جرقه آن از اعتراض به تعطیلی غیر قانونی یک روزنامه آغاز شد و به خیزشی اجتماعی بدل گشت. جنبشی که با الگوی نافرمانی های مدنی و مبارزه بدور از خشونت، اصل نظام جمهوری اسلامی و دیکتاتوری مذهبی آن را به زیر سوال برد. خیزش دانشجویی ایران، جنبش مستقل و پویای قشر فرهیخته و جوانی با اندیشه های دموکرات و سکولار بود که با فاصله گرفتن از آرمان های دوم خرداد ۱۳۷۶ یعنی اصلاح رژیم، آغازی شد بر جدایی نهاد های مستقل دانشجویی از نظام مستبد و تمامیت خواه ولایت فقیه. حرکتی که تبلور خواسته ها و آرمان های دانشجویان، روشنفکران و دگراندیشان ایرانی بود، به سرعت گسترش یافت و گروه های دیگر جامعه را جذب خود کرد.


برخورد رژیم ولایت فقیه با خواسته های برحق دانشجویان، قلع و قمع شدید وحشیانه آنان بود که به کشته شدن و مجروح شدن شمار زیادی از دانشجویان منجرگشت. بسیاری از دانشجویان به زندان افتادند و شکنجه شدند و پس از آن هم محروم از تحصیل؛ برخی ناچار از ترک وطن بودند و امروز در سنگر مبارزه علیه جمهوری اسلامی و درمیان اپوزیسیون خارج از کشور هستند. سرکوب دانشجویان کوی دانشگاه، جنایتی بود که هیچ گاه از یاد و خاطره مردم ایران پاک نخواهد شد.


ده سال پس از حادثه ۱۸ تیر، جنبش سبز ایران توانست دامنه مبارزات مدنی را از حوزه دانشگاه به سطح جامعه بکشاند و فراگیر شود. دانشجویان که بخش های مختلف جامعه، همچون زنان، کارگران، بازاریان، هنرمندان، نظامیان، اقوام، ادیان و دیگر اقشار را نمایندگی می کنند، علیرغم سرکوب نهادهای حکومتی، نقش پررنگی در جنبش کثرات گرای سبز ایفا نمودند و چراغ دار مسیر مبارزات بدور از خشونت بودند.


دانشجویان قهرمان ایران زمین،




مبارزات شیرزنــان و دلیرمردان مبارز راه آزادی، شعله های جنبش آزادیخواهانه مردم ایران را فروزان تر نموده و پایه های این نظام مستبد و دانش ستیز را به لرزه انداخته است.


در شرایط کنونی که کشورمان با آن روبروست، شما دانشجویان مبارز می بایست با آگاهی بخشی و ایجاد شبکه های اجتماعی، در خانواده، محله و همچنین در کل جامعه، حرکت های اعتراضی آگاهانه را سازماندهی نمایید.


همچنین در فضای سرکوب و اختناق حاکم بر کشور، دانشجویان ایرانی برون مرز، به منظور رساندن پیام جنبش دانشجویی درون مرز به جهانیان، با استفــاده از فضای حقیقی و مجازی همچون وبلاگ، شبکه های اجتماعی، رسانه های خبری بین المللی، وظیفه سنگینی را بر دوش دارند.


یقین دارم که مبارزات آزادیخواهانه مردم کشورمان در راه دستیابی به حقوق بشر، مدرنیته، رفاه، عدالت اجتماعی، برابری، آزادی، دموکراسی و سکولاریسم، تنها با اتحاد در یک حرکت منسجم و ملی، به ثمر خواهد نشست.


یاد و خاطره کشته شدگــان کوی دانشگــاه را گرامی می دارم و بر مـادران پارک لالــه و بر همه خانواده های جان باختگان و آسیب دیده گان و زندانیان در بند حاکمیت تمامیت خواه جمهوری اسلامی، که جان و جهان خود را در راه آزادی کشور و آرمان های آزادی خواهانه مردم ایران به خطر انداختند، درود می فرستم.


خداوند نگهدار ایران باد




شاهزاده رضا پهلوی

۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

وبلاگ:قطار آزادی:4روزی که خامنه ای را لرزاند - روایتی از قیام دانشجویی 18 تیر 78


روایتی از قیام دانشجویی 18 تیرماه 1378 , کوروش صحتی
18 تیرماه 78 نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران بشمار می رود. سرکوب خونین دانشجویان در این روز و تظاهرات گسترده دانشجویی – مردمی در روزهای پس از آن ، چند روزی در صدر عناوین خبری رسانه های داخلی و بین المللی قرار گرفت. شرایط ایجاد شده به گونه ای بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران را در شوکی سیاسی و از طرفی نیروهای اپوزیسیون را نیز در موقعیتی آزمون نشده وحساس قرار داد.
صرفنظر از نتایج حاصله از این قیام ، سرنوشت آن و چگونگی عملکرد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در آن چند روز تاریخی ، بعنوان کسی که بسیاری از رویدادهای آن روزها را از نزدیک مشاهده کرده و در ارتباط با وقایع آن از سوی بیدادگاههای انقلاب دچار محکومیت حبس و شکنجه نیز شدم ، مشاهدات خود را برای روشنتر شدن بیشتر قضایا و ادای دین به مبارزین گمنامی که دلاورانه در برابر دژخیمان رژیم صف آرایی کردند ، بیان می کنم.
ذکر این نکته الزامی است که اسامی عنوان شده در این نوشتار ، اشخاصی حقیقی اند ، اما به دلیل شرایط حاکم و احتمال ایجاد مشکل برای دوستانی که همچنان در زندان بسر برده و یا در داخل کشور فعالیت دارند ، نامهای مستعار برایشان در نظر گرفته ام. برخی از این دوستان برای ملت ایران کاملاٌ شناخته شده هستند و امیدوارم که بزودی این نوشتار با ، اسامی حقیقی آنان مجدداٌ انتشار یابد.


جمعه 18 تیرماه 78 :


صبح آن روز با تماس تلفنی خانم آزادی ؛ یکی از فعالان دانشجویی بیدار شدم. خبر می داد که دیشب درگیری گسترده ای در کوی دانشگاه تهران روی داده و همچنان نیز ادامه دارد. سخنانش برایم باور نکردنی بود. به سرعت آماده حرکت بسمت کوی شدم. فاصله زیادی از منزل ما در امیرآباد تا کوی نبود. وقتی که از سمت پایین خیابان امیرآباد و پس از تقاطع جلال آل احمد به نزدیکیهای کوی رسیدم ، با سد عظیمی از نیروهای پلیس و مأموران یگان ویژه مواجه شدم. آنها اجازه حرکت به هیچ اتومبیلی را نمی دادند و از نزدیک شدن عابرین پیاده هم به کوی جلوگیری می کردند. مردم با بهت و حیرت به سمت بالای خیابان نگاه می کردند که دانشجویان به خیابان آمده و با پرچمهایی در دست ، شعار می دادند.
تنها راه وارد شدن به کوی ، کوچه های مقابل کوی در خیابان اصلی امیرآباد و یک راه دیگر هم ضلع غربی کوی نزدیک خیابان گیشا بود. برای اینکه سریعتر بتوانم خود را به دانشجویان برسانم ، از یکی از کوچه های فرعی امیرآباد به سمت کوی رفتم. در بین راه یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نام رضا را دیدم و بهمراه او راهی شدیم. برخلاف تصور ما ، تمامی آن کوچه های فرعی مرتبط به کوی نیز توسط نیروهای انتظامی حراست می شد. اما چاره ای نبود باید از سد آنان می گذشتیم. وقتی که ازدحام جمعیت مقداری زیاد شد ، از فرصت استفاده کرده و از سد مأموران گذشتیم. هنگام ورود به کوی دانشگاه ، صحنه هایی را دیدم ، که مرا مدتی بهت زده کرد. ساختمانهایی ویران شده که از جنگی نابرابر خبر می داد. درب و شیشه های اکثر اتاقها شکسته شده و کلیه لوازم شخصی دانشجویان بهم ریخته بود. عکسهای پاره شده شخصیتهایی چون دکتر مصدق ، دکتر شریعتی و خاتمی ، کتابهای از بین رفته و در چند مورد اتاقهایی کاملاٌ سوخته شده ، گوشه ای از پذیرایی خونین دیشب اقتدارگرایان از دانشجویان بود. بر دیوارهای سالن خوابگاه ، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و ...
حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز از تعرض مصون نمانده بود. جو کوی دانشگاه بسیار ملتهب بود. شب گذشته ، تحصنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام در محوطه کوی صورت گرفته بود. این تحصن ، که به اعتراض و راهپیمایی مقابل درب اصلی کوی و سر دادن شعار انجامیده بود ، پس از مدتی با دخالت پلیس خاتمه یافت. اما ساعاتی بعد و هنگامی که دانشجویان در حال استراحت بودند ، حمله ناجوانمردانه ای با شرکت نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه پلیس صورت گرفت. برخی دانشجویان را از بالای ساختمانها به پایین پرتاب کرده و بسیاری را نیز با فحاشی و ضرب وشتم دستگیر کرده و با خود برده بودند.
حسین یکی از فعالان دانشجویی که پس از وقایع 18 تیرماه بازداشت شد ، در زندان اوین به من گفت که تجمع اولیه دانشجویان کار او بوده است. او پس از توقیف روزنامه سلام به خاطر انتشار نامه سعید امامی که از مجلس خواسته بود ، محدودیتهای بیشتری را برای مطبوعات در نظر بگیرند ، اعلامیه هایی را تهیه کرده و در آنها از دانشجویان کوی خواسته بود که برای اعتراض در محوطه داخلی کوی دانشگاه تجمع کنند. حسین این اعلامیه ها را در اتاقهای دانشجویان در کوی توزیع کرده بود. پس از تجمع عده ای از دانشجویان ، اندک اندک بر تعداد معترضین افزوده شده و تظاهرات اولیه ای در شامگاه روز پنج شنبه 17 تیرماه صورت می گیرد.
اینک و پس از سرکوب خونین شب گذشته ، دانشجویان باقی مانده در کوی که به شدت از این مسئله ناراحت بودند ، قصد مبارزه با سرکوبگران و دفاع از حقوق تضییع شده خود را داشتند. جو غالب به گونه ای بود که کسی قصد ترک محوطه کوی را نداشت. بسیاری از ساکنین کوی به همراه دانشجویان دیگری که به طریقی خود را به کوی رسانده بودند ، نقاب بر چهره زده و آماده درگیری با مزدوران رژیم بودند. برخی هم در مسجد کوی گرد آمده و راههای گوناگون تداوم اعتراضات را بررسی می کردند.
در چنین شرایطی ، من برای تهیه گزارشی از این فاجعه و اطلاع رسانی و همینطور مشورت و رایزنی با دوستان جبهه متحد دانشجویی عازم دفتر جبهه شدم. دفتر جبهه در میدان هفتم تیر ، خیابان مشاهیر قرار داشت و برای رسیدن به آنجا باید از حوالی میدان انقلاب که نماز جمعه در آن برقرار بود ، می گذشتم. عده ای از بسیجیان و حزب اللهی ها در حالی که شعار هایی سر می دادند ، عازم کوی بودند. این مورد به همراه پافشاری دانشجویان بر ترک نکردن کوی و ایستادگی در برابر مأموران رژیم ، حکایت از تشدید درگیریها در ساعاتی بعد می کرد. وارد دفتر جبهه شدم و به سرعت گزارشی را که تهیه کرده بودم برای رسانه های داخلی و خارجی فرستادم. چند تن از اعضای جبهه در دفتر بودند ، اما از اعضای شورای مرکزی کسی نبود. مهندس طبرزدی هم که از چندی پیش در بازداشت بسر می برد. با برخی از دوستان رایزنی کردیم. همگی متفق القول بودیم که بعنوان یک گروه دانشجویی مستقل باید قاطعانه از خواسته های بحق دانشجویان حمایت کنیم. در آن شرایط بحرانی ، علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه ای از جنبش ، حمایت لجستیکی هم مد نظر بود. بدین منظور در تماسهایی که با دوستان جبهه داشتیم ، این قضیه مطرح شد. به عنوان اولین گام ، مقداری مواد خوراکی نظیر : خرما ، بیسکویت و ... تهیه شد تا به دانشجویان آسیب دیده ، رسانده شود. (هرچند هنگامی که دوباره به کوی برگشتیم ساکنین منطقه امیرآباد ، بزرگوارانه از فرزندان دانشجوی خود پذیرایی می کردند.) پس از تهیه مواد خوراکی به همراه 2 تن از دوستان ؛ بهزاد و علی با اتومبیل راهی کوی شدیم. دیگر هیچ راه نفوذی به داخل کوی وجود نداشت. بر تعداد مأموران پلیس افزوده شده بود. بعلاوه اینکه نیروهای انصار نیز لشگرکشی عظیمی به سمت کوی دانشگاه کرده بودند. تنها یک راه وجود داشت. ضلع غربی کوی دانشگاه ، نزدیک پمپ بنزین نزدیک اتوبان چمران. بدین ترتیب وارد کوی شدیم و مواد خوراکی را به کمک دانشجویان پخش کردیم.
خیابان امیرآباد به دو قسمت تقسیم شده بود. قسمت بالای آن که شامل خوابگاه دانشجویی دختران و درب اصلی خوابگاه پسران می شد ، متعلق به دانشجویان بود که با آتش زدن لاستیک و سنگرچینی در برابر مأموران پلیس یگان ویژه و انصار موضع گرفته بودند. مقابل درب پایینی کوی و پایینتر از آن محل استقرار نیروهای مزدور رژیم بود. درگیریها ادامه داشت.
من که در آن زمان دانشجوی 21 ساله دانشکده کشاورزی ورامین بودم ، ترجیح دادم بر خلاف برخی از دوستان که از شرکت مستقیم در درگیریها خودداری می کردند ، وارد این عرصه شوم. وقتی که از زیر پیراهن های پاره شده دانشجویان شب قبل ، نقابی درست کردم ، به جمع دانشجویان درگیر پیوستم. آنها با سنگ به سمت مزدوران حمله می کردند و شعارهای تندی هم سر می دادند. از آن طرف ، گازهای اشک آور مرتباٌ از سوی مأموران بسمت ما پرتاب می شد.
در میان دانشجویان درگیر ، برخی از دوستان مثل سامان را دیدم. برای مقابله شدیدتر با مزدوران تصمیم گرفتیم که با عده ای دیگر از دانشجویان یک گروه مقاومت تشکیل دهیم. هدف اول ، ضربه زدن به مأمورانی بود که در مقابل درب پایینی کوی سنگر گرفته بودند. بدین منظور تصمیم گرفتیم که با کوکتل مولوتف به استقبال آنها برویم. عده ای برای فراهم کردن بنزین از درب پشتی کوی به پمپ بنزین نبش اتوبان چمران رفتند. عده ای هم کلیه شیشه های نوشابه سالن غذاخوری کوی را برای ساختن کوکتل آوردند. هنگامی که ما مشغول آماده کردن موراد فوق بودیم ، درگیری دانشجویان با مأموران رژیم شدت بیشتری گرفته بود. بطوری که عزت ابراهیم نژاد ؛ شهید جنبش دانشجویی در همان شب به شهادت رسیدو تنی چند از دانشجویان نیز به شدت زخمی شدند. نیروهای یگان ویژه و انصار حزب الله که از ایستادگی شجاعانه دانشجویان عاصی شده بودند اقدام به شلیک گلوله کردند.
هرچند که رژیم اعلام کرد که تنها یک نفر در آن درگیریها جان باخته است اما منابع دیگر از کشته و زخمی شدن تعداد بیشتری از دانشجویان خبر می دادند. در چنین شرایطی حمله با کوکتل مولوتف می توانست پاسخ مناسبی به آن همه جنایت و بی عدالتی در حق دانشجویان آزادیخواه و بیگناه ایرانی باشد. با دوستان از داخل کوی به سمت ساختمانهای پایینی کوی که هنوز کاملاٌ ساخته نشده بودند رفتیم. دسته دسته برروی هریک از ساختمانها قرار گرفتیم و ناگهان بارانی از کوکتل مولوتف به سمت مأموران باریدن گرفت. با اولین حمله ، مزدوران سراسیمه شده پای به فرار گذاشتند. فریاد شادی دانشجویان به آسمان برخاست. درگیری بدین ترتیب ادامه یافت و مأموران به سمت ساختمانهایی که ما در آن قرار داشتیم آتش گشودند که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید. تا ساعاتی پس از نیمه شب وضع بهمین منوال بود تا اینکه با عقب نشینی مقطعی نیروهای انتظامی جو یک مقدار آرام شد. هرچند هنوز سنگرهای دانشجویان تخلیه نشده بود و کسی هم قصد ترک محوطه کوی را نداشت.
با برخی از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که به نوبت در داخل چمنهای محوطه کوی استراحت کنیم و بقیه مراقب باشند تا در صورت حمله احتمالی مأموران ، دیگران را بیدار کنند. بدین دلیل استراحت در آنجا را انتخاب کردیم که ساختمانهای سالم به ندرت وجود داشت و همچنین در آن محیط در برابر حمله احتمالی ، عکس العمل بهتری می توانستیم داشته باشیم.
در همین حین علی ربیعی ، مشاور امنیتی رئیس جمهور و مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور به دیدار دانشجویان آمدند که من هم به همراه تنی چند از دانشجویان به گفتگو با او پرداختیم. آنها خواستار پایان دادن به تحصن و درگیری بودند. دانشجویان هم خواسته های منطقی و مشخصی داشتند ، از جمله : معرفی و مجازات عوامل حمله به کوی دانشگاه ، برکناری فرمانده نیروی انتظامی ، آزادی کلیه دانشجویان بازداشت شده در جریان درگیریها ، نامیدن خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) بنام 18 تیر ، آمدن رئیس جمهور میان دانشجویان و دلجویی از آنان. البته در طول روز هم چند تن از نمایندگان مجلس و همینطور وزیر کشور برای بازدید از وضعیت کوی و دانشجویان به محل آمده بودند. اما تهاجم گسترده به کوی و نارضایی دانشجویان چنان بود که کسی قادر به آرام کردن آنها نبود.
حسن غفوری فرد از چهره های سیاسی محافظه کار نیز یکی از کسانی بود که در کوی دانشگاه حضور یافت. دانشجویان به دلیل سوابق و مواضع ضد مردمی او ، آنچنان برخوردی با وی کردند ، که ناچار شد به سرعت ، کوی را ترک گوید.
جمعه 18 تیرماه ، روزی سراسر هیجان و التهاب ، روز ایستادگی و شهامت ، روز آزادگی و مظلومیت بدین ترتیب به پایان خود رسید و در تاریخ ایران ماندگار شد. هرچند روزهای بعد از آن نیز آبستن حوادث تازه دیگری بود.


