پارس دیلی نیوز:نامه و صدای منتشر نشدهای از فرزاد کمانگر/ وقتی که باد ما را با خود میبرد
متن ذیل از سری نامهها و صداهای منتشر نشده از معلم و فعال حقوق بشر فقید، "فرزاد کمانگر" است که در آستانهٔ اولین سالگرد اعدام ناعادلانهٔ وی برگرفته از آرشیو مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، توسط "خبرگزاری هرانا" منتشر میشود.
فرزاد کمانگر در مقدمه این نامه آورده است:
اواخر شهریورماه ۸۶، شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب تهران در خصوص رسیدگی به پروندهام عدم صلاحیت اعلام کرده بود، بنابراین به سنندج منتقل شدم و نزدیک دوماه در آنجا ماندم. مسئول بازداشتگاه آدمی حدودا ۵۰ ساله و بیماری روانی بود که از آزار زندانیان لذت میبرد. بارها بدون هیچ دلیلی به کمک دو نگهبان دیگر مرا مورد ضرب وشتم قرار میداد. روزی به علت شدت ضربات مشت و لگد صورتم کبود و خونین شده بود و فک و دندانهایم آسیب دید، همان شب صدای عروسی را در اطراف بازداشتگاه میشنیدم و این مطلب زائیده حال و هوای همان شب است که زنده یاد نادر محمدی نیز در سلول همجوار من بود.
وقتی که باد ما را با خود میبرد
چند روزی به پاییز مانده بود که با هواپیما به سنندج منتقل شدیم. دیدن مزارع و باغها از آن بالا برایم تازگی داشت. هیچگاه از آن ارتفاع سنندج را ندیده بودم، آنهم در پاییز. فصل پاییزکردستان، به راستی دیدنی است. بسان بهارش وشاید هم زیباتر. من به زندگی در آن تابلوی زیبای هزار رنگ عادت کرده بودم اما نه از آن ارتفاع.
در پاییزچشمان آدمی از آنهمه زیبایی و ترکیب رنگ متحیر میماند اما تا از فراز کوه آبیدر شهر سنندج و اطرافش را به نظاره ننشسته باشی و تا گوش به آواز "عباس کمندی" نسپرده باشی نمیدانی چرا آبیدر همزاد شعر و سرود و عاشقی سنندجیها شده است. باید در پاییزمهمان اورامان و تاکستانهایش شده باشی آن زمان که خورشید خرامان خرامان خود را به آغوش کوههای سر به فلک کشیدهٔ آن نزدیک میکند تا به انارستانهای هزار رنگ و درههای عمیق اورامان سایه روشنی بزند و زیباترین تابلویش را به معرض نمایش بگذارد...
خیال چون اسبی سرکش مرا ازلای دیوارهای بازداشتگاه سنندج به دوردستها برده بود. میدانستم برای فراموش کردن درد باید به خاطرات خوش گذشته پناه برد، اما تمام بدنم بعد از یک شکنجه مفصل که تحمل کرده بودم آزارم میداد، شکنجهای که به تاوان گناه ناکردهای همه جا دست از سرم بر نمیداشت.
یکی ازسه نگهبانی که شکنجهام داده بود از دریچه سلولم آهسته وبدون سر و صدا مرا میپایید تا ببیند که تکان میخورم یا نه. چشمان نامحرم او مزاحم خاطرات شیرینم بود به ناچار به خود تکانی دادم تا خیالش راحت شود که زندهام ومزاحم خلوت و تنهائیم نشود (بازداشتگاه اطلاعات سنندج در وسط شهر سنندج است، در نزدیکی بازداشتگاه صدای مراسم عروسی شنیده میشد.)
بافرارسیدن شب صدای آواز "گه ریان" به گوش میرسید. آوازی از کاک "نجم الدین" در وصف محلههای سنندج، آهنگ مورد علاقه سنندجیها برای رقص است که معمولا در همهٔ عروسیها خوانده میشود، در ذهنم دخترکان زیبای سنندج وپسرکان مغرورش را میدیدم که دست در دست هم درحال رقص و پایکوبی بودند. رقص "گه ریان" رقصی است که تماشاچی و شنونده را ناخواسته به وجد میآورد تا "چوپی" را در دستانش بچرخاند و برقصد.