شنبه 19 تیر 78 :


روزنامه های صبح تهران، تيتر نخست خود را به حوادث روز گذشته اختصاص داده بودند. احزاب سياسی اپوزيسيون نيز با صدور بيانيه هايی حمله به کوی دانشگاه را محکوم نموده و تحليلهای مختلفی در اين ارتباط ارائه شده بود.
برخی از گروههای سياسی و دانشجويی می خواستند که با اعتراضات خود پايان دهند و از راههای ديگری مطالبات خود را پی بگيرند.
برخی ديگر نيز چون برخی گروههای ملی بر تداوم اعتراضات تأکيد داشتند.
کوی دانشگاه همچنان در دست دانشجويان بود و بنظر می رسيد که رژيم در برابر خواسته های دانشجويان عقب نشينی خواهد کرد. تحصن گسترده ای هم در برابر سردر اصلی دانشگاه تهران تدارک ديده شده بود که مردم نيز به حمايت از دانشجويان در آن مشارکت گسترده ای داشتند.
از صبح روز ۱۹ تيرماه، تحصن در مقابل دانشگاه تهران آغاز شده بود و سخنرانان مختلف ديدگاههای خود را مطرح می کردند.
پلاکاردهای مختلف در دست مردم و دانشجويان ديده می شد. در ميان شعارهای سرداده شده هم بعضاٌ شعارهای تندی که شخص اول رژيم را هدف قرار می داد، شنيده می شد. همچون: {خامنه ای پينوشه، ايران شيلی نميشه} و {مرگ بر خامنه اي}.
پس از گذشت چند ساعت، گروهی از متحصنين دست به راهپيمائی در سطح شهر زدند.
مسير اصلی به سمت کوی دانشگاه بود تا به متحصنين کوی بپيوندند.
تظاهرات گسترده ای هم در طول خيابان دکتر فاطمی صورت گرفت که برخی ازتظاهرات کنندگان حتی درب اصلی وزارت کشور را از جا کندند.
من در اين روز بصورت متناوب در اين تظاهرات شرکت داشتم و برای هماهنگی بيشتر با دوستان جبهه و برخی از اعضای گروههای ملی در منزل سروش جلسه ای برگزار کرديم. چشم انداز آشکاری از ادامه حرکت وجود نداشت.
سکوت معنی دار رژيم و عدم سرکوبی جنبش در آن روز، اين خطر را يادآور می شد که امکان دادن بهانه به دست حکومت و سرکوب غافلگيرانه وجود دارد.
اما جمع بندی نهايی اين بود، که بايد از تداوم تظاهرات و اعتراضات برای تحت فشار گذاشتن رژيم و تحقق خواسته های بحق دانشجويان استفاده کرد.
از سوی ديگر، سازمان يافته نبودن اعتراضات و عدم نظارت بر جريانات، تشکيل کميته ای ويژه برای کاناليزه کردن خواسته ها و ممانعت از سرکوب را ايجاد می کرد.
روز شنبه در حالی که حوادث تهران، تمامی اخبار رسانه های بين المللی را تحت الشعاع خود قرار داده بود در حالی به پايان رسيد که تظاهرات گسترده مردمی – دانشجويی بدون مقابله مأموران رسمی حاکميت و تنها با درگيريهای پراکنده ای ميان نيروهای لباس شخصی و انصار حزب الله با مردم و دانشجويان در تمام طول روز جريان داشت.


يکشنبه ۲۰ تيرماه ۷۸:


روز يکشنبه، دانشگاه تبريز هم شاهد حوادث خونين ديگری شد.
درگيری دانشجويان با مأموران و انصار، آنچنان شديد بود که بسياری از دانشجويان بشدت مضروب شده و تعدادی هم روانه بازداشتگاههای مخوف رژيم شدند. در تهران نيز تحصن دانشجويان در کوی دانشگاه همچنان ادامه داشت.
صبح روز ۲۰ تيرماه با رضا يکی از دوستان گروههای ملی برای آماده کردن پلاکاردهای مختلف به ميدان انقلاب رفتيم. پس از خريد مقداری پارچه و تهيه پلاکاردها به تحصن دانشجويان در کوی پيوستيم.
بر روی برخی پلاکاردها چنين نوشتيم: {دانشجو می رزمد، استبداد می لرزد}، {خون فروهر می جوشد، دانشجو می خروشد}، {تهاجم وحشيانه به کوی را محکوم می کنيم} و...
بهمراه برخی از دانشجويان اين پلاکاردها را در مقابل درب اصلی کوی نصب کرديم. گروههای مختلف مردم تهران برای حمايت و بعضاٌ مشاهده چگونگی حوادث به کوی می امدند.
ساکنين منطقه اميرآباد همچون روزهای پيش با غذا و ميوه از متحصنين و دانشجويان پذيرايی می کردند.
عکسهای مختلفی بويژه عکسهای دکتر محمد مصدق و داريوش فروهر در ميان جمعيت ديده می شد.
خبرنگاران رسانه های مختلف داخلی و خارجی به تهيه گزارش و خبر مشغول بودند.
آن روز مسابقه فينال جام حذفی فوتبال کشور ميان دو تيم پرسپوليس و استقلال هم قرار بود که برگزار شود.
حضور گسترده تماشاچيان در اين مسابقه و چگونگی کشاندن آنان به تحصن دانشجويان، ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.
هنوز رژيم در برابر تظاهرات روز گذشته و امروز، برخوردی جدی نکرده بود، اما احتمال داده می شد که در صورت پيوستگی تماشاچيان فوتبال به دانشجويان معترض، احساس خطری جدی کند.
هرچند گزينه فوق به دلايل متعدد از جمله شايد فاصله زياد استاديوم آزادی تا کوی دانشگاه و يا عدم برنامه ريزی مناسب، تحقق نيافت، اما تحصن دانشجويان باز هم به تظاهرات گسترده منجر شد.
تظاهرکنندگان از کوی دانشگاه بسمت پايين حرکت کردند و در ميان راه با شعارهای {ای ملت باغيرت، حمايت حمايت}، {ملت چرا نشستيد، ايران شده فلسطين}، {توپ، تانک، مسلسل، ديگر اثر ندارد، به مادرم بگوييد ديگر پسر ندارد} از مردم می خواستند که به آنها بپيوندند.
اين تظاهرات که به نسبت روز گذشته، وسيعتر بود، تا مقابل خبرگذاری جمهوری اسلامی در ميدان فاطمی ادامه يافت.
در آنجا، برخی از دانشجويان بويژه کامران که نقش بسيار گسترده ای در تعيين شعارها و جهت حرکت تظاهرکنندگان داشت، پيشنهاد کرد که به سمت صدا و سيما حرکت کرده، آنجا را تسخير کنيم.
پيشنهاد جالبی بود، اما کمی غيرواقع بينانه بنظر می رسيد. صدا و سيما اهميت بسياری برای رژيم داشت و حتی نزديک شدن به آن هم می توانست، فاجعه ای خونين بيافريند. رژيم که برخورد مستقيمی در اين دو رزو با دانشجويان نداشت و تنها مزدوران لباس شخصی خود را برای مقابله محدود، مهيا کرده بود، در برابر تسخير صدا و سيما قطعاٌ واکنش شديدی نشان می داد. مدتی با تنی از دانشجويان بويژه کامران در اين ارتباط بحث کرديم.
تا اينکه با اظهارات خانم رحمتی به اين نتيجه رسيديم، که اين امر غيرعملی است.
خانم رحمتی که از چهره های شناخته شده سياسی کشور است، اطلاع داد که نيروهای انتظامی، به حالت آماده باش درآمده و در قسمت بالای خيابان وليعصر، به انتظار حرکت احتمالی تظاهرکنندکان نشسته اند.
بدين ترتيب، تظاهرات در خيابانهای فاطمی و اميرآباد شمالی تا پاسی از شب ادامه يافت و همچون شب گذشته، با استقرار دانشجويان در کوی دانشگاه به اتمام رسيد.


دوشنبه ۲۱ تيرماه ۷۸:


روز دوشنبه باز هم اعتراضات ادامه يافت.
دانشگاه تهران مملو از دانشجويان و مردمی شده بود که به سادگی حاضر به تسليم نبودند.
اما آن روز تفاوت عمده ای با روزهای پيش داشت.
سرکوبگران رژيم به اين نتيجه رسيده بودند که در برابر مردم شدت عمل بيشتری نشان دهند.
شوی تبليغاتی رژيم که در آن، خامنه ای با چشمانی اشک آلود از فرزندان بسيجی اش می خواست که حتی اگر کسانی عکس او را پاره کردند هيچ عکس العملی از خود نشان ندهند، با وارد شدن نيروهای سپاه پاسداران، يگان ويژه نيروی انتظامی و تمامی نيروهای سرکوبگر اطلاعاتی، امنيتی رژيم به صحنه ماهيت خود را آشکار ساخت و به سرکوب گسترده ای در شامگاه آن روز انجاميد.
اما از صبح آن روز می شد حدس زد که امروز، روز ديگری خواهد بود چرا که نقل و انتقال نيروهای نظامی و انتظامی در شهر کاملاٌ مشهود بود.
اولين درگيری گسترده روز دوشنبه در ميدان وليعصر روی داد.
من که از صبح در دانشگاه تهران حضور داشتم، حوالی ساعت ۱۲ ظهر بود که بهمراه تنی چند از دوستان که پيروز و محمد هم در ميانشان بودند، با دسته بزرگی از تظاهرکنندگان بسمت چهارراه وليعصر و از آنجا بسوی ميدان وليعصر حرکت کرديم.
صبح روز دوشنبه با سخنرانی تنی چند از فعالان جنبش دانشجويی، بخصوص اعضای دفتر تحکيم وحدت و انجمنهای اسلامی دانشجويان در مقابل سردر دانشگاه تهران آغاز شده بود و در اين ميان اعلاميه های گروههای سياسی مختلف و همچنين عکسهای چهره های سياسی چون: دکتر مصدق، داريوش فروهر و خاتمی در ميان متحصنين ديده می شد.
يک دودستگی در ميان دانشجويان ايجاد شده بود. گروهی بر اين اعتقاد بودند که بايد در دانشگاه تهران تحصن کرد و کاملاٌ مخالف تظاهرات خيابانی بودند.
اما اکثريت دانشجويان نظر ديگری داشتند. آنها عنوان می کردند که رژيم عزم خود را برای سرکوب جنبش جزم کرده و در هر دو صورت، تحصن يا تظاهرات خيابانی، برخورد گسترده ای با دانشجويان خواهد نمود.
پس بهتر آن است که با کشاندن اعتراضات به خيابانها و دعوت از مردم برای پيوستن به آن، رژيم را در تنگنای بيشتری قرار داده و مقاومت بيشتری در برابر سرکوبگران از خود نشان داد.
بر اساس همين تحليل بود که عده کثيری از دانشجويان اقدام به تظاهرات خيابانی کردند.
هرچند بايد اذعان داشت که اين تحليل، از يک نکته مهم غافل مانده بود.
احتمال به انحراف کشاندند جنبش از طريق تخريب اموال عمومی توسط عوامل نفوذی رژيم.
بهر تقدير هنگامی که با تظاهرکنندگان به ميدان وليعصر رسيديم با نيروهای يگان ويژه نيروی انتظامی روبرو شديم.
درگيری آغاز شد. سلاح دانشجويان اغلب از جمله خود من، که نقاب به چهره زده بوديم، سنگ بود.
پليس با پرتاب گاز اشک آور به مقابله برخاست. ضلع جنوبی ميدان متعلق به دانشجويان و ضلع شمالی آن متعلق به نيروهای انتظامی بود.
تعداد تظاهرکنندگان بحدی بود که پس از مدتی، مأموران وادار به عقب نشينی شدند.
در اين ميان يک وانت آنها بدست تظاهرکنندگان به آتش کشيده شد و تظاهرات بسمت بلوار کشاورز و حرکت دوباره بسمت دانشگاه تهران ادامه يافت.
در ميان راه، هلی کوپترهای نظامی متعددی بالای سر تظاهرکنندگان پرواز می کردند و با افزوده شدن تعداد مأموران، بسياری از دانشجويان معترض، بازداشت شدند.
با اين وجود من به همراه دوستانم، توانستيم خود را به دانشگاه برسانيم. کاميونی که برای استفاده سخنرانان مقابل سردر دانشگاه در نظر گرفته شده بود، به داخل محوطه دانشگاه و مقابل مسجد آن منتقل شده بود. دانشگاه تهران در محاصره کامل سرکوبگران قرا گرفته و هر لحظه احتمال حمله به دانشگاه وجود داشت.
در آن لحظات بحرانی، تشکيل کميته ای برای پيگيری خواسته های متحصنين، پيشنهادی بود که مورد قبول اکثريت دانشجويان قرار گرفت.
قرار شد دانشجويان هريک از دانشگاههای تهران و همينطور دانشگاه آزاد اسلامی در مقابل يکی از دانشکده های دانشگاه گرد آمده و با ارائه کارت دانشجويی و برگزاری انتخاباتی، يک نفر را به عنوان نماينده از ميان خود انتخاب کنند.
دانشجويان دانشگاه آزاد در مقابل دانشکده هنر گرد آمده بودند که به سردر دانشگاه هم نزديک بود. برخی از جمله من خود را کانديدای عضويت در کميته کردند. اما قبل از آغاز رأی گيری، ناگهان بارانی از گاز اشک آور بر ما باريدن گرفت و رأی گيری ناتمام ماند.
بسياری از دانشجويان، بويژه دانشجويان دختر در وضعيت بسيار نامناسبی قرار گرفته بودند.
برای مقابله با گاز اشک آور، دود بسيار مؤثر بود.
روزنامه های بسياری را آتش زديم و صورتهايمان را مقابل آن گرفتيم، برخی هم با سيگار اين کار را کردند. اما تعداد گازهای اشک آور پرتاب شده، آنچنان زياد بود که اين راه حل جواب نمی داد.
بهمراه برخی از دانشجويان، تصميم گرفتيم که پتوهايی را که در مراسم نماز جمعه از آن استفاده می شد را برای مقابله با گاز اشک آور، آتش بزنيم.
راه ديگری را هم که بکار بستيم، پرتاب گازهای اشک آور با پا بسمت خود مأموران بود.
هرچند آنها از ماسکهای مخصوص استفاده می کردند، اما نيروهای انصار حزب الله که در ميان نيروهای يگان ويژه، قرار داشتند، بدين ترتيب آسيب می ديدند.
درگيری هر لحظه شدت بيشتری می يافت. دانشجويان نقاب زده، با سنگ به مأموران حمله می کردند، بطوريکه مقابل سردر دانشگاه تهران در خيابان انقلاب مملو از سنگ شده بود و سرکوبگران رژيم که در آنسوی خيابان سنگر گرفته بودند، توانايی نزديک شدن به سردر دانشگاه را نداشتند. برخی از دانشجويان هم با گسترده شدن درگيريها تصميم گرفتند که از کوکتل مولوتف برای دفاع از دانشگاه استفاده کنند.
در چنين شرايطی بلندگوهای دانشگاه مرتباٌ اعلام می کرد که تحصن دانشجويان خاتمه يافته و از دانشجويان می خواست که از درب شمالی، دانشگاه را ترک کنند.
شعارهای بسيار تندی عليه سردمداران رژيم سرداده می شد و هنوز جمعی از دانشجويان به مقاومت خود ادامه می دادند.
من که ترجيح داده بودم تا آخرين لحظه در دانشگاه باقی بمانم، علاوه بر پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف به سمت سرکوبگران در همان حال، يک مصاحبه تلفنی مستقيم با يکی از راديوهای ايرانيان مقيم خارج کشور انجام دادم.
محسن و مهرداد دو تن از دوستان گروههای ملی که در آنجا حضور داشتند، در حال مصاحبه با راديو بودند که بخاطر اصابت چند گاز اشک آور در کنارشان ادامه گفتگو برايشان غيرممکن شد.
در همان حال محسن که به شدت سرفه می کرد، تلفن همراه خود را به من داد، تا من وضعيت را برای هم ميهنان شنونده شرح دهم.
پس از مدتی، معدود دانشجويان باقی مانده در دانشگاه نيز تصميم گرفتند که از آنجا خارج شوند. امکان وارد شدن عوامل رژيم به داخل دانشگاه و دستگيری وجود داشت.
از درب شمالی (دانشکده پزشکی) توانستيم از دانشگاه خارج شويم.
بنظر می رسيد که هدف اصلی رژيم، پايان دادن به تحصن به هر روش ممکن و نه بازداشت گسترده معترضين در آن روز بوده است.
چرا که بازداشتهای گسترده، برنامه ای بود که با ايجاد پيش زمينه هايی برای روزهای بعد در نظر گرفته شده بود.


پايان ماجرا:


روز بعد (سه شنبه ۲۲ تيرماه) در حالی که تحصن دانشجويان به پايان رسيده بود، درگيريهايی در برخی مناطق شهر تهران بويژه مناطق جنوبی و بازار روی داد. درگيريهايی که دانشجويان در آن شرکت نداشتند و در آن به بسياری از اماکن و اموال دولتی و بعضاٌ مغازه های مردم آسيب وارد شد. عوامل نفوذی رژيم که در ايجاد و تشديد اين جريان نقش گسترده ای داشتند، پرده آخر سناريوی سرکوب را بالا بردند.
رژيم اعلام کرد که روز روز چهارشنبه ۲۳ تيرماه راهپيمائی مردمی در اعتراض به آشوبهای اغتشاشگران و دفاع از نظام کثیف و خونخوار جمهوری اسلامی برگزار خواهد شد.
گروههای سياسی داخل نظام از جمله اصلاح طلبان حکومتی اعلام کردند که در اين راهپيمائی شرکت خواهند کرد.
دفتر تحکيم وحدت هم با اتخاذ موضعی نامناسب از اين فراخوان استقبال کرد.
نيروهای نظامی سپاه پاسداران در تمام سطح شهر، پخش شدند.
اينک تنها دانشجويان بيگناه و گروههای سياسی مبارز بودند که در نوک پيکان حمله سرکوبگران قرار گرفته بودند.
اصلاح طلبان حکومتی و نشريات متعددشان با سکوت آشکار خود مهر تأييدی بر سرکوب نيروهای مردمی زده و اقتدارگرايان نيز با پيام جديد رهبرشان، گستاخانه مبارز می طلبيدند.
خامنه ای که چند روز پيش، پايه های حکومتی استبدادی خود را بشدت متزلزل ديده و بر خود لرزيده بود، از فرزندان بسيجی اش می خواست که آشوبگران را مرعوب و منکوب سازند.
موج دستگيريها آغاز شد. وزارت اطلاعات دولت مدعی اصلاح طلبی هم در اين ميان نقش عمده ای ايفا کرد.
بسياری از اعضای گروههايی چون: حزب ملت ايران، جبهه ملی ايران، پان ايرانيستها و جبهه متحد دانشجويی هم در ميان بازداشت شدگان بودند.
بازداشتگاه مخوف توحيد پذيرای صدها دانشجو و مبارز سياسی شد، که ماهها سلولهای انفرادی و شکنجه های قرون وسطايی را تحمل کردند.
از ميان آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه در دادگاهی فرمايشی تنها يک نفر، آنهم به جرم سرقت يک ريش تراش محکوم شد، در حاليکه بسياری از دانشجويان همچنان در بند ماندند.