تکانی خوردم، درد صورت و دندانهای خرد شدهام بیشتر شده بود اما دلم نمیخواست منظرهای راکه تجسم کرده بودم ترک کنم، دوباره با همان درد چشمانم رابستم. دیوارها هم به دور سرم میچرخیدند؛ گویی آنها هم درحال رقص بودند. ضربان قلبم و ریتم موسیقی را میشنیدم و سعی میکردم با لحظهای که احساس میکردم حلقهٔ رقص پای بر زمین میکوبند خودم را هماهنگ کنم، دوست داشتم بلند شوم برقصم وهمراه با رقص آنها پایکوبی کنم، همراه با خنده آنها لبخند بزنم. چنان غرق در آن فضا شده بودم که انگار داماد منم، انگارعروسی من بود. انگار همه به دور من میرقصیدند که به ناگاه مزه خونی که قورت داده بودم به یکباره رشته افکارم را از هم برید...
آواز "گه ریان" به "چه پی" رسیده بود، رقص مخصوص منطقه اورامان. در بسترم به سمت اورامان غلطیدم و چشمانم را دوباره روی هم گذاشتم. کوفتگی و درد بدنم آزارم میداد اما با صدای موسیقی و آواز عروسی همسایهٔ زندان به اورامان رسیده بودم و غرق در افکار خود مهمان آن مردم شده بودم. صدای شادی و رقص همسایگان بیخبر از حال ما به اوج خود رسیده بود. در خیال "چوپی" در دستان من بود، کاری که در هیچ عروسیای انجام نداده بودم. میرقصیدم و به دور خودم میچرخیدم و داد میزدم:
شاباش، شاباش همه مادرانی که حسرت دیدن فرزند بر دلشان سنگینی میکند
شاباش، شاباش همه دختر و پسرهای عاشق میهن که دیگر بین ما نیستند
شاباش، شاباش "بووکی ئازادی" آنگاه که به سرزمینم باز میگردد و زمین به زیر پای او و جوانان همراهش به لرزه در میآید.
در خواب یا بیداری یا بیهوشی، مست از مهمانی و عروسی بیرون بازداشتگاه بودم و نوازندهٔ بیخبر از دل من عروسی را به اوج رسانده بود...
نمیدانم چند ساعت گذشته بود که تکانهای ماشینی که مرا به سوی درمانگاهی خارج از زندان میبرد به هوش آورد، گویا ساعتها بیهوش بودم. وقتی خود را در آئینهٔ راننده دیدم لبخندی به خودم و مهمانی دیشبم زدم و با دستهای دستبند شده دستی به صورت ورم کرده و کبود شدهام کشیدم و گفتم "ظاهرت مناسب عروسی نیست" و زیر نگاه سنگین نگهبانانی که چپ و راستم و جلوام نشسته بودند لبخندم را پنهان کردم تا مبادا آزارشان دهد!
بعد از مداوا، از چند خیابان سنندج [عبور کرده و] به بازداشتگاه برمگرداندند، به سلولم که برگشتم عصر شنبه بود، عروسی به پایان رسیده بود. دراز کشیده بودم، شب صدای آرام دخترکی زندانی که سلولش پشت سلول من بود توجهم را جلب کرد، آرام یکی از آوازهای فولکلور کردی را میخواند:
من دختری از کردستانم
گلی در دست جوانان
دسته گل زیبای کردستان
من دختری از کردستانم
مانند ریحان و نرگس خوش بوی اطراف تاکستانهایش
با شنیدن آواز زیبای دختر زندانی که اسمش را هم نمیدانستم، گریه امانم را برید؛ با خود گفتم خدایا این دختر معصوم غرق در افکار و خیالات خود در کجای این سرزمین زخم خورده به پرستاری زخمهای هم وطنانش مشغول است یا آواز معصومانهاش را بدرقهٔ راه چه کسی کرده است. خود را به دست آواز زیبای دختر دربند و نسیم ملایمی که از دریچهٔ سلولم وزیدن گرفته بود، سپردم و چشمانم را دوباره روی هم گذاشتم و منتظر صدای در ماندم که دوباره کی به سراغم میآیند...
فرزاد کمانگر
فروردین ماه ۱۳