از پایگاه شاهرخی تا کوی دانشگاه !

همبستگی نیوز:مجریان اتحاد_ دکتر انوشیروان حاتم


۱۸ تیرداد، سالگردِ خیزشِ قهرمانان ارتش شاهنشاهی ایران (۱۸ تیرداد ۱۳۵۹ پایگاه شاهرخی) و خیزشِ دانشجویانِ سلحشور (۱۸ تیرداد ۱۳۷۸ کویِ دانشگاه) خجسته باد.
به نامِ ایران و به نامِ دلاورانِ ارتش شاهنشاهی ایران و دانشجویان به خون غلطیده در راه آزادی ایران
۵۱۳ روز پس از یورش اهریمنان پس‌مانده از اعرابِ بیابانگرد به کشورمان، روز ۱۸ تیر ۱۳۵۹ بسیاری از قهرمانان ارتش شاهنشاهی ایران و از بهترین فرزندان این آب و خاک، شیردلانه برای رهائی ایران به پا خاستند ولی با خیانتی که به آنان شد، ناجوانمردانه جان باختند زیرا پیش از انجام کارزار دستگیر و به د ست جنایتکاران اسلامی به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. درست در زمانیکه ایران پدر، شاهنشاه آریامهر در قاهره و در یک بیمارستان نظامی آخرین روزهای زندگی خود را می‌گذراند، گزارش دستگیری این قهرمانان پادشاه را بیش از پیش دل‌نگران آینده‌ی ایران نمود و بارِ سنگین از دست دادن فرزندانِ برومندِ خویش را نیز به دوش کشید.
با گذشت زمان ، چگونگی دستگیری افسران دلاور و کشف رویدادهائی مانند ایران گیت نشان داد، چه دستهائی در کار بوده‌اند تا نگذارند رژیم ننگین اسلامی از پای درآید و جان باختگان این جنبش نظامی با اینکه به خوبی می‌دانستند که در صورت دستگیری کمترین مجازات آنان مرگ است، با این حال دلیرانه بدان تن در دادند و با افتخار تمام جان شیرین خود را در راه میهن فدا کردند، و هنگامیکه که از داد و ستد اسلحه میان آمریکا و اسرائیل از یک سو و جمهوری اسلامی از سوی دیگر پرده برداشته شد و به رسوائی ایران گیت در سراسر جهان شهرت یافت، میزانِ خیانت و چگونگی آن نیز بسیار آشکار گشت.
اعدام‌ها از روز یکشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۵۹ یعنی ۱۱ روز پس از کشف این قیام با حکم شیخ محمد ری‌شهری حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش آغاز شد و در همین روز سرتیپ خلبان آیت محققی، سرگردِ خلبان فرخ‌زاد جهانگیری، سروانِ خلبان محمد ملک و سروان بیژن ایران نژاد افسر فنی نیروی هوائی اعدام شدند.
این کشتار وحشیانه تا روز دوشنبه ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ که زمان حمله ارتش عراق به ایران بود، همچنان ادامه داشت.
در طول ۶۵ روز، رژیم جمهوری اسلامی ۱۱۸ نفر از خلبانان، چتربازان، و افسران نیروهای ویژه ارتش شاهنشاهی ایران را به جرم شرکت در کودتا تیرباران کرد و گوئی با تیربارانِ شاهین‌هایِ بلندپروازِ ایران، مقدمات حمله صدام حسین را به ایران آماده می‌کردند. کشف این قیام سبب گردید که دولت عراق با آسودگی خاطر از توان نیروی هوائی ایران به سرزمین ما بتازد و یک جنگ ویرانگر ۸ ساله را به ایرانیان تحمیل کند.
رژیم خون‌خواری که جوان ۱۸ ساله، شهریار نور را به جای پدرش، سرهنگ امیرهوشنگِ نور که در این قیام شرکت داشت و برای نجات جانش از کشور خارج شده بود تیرباران کرد که تا آن زمان چنین جنایتی در تاریخ ملتها سابقه نداشت.
بدون تردید قهرمانان میهن، مردان دلاور و شیر زنانی هستند که با شهامت تمام در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۵۹ و سپس در هنگام خیزش دانشجویان به پا خواستند تا دستگاه جور و ستم ایران‌ستیزان اسلامی را برچینند و رهائی ایران زمین را به پیشگاهِ ملت خویش پیشکش نمایند، و خائنین آنانی هستند که با سوءاستفاده از این مهر ورجاوند و میهن‌پرستانه، خون پاک این دلاوران را ابزار منافع شخصی خود و بیگانگان قرار دادند و با بی‌شرمی تمام، سر در نوکری بیگانگان نهادند و شرافت نداشته‌یِ خویش را به پشیزی فروختند.
ما پیشگامان همبستگی ملی “مجریان اتحاد” با همدردی با خانواده‌ی همه‌ی این جان باختگان و بمناسبتِ سالگرد خیزش این قهرمانان، پیمانِ به پایداری و ادامه‌یِ راه آنان را تمدید و در راه آزادی ایران زمین از پا نخواهیم نشست، به امید روزیکه همگام با ملت ایران بتوانیم از خودگذشتگی این دلاوران سپاسگزاری و آرامگاه آنان راگل باران کنیم.


اسامی جانباختگان خیزشِ ۱۸ تیرداد ۱۳۵۹
امرای جاویدنام
۱٫ تیمسار سپهبد خلبان سعید مهدیون، نیروی هوایی شاهنشاهی
۲٫ تیمسار سرتیپ خلبان آیت محققی، نیروی هوایی شاهنشاهی
سرهنگان جاویدنام
۳٫ سرکار سرهنگ احمد آزموده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۴٫ سرکار سرهنگ هادی ایزدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۵٫ سرکار سرهنگ سعید امیری، شهربانی کل کشور
۶٫ سرکار سرهنگ خلبان داریوش جلالی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۷٫ سرکار سرهنگ دوم خلیفه سلطانی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸٫ سرکار سرهنگ رحمت اله خلیفه بیگی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹٫ سرکار سرهنگ دوم خسرو زرینه، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰٫ سرکار سرهنگ منوچهر صادقی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱٫ سرکار سرهنگ علی فاریا، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۲٫ سرکار سرهنگ حسین مصطفوی قزوینی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۳٫ سرکار سرهنگ محمدرضا نادری نیروی، هوابرد – چترباز
۱۴٫ سرکار سرهنگ نادر وحدتی پور، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۵٫ سرکار سرهنگ غلامعلی وارسته پور، شهربانی کل کشور
سرگردان جاویدنام
۱۶٫ سرکار سرگرد کورس آذرتاش، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۷٫ سرکار سرگرد بهمن پرتوی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۸٫ سرکار سرگرد محسن جلالی قاجار، نیروی هوابرد – چترباز
۱۹٫ سرکار سرگرد خلبان فرخزاد جهانگیری، نیروی هوایی شاهنشاهی
۲۰٫ سرکار سرگرد ایرج خلف بیگی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۱٫ سرکار سرگرد خلبان ایرج سلطانی جی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۲۲٫ سرکار سرگرد سیروس ستوده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۳٫ سرکار سرگرد محمدهاشم صبوحی مقدم، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۴٫ سرکار سرگرد محمدحسین عزیزیان، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۵٫ سرکار سرگرد کاووس علیزاده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۶٫ سرکار سرگرد حسن گوهری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۷٫ سرکار سرگرد اسماعیل نوری مقدم، نیروی زمینی شاهنشاهی
افسران جاویدنام
۲۸٫ سرکار سروان علی حیدر آریانا، نیروی زمینی شاهنشاهی
۲۹٫ سرکار سروان خلبان کریم افروز، نیروی هوایی شاهنشاهی
۳۰٫ سرکار سروان اسماعیل اصغری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۳۱٫ سرکار سروان بیژن ایران نژاد ثابت، افسر فنی نیروی هوایی شاهنشاهی
۳۲٫ سرکار ستوان ابرهیم استاد محمد نظری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۳۳٫ سرکار سروان محمد براتی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۳۴٫ سرکار سروان خلبان امید علی بویری، نیروی هوایی شاهنشاهی
۳۵٫ سرکار سروان خلبان محمد بهروزفرد، نیروی هوایی شاهنشاهی
۳۶٫ سرکار ستوان محمد تاجداری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۳۷٫ سرکار سروان غلامرضا ثابتی آزاد، نیروی زمینی شاهنشاهی
۳۸٫ سرکار ستوان خلبان محمد علی ثقفی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۳۹٫ سرکار ستوان دوم محمدرضا جوادی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۴۰٫ سرکار ستوان دوم ایوب حبیبی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۴۱٫ سرکار سروان سیروس دهقان، نیروی زمینی شاهنشاهی
۴۲٫ سرکار سروان فضل اله رئیسی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۴۳٫ سرکار ستوان دوم جعفر راستگو، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۴٫ سرکار ستوان خلبان ناصر رکنی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۵٫ سرکار سروان خلبان ناصر زرندی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۶٫ سرکار سروان هرمز زمان پور، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۷٫ سرکار سروان خلبان علی اصغر سلیمانی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۸٫ سرکار سروان خلبان علی شفیق، نیروی هوایی شاهنشاهی
۴۹٫ سرکار ستوان خلبان حسین شکری، نیروی هوایی شاهنشاهی
۵۰٫ سرکار ستوان یکم خلبان محمد مهدی عظیمی فرد، نیروی هوایی شاهنشاهی
۵۱٫ سرکار جلال عسگری، نیروی هوایی شاهنشاهی
۵۲٫ سرکار سروان خلبان محمد ملک، نیروی هوایی شاهنشاهی
۵۳٫ سرکار ستوان ناصر مروتی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۵۴٫ سرکار سروان نوراله نجف نژاد، نیروی زمینی شاهنشاهی
۵۵٫ سرکار ستوان یکم خلبان نجات یحیی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۵۶٫ سرکار ستوانیار سوم فیروز آذریان، نیروی هوابرد – چترباز
۵۷٫ سرکار ستوانیار سوم اصغر الماسی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۵۸٫ سرکار ستوانیار شکراله احمدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۵۹٫ سرکار ستوانیار سوم سیاوش پورفهمیده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۶۰٫ سرکار ستوانیار سوم فریدون جواهرنیا، نیروی هوابرد – چترباز
۶۱٫ سرکار ستوانیار منوچهر رهبری نژاد، نیروی زمینی شاهنشاهی
۶۲٫ سرکار ستوانیار سوم محرم علی زاهدی، نیروی هوابرد – چترباز
۶۳٫ سرکار ستوانیار سوم محمدرضا قربان نجف آبادی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۶۴٫ سرکار ستوانیار حسین هالکی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۶۵٫ سرکار ستوانیار سوم رسول یحیی پسند کبوجانی، نیروی زمینی شاهنشاهی
همافران جاویدنام
۶۶٫ سرکار همافر یوسف پوررضایی، نیروی هوایی شاهنشاهی
۶۷٫ سرکار همافر جعفر مظاهری کاشانی، نیروی هوایی شاهنشاهی
سربازان و درجه داران جاویدنام
۶۸٫ سرکار استوار عنایت اله آزاد یگانه، نیروی زمینی شاهنشاهی
۶۹٫ سرکار استوار حبیب اله احمدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۰٫ سرکار گروهبان محمدباقر افتخاری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۱٫ سرکار درجه دار محمدرسول ابریشمی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۲٫ سرکار استوار محمد بهرامی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۳٫ سرکار استوار جمشید بختیار، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۴٫ سرکار استوار حسن کریم پورتاری، نیروی هوابرد – چترباز
۷۵٫ سرکار استوار علی پورکرباسی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۶٫ سرکار درجه دار محمد تیغ تیز، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۷٫ سرکار درجه دار محمد عابدینی مقدم، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۸٫ سرکار استوار ابراهیم جوادزاده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۷۹٫ سرکار گروهبان یکم محمدحکیم آبادچی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۰٫ سرکار درجه دار مصطفی حجازی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۱٫ سرکار استوار محمدتقی خاتون آبادی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۲٫ سرکار درجه دار خلیل خباز هاشمی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۳٫ سرکار درجه دار غلامحسین خرقانی خوب، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۴٫ سرکار استوار ایرج درخشنده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۵٫ سرکار استوار خداداد رحمتی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۶٫ سرکار استوار جمشید رنجبر، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۷٫ سرکار استوار منصور ساجدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۸٫ سرکار استوار ناصر ساجدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۸۹٫ سرکار استوار یکم سلامت، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۰٫ سرکار گروهبان یکم علی سعادتی، نیروی هوابرد – چترباز
۹۱٫ سرکار استوار محسن عسکریان، نیروی هوابرد – چترباز
۹۲٫ سرکار استوار خلیل عطری، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۳٫ سرکار استوار علی اکبر عیوض زاده، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۴٫ سرکار استوار اسداله علیپور کرباس دهی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۵٫ سرکار استوار محمدعلی فرزام، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۶٫ سرکار استوار محمدحسین فرنژاد، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۷٫ سرکار استوار جهانگیر فاتح پیروز، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۸٫ سرکار استوار جهانبخش فاتح جو، نیروی زمینی شاهنشاهی
۹۹٫ سرکار استوار منوچهر فتاحی نوده ای، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۰٫ سرکار گروهبان مرتضی فرح پور، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۱٫ سرکار استوار غلامحسین قایق رو، نیروی مخصوص
۱۰۲٫ سرکار استوار حسن کاظمی، نیروی هوابرد – چترباز
۱۰۳٫ سرکار استوار علی کمپانی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۴٫ سرکار گروهبان منصور کثیرلو، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۵٫ سرکار گروهبان بخشعلی کریمیان، نیروی هوایی شاهنشاهی
۱۰۶٫ سرکار گروهبان محمود کیانی فر، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۷٫ سرکار استوار لطفعلی لطف الهی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۰۸٫ سرکار استوار یکم مجتبی مرادی، نیروی هوابرد – چترباز
۱۰۹٫ سرکار استوار ایرج مرودشتی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۰٫ سرکار استوار یکم محمدعلی مهرابی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۱٫ سرکار گروهبان علی مرواریدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۲٫ سرکار گروهبان احمد محمدی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۳٫ سرکار درجه دار میرلکی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۴٫ سرکار درجه دار محمد جواد میرمالکی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۵٫ سرکار درجه دار خسرو محمدی کوبائی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۶٫ سرکار استوار قاسم نقیب زاده، نیروی هوابرد – چترباز
۱۱۷٫ سرکار گروهبان یکم سیاوش نوروزی، نیروی زمینی شاهنشاهی
۱۱۸٫ سرکار استوار غلامحسین همدانی، نیروی هوابرد – چترباز


یادشان گرامی ـ نامشان جاودان ـ راهشان پایدار باد
مجریان اتحاد

18- تیر، سیزدهمین سالگرد سرکوب جنبش دانشجویی /بیانیه ها و فراخوان ها

پارس دیلی نیوز:نظامی که دو سال پس از تولدش، به سال ۵۹، انقلاب فرهنگی به راه انداخت و در راستای عقیم کردن دانشگاه‌ها در مقابل حکومت توتالیترش گام برداشت؛ حاکمیتی که به زعم باطل خود، با تصویه‌ی اساتید و دانشجویان، سعی در خشکاندن ریشه‌ی اعتراض کرد و پس از دو دهه به این باور خام رسید که دیگر خطر صدای مخالف و منتقد، تهدیدش نمی‌کند و تفکر را به مسلخ کشانده است. درست در زمانی که نفسی راحت از قلع و قم مخالفین می‌کشید، شاهد رویش و جوانه زدن نسلی شد که از نسل در خون خفته‌ی دهه‌ی شصت، برخاستند. نسلی که نطفه‌ی آن در‌‌ همان دهه‌ی شصت بسته شد.


*******


بیانیه‌ی «جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی» در سیزدهمین سالگرد سرکوب جنبش دانشجویی ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸


جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی - سیزده سال پیش و تنها بیست سال پس از انقلاب اسلامی ۵۷، جنبش دانشجویی ایران پا به مرحله‌ی جدیدی نهاد. مرحله‌ای که نتیجه‌ی کوتاه مدت آن، حوادث تلخ و تاریک و خونین بود. اما برگی تازه در جنبش دانشجویی را ورق زد و وارد مرحله‌ی جدیدی شد. مرحله‌ای که طی آن، این قشر عظیمِ سازنده، خواستار آزادی شد و علیه فضای خفقان‌آور حاکم در محیط‌های فرهنگی اسلامیزه شده قیام کردند.


واقعه‌ی خونین هجده تیر یا‌‌ همان کوی دانشگاه، به مجموعه ناآرامی‌ها و درگیری‌های بین دانشجویان و نیروهای لباس شخصی همراه با نیروی انتظامی اطلاق می‌شود که در سال ۱۳۷۸ رخ داد. این حوادث خونین، از هجدهم تیرماه آغاز شد و تا بیست و سوم‌‌ همان ماه ادامه داشت. در طی این درگیری ها، تعداد زیادی از دانشجویان، کشته، زخمی، مفقود و بازداشت شدند. کشته شدن عزت‌الله ابراهیمی‌نژاد، فرشته علیزاده و ناپدید شدن سعید زینالی پس از بازداشت، از جمله وقایعی است که توسط این نظام صورت گرفته است.


نظامی که دو سال پس از تولدش، به سال ۵۹، انقلاب فرهنگی به راه انداخت و در راستای عقیم کردن دانشگاه‌ها در مقابل حکومت توتالیترش گام برداشت؛ حاکمیتی که به زعم باطل خود، با تصویه‌ی اساتید و دانشجویان، سعی در خشکاندن ریشه‌ی اعتراض کرد و پس از دو دهه به این باور خام رسید که دیگر خطر صدای مخالف و منتقد، تهدیدش نمی‌کند و تفکر را به مسلخ کشانده است. درست در زمانی که نفسی راحت از قلع و قم مخالفین می‌کشید، شاهد رویش و جوانه زدن نسلی شد که از نسل در خون خفته‌ی دهه‌ی شصت، برخاستند. نسلی که نطفه‌ی آن در‌‌ همان دهه‌ی شصت بسته شد.


نسلی که دو دهه از سوی حاکمیت تمامیت خواه، سرکوب شده بود، در دهه‌ی هفتاد و مخصوصا در تیر ماه ۷۸، بدنیا آمد. این نسل علیه یکدست‌سازی فرهنگی قیام و به اسلامیزه کردن دانشگاه‌ها بدست اسلام‌گرا‌ها پشت کرد. این نسل به انقلابی دیگری بدل گشت و خواستار تغییر جدی در روند حاکمیت موجود در فضای آموزشی شد و با قاطعیت، خط بطلانی بر تمامی محدودیت‌های به وجود آمده از سوی حاکمیت کشید. در آن زمان حاکمیت در عین ناباوری، دستپاچگی و بی‌برنامگی، اقدام به کشتار وحشیانه‌ی این مخالفین جوان کرد. قطعا دوران جوانی جنبش دانشجویی ایران، که در سال ۸۸ به بلوغ خود رسید، پس از پشت سر گذاشتن رخوت و سردرگمی دهه‌های گذشته، در عصری پویا‌تر و هدفمند‌تر از گذشته قدم می زند و این نسل به سوی تعالی و پیشرفت روز افزون پیش می رود.


جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی ضمن محکوم کردن سرکوب دانشجویان در این روز، یاد و خاطره‌ی شهدا و محبوسین این حماسه را گرامی داشته و خواستار محاکمه عاملین و مسئولین این واقعه‌ی تلخ فراموش نشدنی‌ست. واقعه‌ای که عاملین و قاتلین واقعی آن، تا کنون به میز محاکمه کشانده نشده‌اند.


این تشکل، به عنوان عضو کوچکی از بدنه‌ی جنبش دانشجویی ایران که اعضای آن اغلب از تصویه شدگان نظام آموزشی کشور در سال‌های اخیر هستند، سعی دارد تا در کنار دیگر اعضای بدنه‌ی خود و در راستای آرمان‌های آزادی‌خواهانه و پایان دادن به فضای پلیسی و امنیتی در دانشگاه‌ها ‌‌نهایت تلاش خود را انجام دهد تا به مقصد مورد نظر که همانا برچیده شدن فضای سرکوب و یکدست‌سازی دانشگاه‌هاست برسد.


ما، در سالگرد روزهای تلخ وقایع دانشجویی هجده تا بیست و سه تیرماه سال هفتاد و هشت، با انجام گفتگوها،جمع آوری مقالات از فعالین و بازداشت‌شدگان حوادث ۱۸ تیر ۷۸ و حتی سال‌های پس از آن، به تدوین ویژه نامه‌ای پرداختیم. به دلیل اهمیت بالای وقایع آن دوران، این ویژه نامه طی شش روز و هر روز بر اساس اتفاقات همان روز در سیزده سال پیش، به بررسی و انتقالِ تجربیاتِ فضای جنبش دانشجویی آن زمان و آن دهه می‌پردازد. ما به حکومت یادآوری می‌کنیم، همان‌طور که در طول تاریخ هیچ ملتی در برابر ظلم و جور از پا ننشسته و در برابر فضای وحشت و خفقان سکوت نکرده، محرومیت از تحصیل، اخراج از دانشگاه، گزینش، سهمیه‌بندی،ضرب و شتم، زندانی کردن و کشتن دانشجویان، هرگز این قشر را آرام نخواهد کرد و بدون شک شاهد قیام‌های بعدی نیز خواهیم بود.


ما تا تحقق خواسته‌هامان همچنان ایستاده‌ایم


جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی


۱۷ تیرماه ۱۳۹۱


*********


سالگرد 18 تیر قیام دانشجویان گرامی باد


هیجده تیر دیگری در راه است و یادآور خاطراتی دیگر از روزهای جنبش اعتراضی دانشجویان و زنان و مردان ایران.


یاوآور روزهایی که سکوت و خفقان چندین ساله بعد از قتل عام زندانیان سیاسی در دهه 60 را در هم شکست و دگر بار شور و ندای رهایی و آزادی را در رگها و صدای مردم ایران به جریان انداخت .روزهایی پر از غیرت و شهامت که شجاعت در نگاه مردم موج می زد .


روزهایی که ترس تمامیت رژیم ولی فقیه را فراگرفته بود که با وحشت ، تمامی چماقداران خود را در خیابانها گسیل داشت تا فریادها و حرکت اعتراضی مردم را سرکوب کند. روزهایی که فریادهای حق طلبی در کوی دانشگاه با چماق و دشنه لباس شخصی های رژیم به خاک و خون کشیده شد و آنگاه که مردم به دادخواهی برخاستند سردمداران رژیم در کمال بی شرمی در مقابل ملت ایستادند و گفتند عامل تمامی بازداشتها ، کشتارها و شکنجه ها نیروهای خود سر بوده است!!!


اما مردم همیشه بیدار می دانستند و می دانند که آمر اصلی تمامی بازداشتها ، شکنجه ها و کشتار دانشجویان کسی است که باز هم در قیام 88 به طور مستقیم از تریبون نماز جمعه دستور بازداشت و کشتارزنان و مردان آزاده را صادر کرد.


آری یادآور روزهایی که چهره ضحاکانی که شعار فضای باز سیاسی و گفتگوی تمدنها را سر می دادند بیش از پیش برای مردم نمایان کرد که آن لبخندها و شعارها سرابی بیش نیست . با شعار فضای باز سیاسی زنان و مردان آزاده روانه شکنجه گاهها شدند و قفل سکوت بر دهان ها زده شد.


18 تیر یادآور شهدای سرفرازی چون عزت ابراهیم نژاد و قهرمانانی سربلند چون اکبر محمدی که در زیر شکنجه در سیاهچال رژیم به شهادت رسید. یادآور روزهایی تلخ برای مادران و پدرانی که فرزندانشان را به اسارت بردند ، شکنجه کردند و در بیدادگاهها به حکم سنگین در سیاهچالهای رژیم محبوس کردند. یادآور بازداشت بدون بازگشت سعید زینالی و روزهایی پر از انتظار برای مادران و پدرانی که فرزندانشان را به جرم حق خواهی بازداشت کردند و سالهاست به امید کوچکترین خبری از فرزندشان به انتظار نشسته اند .خانم اکرم نقابی مادر سعید زینالی درد بی بازگشت فرزندش را در کدام دادگاه بازگو کند که فریادرسی نیست و دادگاه خود بیدادگاه است و دست تمامیت رژیم تا مرفق در کشتار مردان و زنان آزاده به خون آغشته است درد خود را به که گوید که به دادخواهی فرزند برخاست و خود نیز به بازداشت و شکنجه محکوم شد.


اگر چه رژیم سعی داشت شعله های قیام 18 تیر را برای همیشه خاموش کند اما 18 تیر در فریادهای آزادیخواهانه زنان و مردان ایران زمین در قیام 88 شعله ور شد و هر چند مورد خیانت مقامات سابق رژیم قرار گرفت اما زنان و مردان آزادیخواه همچنان ایستاده اند و به پیش می تازند چرا که خون ندا ها و ترانه ها ، سهراب ها و کیانوش ها و ده ها نفر دیگر هنوز بر سنگفرش خیابانها نقش بسته است و در رگهای تمامی انسانهای آزاده این سرزمین جاری است.


واحد دانشجویی فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران


17 تیر 1391 برابر با 07 ژولای 2012


**********


شش روز ملتهب و تاثیر گذار؛ گزارشی از حوادث تیرماه ۱۳۷۸


هجدهم تیرماه ۱۳۷۸، ایران بزرگ‌ترین حرکت اعتراضی جنبش دانشجویی پس از انقلاب سال ۵۷ را به چشم دید. حرکت اعتراضی‌ای که با تجمع دانشجویان در کوی دانشگاه با توقیف روزنامه‌ی سلام آغاز شد و با شکست مقاومت دانشجویان در ۲۳ تیرماه پایان یافت. در این مدت، جامعه سیاسی و دانشجویی ایران روزهای متلاطمی را پشت سر گذاشت. روزهایی که تاثیر دائمی بر جنبش دانشجویی ایران گذاشت.


روز ۱۵ تیرماه سال ۱۳۷۸ روزنامه‌ی سلام، نامه‌ محرمانه‌ سعید امامی، خطاب به قربانعلی دری نجف‌آبادی وزیر اطلاعات وقت را منتشر می‌کند. انتشار این نامه سبب توقیف این روزنامه در روز ۱۷ تیرماه می‌شود. هم‌زمان با توقیف این روزنامه کلیات طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس تصویب می‌شود.


عصر پنجشنبه ۱۷ تیرماه، فضای کوی دانشگاه به دلیل تعطیلی روزنامه سلام ملتهب شد، و دانشجویان اقدام به راه‌اندازی تجمع اعتراضی کردند. هم‌زمان، اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران تصمیم به برگزاری تظاهراتی در اعتراض به تعطیلی روزنامه‌ی سلام و اصلاح قانون مطبوعات می‌گیرند. ساعت ۲۲ پنجشنبه، گروهی از دانشجویان معترض از کوی خارج می‌شوند و به سمت تقاطع جلال آل‌احمد راه‌پیمایی می‌کنند. نیروی انتظامی محله‌ یوسف‌آباد برای کنترل اوضاع، نیرو‌هایش را به امیر‌آباد اعزام می‌کند، اما دخالتی از سوی این نیرو‌ها صورت نمی‌گیرد.


در حال بازگشت به کوی دانشگاه به دانشجویان خبر می‌رسد که وزارت اطلاعات شکایت خود از روزنامه‌ی سلام را پس گرفته است. گروهی از دانشجویان در پی این خبر به داخل کوی می‌روند اما حدود ۱۰۰ نفر بیرون از کوی می‌مانند.


گروه دیگری از نیروهای انتظامی به فرماندهی سرتیپ احمدی به محله‌ امیر‌آباد وارد می‌شوند و به محض ورود، با دانشجویان برخورد تند و خشونت آمیزی انجام می‌دهند. هم‌زمان با این برخورد دکتر کوهی مدیر کوی از نیروهای انتظامی درخواست می‌کند که دخالتی نکنند تا تظاهراتی که در حال پایان یافتن است با آرامش خاتمه یابد اما او با برخورد تند سرتیپ احمدی روبرو می‌شود. به دستور سرتیپ احمدی تعدادی از نیروهای ضد شورش با باتوم به دانشجویان حمله می‌کنند. سر و صدای ناشی از این درگیری سبب خروج بیش از ۸۰۰ دانشجو از داخل خوابگاه‌ها و درگیری آن‌ها با نیروهای ضد شورش می‌شود.


در همین زمان دکتر داوود سلیمانی معاون دانشجویی دانشگاه به کوی دانشگاه می‌آید و از دانشجویان می‌خواهد که به داخل کوی بازگردند. اما دانشجویان که چندین مجروح داده‌اند، مقاومت می‌کنند و اعلام می‌کنند که ابتدا نیروی انتظامی باید کوی را ترک کند. تلاش دکتر سلیمانی و آقای تعالی مدیر کل سیاسی انتظامی استانداری تهران برای راضی کردن دانشجویان به جایی نمی‌رسد. از سوی دیگر نیروی انتظامی حاضر به ترک محل پیش از دانشجویان نیست. حتی افسران نیروی انتظامی حاضر در محل در برابر خواست دکتر سلیمانی مبنی بر عقب‌نشینی نیروهای انتظامی، به وی توهین می‌کنند. در کشاکش این رایزنی‌ها شلیک سه تیر هوایی از سوی نیروهای انتظامی، دانشجویان را تحریک می‌کند.


ساعت ۲ صبح به دستور تیمسار نظری، یگان ضد شورش به منطقه اعزام می‌شود و تا ساعت ۴ صبح رایزنی‌ها ادامه دارد. در این زمان فرمانده‌ انتظامی تهران، ضرب‌العجل ۵ دقیقه‌ای برای بازگشت دانشجویان به خوابگاه را تعیین می‌کند و اعلام می‌کند بعد از پایان ضرب‌العجل دستور ورود نیروهای انتظامی به کوی را صادر خواهد کرد و دانشجویان را به زور به داخل کوی خواهد برد.


بعد از گذشت ۵ دقیقه، نیروی انتظامی به داخل کوی حمله می‌کند. وزیر کشور از طریق رابطین خود به انصاری جانشین فرمانده نیروی انتظامی اعلام می‌کند که به هیچ وجه وارد کوی نشوند و کسی تیر یا گاز اشک‌آور شلیک نکند. به دلیل درگیری‌های پیش‌آمده و ورود نیروهای انتظامی گروهی از دانشجویان به داخل کوی عقب‌نشینی می‌کنند و با گذشت کمتر از یک‌ ساعت، نیروهای انتظامی و لباس شخصی به داخل کوی حمله می‌کنند. نیروهای لباس شخصی از درب اصلی و درب غربی وارد کوی شده‌ و به ساختمان‌های خوابگاه وارد می‌شوند.


شاهدین از شکستن درب و شیشه اتاق‌های دانشجویان، آتش زدن وسایل دانشجویان و پرت کردن برخی دانشجویان از پنجره طبقات بالایی ساختمان به بیرون توسط نیروهای لباس شخصی و نیروی انتظامی در این حمله می‌گویند. ویدئوهای بدست آمده پس از این حمله نیز گواهی بر صدق گفتار شاهدین است.


حتی برخی از دانشجویان در آن زمان خبر از تیراندازی مستقیم در داخل ساختمان‌ها به سوی دانشجویان دادند. در طول حداقل سه تهاجم در صبح ۱۸ تیرماه ده‌ها دانشجو مجروح و یا کشته شدند، حدود ۱۰۰۰ دانشجو بازداشت شدند، ۲۴۰۰ تخت شکسته شد و بیش از ۸۰۰ میلیون تومان خسارت به کوی دانشگاه وارد شد.


ظهر ۱۸ تیر‌ ماه، گروهی از دانشجویان در مقابل در اصلی کوی نماز جماعت می‌خوانند و با سر دادن شعار، خواستار آزادی دانشجویان بازداشت شده می‌شوند. دقایقی بعد «نیروهای فشار» با چوب و سنگ و میله‌های آهنی به دانشجویان و عابران حمله می‌کنند. حدود ساعت ۱۴ بیش از ۲۰۰ تن از «نیروهای فشار» با پشتیبانی نیروهای انتظامی وارد کوی می‌شوند و به مدت ۲۰ دقیقه با دانشجویان معترض درگیر می‌شوند. دانشجویان شعارهای «مرگ بر استبداد»، «۱۸تیر ماه، ۱۶ آذر ماست» سر می‌دهند و چند حلقه لاستیک در مقابل کوی آتش می‌زنند. درگیری‌های پراکنده همچنان ادامه پیدا می‌کند. دانشجویان خواستار استعفای لطفیان فرمانده نیروی انتظامی و استعفای روسای دانشگاه‌ها و وزیر علوم در اعتراض به وضع پیش آمده می‌شوند. برخی گزارش‌ها خبر از آزادی تعدادی از دانشجویان درعصر‌‌ همان روز و در اطراف کوی می‌دهد.


عصر آن روز دکتر فرهادی، محتشمی، هادی خامنه‌ای، فائزه هاشمی، محمد رضا خاتمی، دکتر معین، موسوی لاری و مصطفی تاجزاده و برخی از نمایندگان مجلس، به کوی دانشگاه می‌روند.


دفتر تحکیم وحدت در بیانیه‌ای حوادث آن روز را به شدت محکوم می‌کند. وزیر علوم در اعتراض به فجایع به بار آمده در نامه‌ای خطاب به محمد خاتمی از سمت خود استعفا می‌دهد. هیات رئیسه دانشگاه تهران و روسای اکثر دانشگاه‌های تهران مسئولین حوادث را تهدید به استعفا می‌کنند و هم‌زمان مصطفی تاجزاده در جمع دانشجویان اعلام می‌کند که اگر نتواند ریشه‌ این فتنه را پیدا کند استعفا خواهد داد.


از بامداد شنبه تا پایان روز دوشنبه، دانشگاه در تسخیر دانشجویان بوده، شنبه روز عزای عمومی دانشگاه اعلام می‌شود و قرار می‌شود دانشجویان در جلسات امتحان حاضر نشوند و در دانشکده پردیس دانشگاه تهران اجتماع کنند. تجمع تا ساعت ۱۵ ادامه می‌یابد و دانشجویان ۳ ساعت به شورای امنیتی ملی فرصت می‌دهند که خواسته‌هایشان را برآورده کند. تحصن به صورت موقت پایان می‌یابد و دانشجویان از دانشگاه تهران به سمت کوی دانشگاه حرکت می‌کنند. در این حرکت عده‌ای از مردم هم همراه دانشجویان می‌شوند و در عمل تظاهرات شکل می‌گیرد. در عبور از خیابان فاطمی، دانشجویان در مقابل وزارت کشور توقف می‌کنند و گروه‌های دیگری از دانشجویان از جمله دانشجویان دانشگاه آزاد به آن‌ها اضافه می‌شوند. آن‌ها اقدام به سر دادن شعار در مقابل وزارت کشور می‌کنند. عده‌ای از مسئولان کشور از جمله تاجزاده به میان دانشجویان می‌آیند و شروع به سخنرانی می‌کنند.


در روز شنبه شورای امنیت ملی، آیت‌الله صانعی، آیت‌الله اردبیلی و مراکز آموزشی و دانشگاه‌های مختلف حوادث روز جمعه را محکوم می‌کنند.


روز یکشنبه تحصن در دانشکده پردیس دانشگاه تهران ادامه می‌یابد. تریبون آزاد برگزار می‌شود و فعالین دانشجویی مختلف در میان دانشجویان موافق و مخالف سخنرانی می‌‌کنند. بعد از ظهر یکشنبه، ۲۰ تیرماه هم کوی دانشگاه متشنج بوده است. مردم در پیاده‌رو‌ها حضور داشته و گروهی از دانشجویان با صورت‌های پوشیده در اطراف کوی بوده‌اند. امیر‌آباد شمالی تقریبا بسته می‌شود و دانشجویانی در بالای بام کوی کشیک می‌دهند. گروهی از دانشجویان سایر دانشگاه‌ها نظیر دانشگاه علم و صنعت، امیرکبیر و آزاد نیز در مقابل کوی هستند. عبدالله نوری در میان دانشجویان سخنرانی می‌کند. دو دستگی در بین دانشجویان نمایان می‌شود، گروهی بر ماندن در کوی تاکید می‌کنند و گروهی بر تظاهرات در خیابان‌. در میان التهاب کوی، به دانشجویان خبر می‌رسد که «دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی فردا با لباس سفید در بیمارستان شریعتی دست به تحصن خواهند زد». همچنین خبر می‌رسد که «استادان دانشگاه تهران فردا در مسجد دانشگاه تهران تحصن خواهند کرد». در همین حال و هوا خبر می‌رسد «عزت‌الله سحابی هم قصد دارد به کوی بیاید». اطراف دانشگاه تهران هم نیروهای امنیتی به صورت نامحسوس حضور دارند اما دخالتی نمی‌‎کنند. عصر‌‌ همان روز تظاهراتی در میدان ولی‌عصر شکل می‌گیرد.


با گذشت زمان فضای کوی متشنج‌تر می‌شود و گروهی از دانشجویان داخل کوی، می‌خواهند از تحصن خارج شده و وارد خیابان شوند. هادی خامنه‌ای و دکتر معین هم ساعت ۷ شب به کوی‌ می‌آیند و دانشجویان خواستار محاکمه‌ علنی و سریع گروه‌های فشار و فرماندهان آن‌ها می‌شوند.


در همین حال در این روز دانشجویان دانشگاه‌های شهرهای دیگر از جمله تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد و رشت به حمایت از دانشجویان دانشگاه تهران دست به تحصن در دانشگاه‌های خود می‌زنند. در این میان دانشگاه تبریز لحظات خونینی را سپری می‌کند. درگیری‌ها به حدی در تبریز بالا می‌رود که بازار شهر تعطیل می‌شود.


روز دوشنبه ۲۱ تیرماه اساتید دست به تحصن می‌زنند، دکتر خلیلی عراقی، رئیس دانشگاه تهران به نمایندگی از اعضای هیات علمی به سخنرانی می‌پردازد. مهدی کروبی هم در این روز به دادگاه ویژه‌ روحانیت می‌تازد و صلاحیت آن در کار مطبوعات را زیر سوال می‌برد.


درگیری بین دانشجویان هم در این روز زیاد می‌شود. عده‌ای همچنان معتقد به برخورد آرام و عده‌ای معتقد به رادیکال کردن تحصن هستند.


دوشنبه مجددا روز زد و خورد دانشجویان با نیروهای انتظامی بوده، گروه ۱۰۰۰ نفره از دانشجویان از دانشگاه خارج می‌شوند و به سوی چهارراه ولی‌عصر حرکت می‌کنند. این گروه با گارد ضد شورش درگیر می‌شوند. گاز اشک‌آور به میان تظاهرکنندگان پرتاب می‌شود و بیش از یک ساعت درگیری‌ها در میدان ولی‌عصر تهران ادامه پیدا‌ می‌کند.


دانشگاه تهران همچنان در اختیار دانشجویان است. اما هر چقدر به شب نزدیک می‌شود، محاصره‌ی دانشگاه تنگ‌تر می‌شود. از سوی دانشجویان تصمیم گرفته شده تحصن پایان یابد و باید به هر قیمتی شده دانشگاه آرام شود. ساعت ۷ عصر گروهی از دانشجویان از دانشگاه خارج می‌شوند و با نیروهای انتظامی درگیر می‌شوند. نیروهای لباس شخصی مقابل دانشگاه می‌آیند. گاز اشک‌آور سنگ و پاره آجر به داخل دانشگاه پرتاب می‌شود و ده‌ها دانشجو زخمی می‌شوند. نیروهای لباس شخصی چندین بار سعی می‌کنند از درهای دانشگاه که دانشجویان آن‌ها را بسته‌اند وارد دانشگاه شوند، اما دانشجویان مقاومت می‌کنند و آن‌ها را مجبور به عقب نشینی می‌کنند. درگیری در دانشگاه تهران تا ساعت ۲۲ ادامه پیدا می‌کند.


به گفته دانشجویان در آن زمان وضع کوی دانشگاه نیز بهتر از دانشگاه تهران نبوده. نیروهای نظامی و شبه نظامی به خیابان کارگر شمالی وارد می‌شوند. بر اثر شلیک گاز اشک‌آور، دود فضا را پر می‌کند. بیش از ۵۰۰ نیروی لباس شخصی که بعضی از آن‌ها کمتر از ۱۸ سال سن دارند نیز از سمت بزرگراه کردستان به سمت کوی حرکت می‌کنند. نیروهای لباس شخصی دوباره به داخل کوی حمله می‌کنند و دانشجویان را کتک می‌زنند و تعدادی را نیز بازداشت می‌کنند.


اما سه‌شنبه ۲۲ تیرماه، حاکمیت به هر قیمت که شده می‌خواهد تجمع را پایان دهد تا فضا را برای تظاهرات روز چهارشنبه آماده کند. دانشجویان متحصن به شدت تحت فشار و استرس قرار می‌گیرند، کمبود غذا و سیگار فشار را بر آن‌ها زیاد می‌کند. حوالی ظهر دانشگاه توسط گارد ضد شورش محاصره و گاز اشک‎آور به داخل دانشگاه پرتاب می‌شود.


درگیری‌هایی در همین زمان در خیابان ولی‎عصر و جمهوری گزارش شده است. دانشجویان همچنان در داخل دانشگاه مقاومت می‌کنند و بعضی از آنان فریاد می‌زنند که باید به تحصن پایان داد و دیگر باید جنگید. طاقت دانشجویان تمام می‌شود. درهای دانشگاه باز می‌شود و اولین صف از دانشجویان از دانشگاه خارج می‌شوند. سنگ و آجر و گاز اشک‎آور بر سرشان می‌ریزد اما دانشجویان موفق می‌شوند لباس شخصی‌ها و گارد ضد شورش را به عقب برانند.


خیابان انقلاب صحنه‌ جنگ بین دانشجویان و لباس شخصی‌ها می‌شود و نواحی مختلف آن بار‌ها بین دانشجویان و نیروهای ضد شورش دست به دست می‌شود. دانشجویان برای مقابله با گاز اشک‌آور سطل زباله و کاغذ آتش می‌زنند.


با تاریک شدن هوا نیروهای امنیتی منسجم‌تر می‌شوند و به آن‌ها دستور حمله داده می‌شود. بر اثر این حمله دانشجویان زیادی مجروح، تعدادی بازداشت و تعدادی متواری می‌شوند و تا روز سه شنبه، بیست و دوم تیرماه مقاومت دانشجویان شکسته می‌شود.


صبح روز چهارشنبه بیست و سوم تیرماه، به دعوت شورای هماهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، تجمع و راه‌پیمایی بزرگی مقابل سردر دانشگاه تهران تدارک دیده می‌شود تا به اعتراض دانشجویان پاسخ داده شود و از حاکمیت دفاع شود.


جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی


*********


فراخوان، دعوت به گرد همآیی ایرانیان در شهر های مختلف دنیا در 18 تیر


به یاد بیاوریم ۱۸ تیر سال 1378 را ! جوانانی که جان خود را برای آزادی من ، شما و ایران از دست دادند. جوانانی که نپرسیدند چه تفکر حزبی و سیاسی دارید اما برای آزادی و بر علیه حاکمان ظالم در ایران به پا خواستند . به یاد بیاوریم افسران شایسته و قهرمانانی را که در همین روز در ابتدای حکومت اسلامی جان خود را برای آزادی من و شما در مقابل جوخه‌های اعدام این ضحاکان از دست دادند و نپرسیدند از چه حزب و عقیدای هستیم. به یاد بیاوریم جوانان ، زنان، کارگران، فرهنگیان و تمامی جان باختگان و زندانیا‌ن در بند که در زیر شکنجه‌های حکومت جمهوری اسلامی جان خود را از دست داده و هر روز خبر از دست دادن دیگری را می‌شنویم.


بیائید در کنار هم ، هم صدا این روز بزرگ را گرامی‌ بداریم و به یاد بود تمامی آن دانشجویان و جوانانی که از پشت بام ها و از پنجره های خوابگاه ها پرتاب شدند و یا در زندانها جان خود را زیر شکنجه از دست دادند، فریاد مخالفت خود را با این رژیم جنایتکار ، دروغگو ، دزد و خائن به منافع ملی ایرانیان بلند کرده تا بتوانیم به نیروهای آزادیخواه داخل وطن در حد توان کمکی کرده باشیم ، اگر چه که دور هستیم.


بیائید با تعلقات حزبی و گروهی متفاوت به آزادی ایران، به آزادی ملت ایران ، به یکپارچگی خاک و کشور ایران، به سعید سلطانپور ها و اکبر محمدی‌ها و ندا ها و سهراب ها و فرزاد ها و هزاران هزار گل که ترور شدند و در بیداگاه های قاضیان ناب اسلامی در زیر شکنجه لحظه به لحظه جان سپرده و هنوز میسپارند ، آری بیایید به این حادثه شوم و مشترکمان فکر کنیم . بیایید با درایتی بلند و سر بلندی در کنار یکدیگر بیاستیم و اجازه ندهیم فعالین جمهوری اسلامی در مبارزه متحد همگانی و مشترکمان برای آزادی ایران شکاف بیاندازند.


بیائید به نسل فردای خود و برابری و عدالت و رفاه و آبادی درسرتاسر ایران با مشارکت همگان بیاندیشیم و برای نجات ایران از شر خونین حکومت توسعه طلب و جنگ طلب اسلامی ، در این روز نقطه پایانی بر فرهنگ مقابله های بی منطق و تخریب چهره های اپوزسیون بگذاریم . و با ایستادن بر اشتراکات بسیار ، اختلافات را در سر جای مناسب خود مورد گفتگو و نقد قرار دهیم تا بتوانیم با طرحی کارساز به فردای آزادی پس از جمهوری اسلامی برسیم و آن را در کنار هم جشن بگیریم و پای بکوبیم.


به همین مناسبت در سالروز جنبش دانشجویی در ایران از کلّیه هموطنان ، دانشجویان ، زنان ، مردان ، سازمانها، گروهای سیاسی با حفظ و احترام به عقاید و سمبل های یکدیگر دعوت میکنیم برای پشتیبانی‌ خود از تمامی نیروهای مبارز در ایران که برای آزادی جان خود را از دست داده و در پیکار نور در مقابل تاریکی‌ جان فشانی میکنند ، متحدانه بیاستیم .


برای بلند کردن فریاد تمامی‌ مبارزین راه آزادی در ایران به دور از هر گونه تعصبات حزبی، سیاسی و عقیدتی ، ‌ اتحاد و همبستگی‌ خود را به آزمایش گذاشته و در کنار هم فریاد مخالفت خود را به کل نظام ضد انسانی جمهوری اسلامی ایران و در دفاع از یک سیستم سکولار و دمکراتیک و مدافع حقوق جهانشمول بشر بلند کنیم.


بیاید در کنار هم از انتخابات آزاد بدون حذف هیچ نیروی سیاسی ، از آزادی های بی قید و شرط سیاسی ، فرهنگی ، از مدیای آزاد ، از برابری زنان و مردان و همه شهروندان و از یک حکومت مستقل ، دمکراتیک ، مردمی ، صلحجو و قانونمدار دفاع کنیم.


از این تبه خانه جز صدای شیون مردمان نمی آمد


ما ضمن ابراز تاسف و همدردی با خانواده دختر جوانی که در یزد مورد تجاوز قرار گرفته و سپس بقتل رسیده است ، همزمان از اینکه مردم بیگناه افغان تبار که از روی ناچاری به ایران مهاجرت کرده و سکنا گزیده اند مورد هجوم و ضرب وشتم مردم انباشته شده از پیشداوری و خشم و احساس کور قرار گرفته اند ، احساس تاسف و درد میکنیم.


مسبب تمام این نابسامانی ها و افزایش کینه های قومی و مذهبی و جنسی ، حاکمان اسلامی و در راس آن علی خامنه ای است که هر روز از بلند گو ها ومنبر ها بجای انساندوستی ، مروج و مبلغ و مجری کینه ها و پیشداوری ها و تبعیض های گوناگون هستند. ما برخورد فاشیستی و قومگرایانه مسئولان دولتی جمهوری اسلامی که بجای محاکمه عادلانه قاتلان - صرف نظر از هر تیره و تبار- احساس انزجار مردم را بر علیه افغان تبار های بیگناه ساکن ایران تحریک و کانالیزه میکنند و فتوای محروم کردن آنان از بد یهی ترین حقوق شهروندی میدهند، شدیدا محکوم میکنیم. دشمنان مردم ایران و افغان از یک جنسند.


از این صندوق سیاه جز جنبل کینه و جادوی مرگ بیرون نمی آمد


روز یکشنبه ۱۸ تیر مطابق ۸ جولای


مین توریت مقابل مجلس سوئد --- از ساعت ۲ الی ۵ بعد از ظهر


گروهی از ایرانیان سکولار و دمکرات ساکن سوئد


*******


فراخوان تظاهرات 18 تیر در لندن


هم میهن بار دیگر 18 تیر این روز جنایت رژیم دژخیم جمهوری و اسلامی سر رسید، روزی که 300 دلیر آرتش ایران بوسیله این رژیم اعدام شدند. (برای دیدن اسامی 121 دلیر از 300 جانباخته در راه میهن اینجا را کلیک کنید)


این روزیست که جوانان دلیر ما را در دانشگاها به نام اسلام از پشت بام دانشگاها به پائین انداختنند تا جان آنها را به پیامبر اسلام و اهل بیت او تقدیم کنند. این روز را ایرانیان فراموش نخواهند کرد. این لکه ننگیست که بر چهره جمهوری و اسلامی سایه افکنده و تنها پاک کردن آن با رفتن تمامیت این رژیم جنایت کار پُربار خواهد شد.


امسال هم مانند سالهای گذشته طرفداران نظام پادشاهی از شما دعوت مینمایند در این تظاهرات با هر مرام و باور سیاسی شرکت کنید تا با شرکت خود در این تظاهرات آن را پُربارتر فرمایید. با هم دست بدست هم با هر باور سیاسی فریاد خواهیم زد که جمهوری اسلامی از ریشه باید نابود گردد. و آنها که در راه آزادی ایران جان دادند را فراموش نخواهیم کرد و دلیرانی که در زندانهای این رژیم شکنجه میشوند و آنها که محکوم به اعدام هستنند باید آزاد شوند و با هم آزادی همه آنها را خواهان خواهیم بود. در این روز صدای این دلیران شویم.


همه میدانیم دولت جمهوری اسلامی اصولأ فهم این را ندارد که به اعتراض مردم اهمیت دهد. هیچ زمان هم انتظار نمیزفت که یک مشت متحجر فکری که سفارت های ایران را در جهان اشغال کرده به صدای مردم گوش کنند بنا بر این تصمیم گرفته شد چون سفارت اشغالی جمهوری و اسلامی سمبلی از جهل و جنون است تظاهرات در لندن همچنان جلوی سفارت اشغالی جمهوری و اسلامی برگزار شود.


تا برقرای یک دولت لائیک و سکولار ملی مرکزیت یافته در تمامیت پهنای ایران که اکثریت مردم ایران به آن رای داده اند ساکت نخواهیم نشست این خواست اکثریت مردم است.


محل و زمان تظاهرات: یکشنبه 18 تیر 2571 (1391) 8 ژوئیه 2012 از ساعت 4:00 تا 6:00 شب


جلوي سفارت اشغالي ايران:روبروي هايد پارك، پرنسس گيت، كنزينگتون لندن، اس دبليو 7


Princes Gate, Kensington, London SW7


نزديکترين ايستگاه قطار زير زميني: های استريت کنزينگتون يا سآت کنزينگتون و يا نای تس بريج


High Street Kensington یا South Kensington یا Knightsbridge


اتوبوس شماره‌هاي: 9 و10 يا 52


برای اطلاعات بيشتر یا کدبان آرش شماره 07932776289 در انگلستان تماس بگیرید


مرداویج


**********


فراخوان به گردهمایی


بمناسبت ١٨ تیر ١٣٧٨، در دفاع از جنبش دانشجوئی ایران و برای آزادی همه زندانیان سیاسی-عقیدتی !


ایرانیان آزادیخواه!


- برای دفاع از آزادی همه زندانیان سیاسی – عقیدتی


- برای لغو مجازات اعدام و سنگسار


- برای لغو حجاب اجباری و برابری زنان و مردان


- برای جدائی دین از دولت


- برای تحقق آزادی های بی قید و شرط سیاسی، آزادی تشکل و اجتماعات


- برای دفاع از جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه مردم ایران


و محاکمه عادلانه و علنی آمرین و عاملین کشتارهای سی و سه سال گذشته؛


با شرکت گسترده خود در این میتینگ به نقض سیستماتیک حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران اعتراض کنیم.


سخنران مهمان: سعید حبیبی ( فعال دانشجویی در ١٨ تیر ١٣٧٨)


زمان : یکشنبه ٨ یولی٢٠١٢- ساعت ١٤


مکان : مقابل سفارت جمهوری اسلامی


Podbielskiallee 67, Berlin Dahlem, U3- Podbielskiallee


برگزارکنندگان:


کانون پناهندگان سیاسی ایرانی – برلین کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران – برلین


***********


جنبش دانشجویی 18 تیرماه 1378 / حشمت الله طبرزدی


سیزده سال پیش در هجده تیر ماه جنبشی به راه افتاد که می توان ادعا کرد نقطه عطفی در تاریخ شصت ساله جنبش دانشجویی تا آن زمان بود، برخی سعی کرده اند جنبش دانشجویی 78 را صرفاً اتفاقی و به دلیل توقیف یک روزنامه یا یک تجمع در کوی دانشگاه قلمداد کنند.


این البته نظریه ای است که حکومت مایل به جا اندازی آن است. در صورتی که جنبش 18 تیر 78 اصلا اتفاقی نبود. حداقل بخش بزرگی از اپوزیسیون و نیز خود من و دوستانم در جبهه متحد دانشجویی و اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان انتظار این را داشتیم که بزودی جنبشی بوجود آید که به سمت خواسته های اصلی مردم و اپوزیسیون حرکت کند. حتی زنده یاد عزت الله سحابی نیز پیش از آن در جایی سخنرانی کرده و پیش بینی تحولاتی مهم را کرده بود.


من پیش از رویداد هجده تیر در بازداشتگاه 209 به بازجوها می گفتم که به زودی وضع دگرگون حواهد شد. چون انتظار آن را داشتم وقتی 18 تیر اتفاق افتاد و همه دوستان دور و نزدیکم را باداشت کردند من را هم بار دیگر برای بازجویی های سنگین تر به شکنجه گاه توحید انتقال دادند و همان تیم بازجویی 209 در توحید می گفتند که شماها (منظور اتحادیه دانشجویی) ابتدای سال بیانیه ساختار جمهوری آزاد و دمکراتیک را صادر کردید و پس از آن 18 تیر را راه انداختید.


آن ها نیز اشتباه می کردند برای اینکه هجده تیر منحصر به یک یا چند گروه نیز نبود، اگرچه سعی کردند به جبهه متحد دانشجویی و چند حزب ملی نسبت بدهند، نه اتفاقی بود و نه منحصر به چند حزب و تشکل. بلکه یک فرآیند و یک ضرورت تاریخی بود، برای اینکه خواسته های بخش بزرگی از مردم، روشنفکران، دگر اندیشان و اپوزیسیون بر روی هم انباشت شده بود و بالاخره باید بیرون می زد. واقعیت این است که 2 خرداد 76 در پیش انداختن جنبش 18 تیر 78 بسیار موثر بود. برای اینکه اولاً مردم احساس کردند که رای و خواسته آنها می تواند اثرگذار باشد، ثانیاً فضای خوبی برای اطلاع رسانی بوجود آمد و ثالثاً خواست اکثریت کسانی که به خاتمی رای داده بودند یک رای اعتراضی و خروج از جمهوری اسلامی بود.


تشکل های دانشجویی نیز از اوایل دهه هفتاد به خوبی توانسته بودند که اعتقاد بخشی از معترضان و مردم را برای سامان دهی یک حرکت اعتراضی مسالمت آمیز جلب کنند. به همین دلیل جنبش دانشجویی 18 تیر به سرعت گسترش یافت، رادیکال شد و به مدت یک هفته توانست در مقابل شدیدترین سرکوب ها مقاومت کند.


جالب تر اینکه این جنبش توانست بخش هایی از مردم را نیز با خود همراه نماید و آنچه لازم بود گفته شود را در شعارهای خود مطرح کرد. دیکتاتوری مذهبی را نشانه گرفت، حتی در شعارهای خود جمهوری ایرانی را مطرح کرد و خواهان یک جنبش آزاد و دمکراتیک بود اما این جنبش به هیچ وجه ملی و توده ای نشد و در واقع تا حدودی نورس بود و زمان پیروزی آن نرسیده بود. ضمن اینکه اصولا یک بخش از این جنبش یعنی اصلاح طلب ها با اهداف سکولاریستی و تحول طلبانه آن موافق نبودند، برای اینکه گمان می کردند از طریق اصلاحات درون حکومتی و بدون تغییر بنیادین از جمله تغییر قانون اساسی به نفع سکولاریسم و دمکراسی، بتوانند به اصلاحات مورد نظر خود برسند. به همین دلیل از چهارشنبه 23 تیرماه 78 از جنبش جدا شدند و اعلام کردند که در راهپمایی 23 تیر شرکت خواهند کرد. ولی در هر حال الگوی رفتاری و تئوریک جنبش دانشجویی 18 تیرماه 78 برای مبارزات آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه مردم ایران ماندگار شد.


ده سال پس از جنبش 18 تیر، جنبش سبز بوجود آمد که اگرچه بسیار گسترده تر از 18 تیر بود، اما از همان الگوی 18 تیر استفاده کرد. جالب این است که رهبران اصلی جنبش سبز 88 از همان اصلاح طلب هایی بودند که به جنبش خیابانی باور نداشتند و در 18 تیر 78 نیز اگرچه تا حدودی و تا مرحله ای با جنبش همراه، و یا حداقل مخالف نبودند ولی بالاخره راه خود را جدا کرده و با حاکمیت همراه شده بودند.


ولی "همین طیف در جنبش سبز 88" خود از دعوت کنندگان و هزینه دهندگان شدند. جنبش سبز اما به جای یک هفته به مدت هفت ماه مقاومت کرد. شعارها و مطالبات شفاف تر شد و دامنۀ جنبش نیز به مراتب از جنبش 18 تیر گسترده تر بود. ولی این جنبش نیز ملی و توده ای نشد و در سطح جنبش های روشنفکری و بخشی از طبقه متوسط شهری محدود ماند تا امکان سرکوب آن وجود داشته باشد.


البته بخشی از اصلاح طلبان که به شدت پایبند جمهوری اسلامی مورد نظر خط امامی ها هستند، بار دیگر رهبران مبارز این جنبش را تنها گذاشتند تا بتوانند "اصلاحات در چهارچوب نظام" را دوباره زنده کرده و همان راه بی حاصل گذشته را ادامه دهند.


شنیده ام برخی از آنان نیز تقدیرگرا شده اند، برای اینکه معتقدند باید بازی نیمه بند درون نظام بودن را تا زمانی ادامه داد تا مثلا فلانی بمیرد و فرجی حاصل شده و در هرم قدرت حاکم تغییراتی بوجود آید. در آن زمان حضور نیروهایی مثل هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، خاتمی و موسوی خوئینی ها در چهارچوب نظام یک فرصت استثنایی خواهد بود.


ولی به نظر من تجربه 18 تیر 78 و جنبش سبز 88 به ما می آموزد که باید منتظر یک جنبش ملی با رهبری جدید باشیم. جنبش ملی آنگاه امکان ظهور پیدا می کند که مطالبات اساسی آن جنبش اعم از اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در متن خواسته های توده ها اعم از طبقه فقیر، کارگر و مزدبگیر، طبقه متوسط شهری و طبقه مرفه باشد. ضمن اینکه خواسته های قومی، صنفی، جنسیتی و مدنی را نیز در بر بگیرد. منحصر به یک صنف، طبقه، جناح، حزب و گروه نباشد. رهبری آن نیز همراه با خواسته هایش و از درون جامعه و به تعبیر امروزی اش از کف جامعه برخیزد، و جسارت لازم هزینه دادن را داشته باشد و نفعی در وضعیت حکومت فعلی نیز نداشته باشد.


برای نمونه می توان از جوانان مصر، تونس و سایر کشورهای عربی نام برد. و در هر حال هفتاد درصد از مردم ایران را جوانان دختر و پسر تشکیل می دهد که با شرایط موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حکومتی به شدت مخالف هستند. اینها خواهان زندگی جدید و مدرن با الزام های مربوط به جوامع مدرن و پیشرفته اند.


از دیگر سو می رود تا فشارهای شدید اجتماعی و اقتصادی توده ها را برای یک تصمیم تاریخی آماده سازد. به نظر من حکومت های سرکوبگر فقط امکان این را دارند که جنبش هایی محدود را سرکوب نمایند. تجربه نشان داده است حرکت های ملی قابل شکست نیست. اگر حکومتی بخواهد جنبشی ملی را سرکوب کند به سرنوشت حکومت قذافی در لیبی یا بشار اسد در سوریه یا عبدالله صالح در یمن گرفتار می شود.


اگر در ایران تاکنون حکومت توان این را داشته است که هر جنبش آزادی خواهانه ای را سرکوب و مهار کند فقط به این دلیل است که این جنبش ها به یک حرکت توده وار یا ملی تبدیل نشده اند.


گرامی میدارم یاد همه شهدای جنبش دانشجویی 18 تیرماه 1378 بویژه ابراهیم عزت نژاد و اکبر محمدی و نیز همه شهدای جنبش سبز 1388 بویژه ندا و سهراب را.


16 تیر 91


حشمت الله طبرزدی


زندان رجایی شهر کرج


انتشار از:کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی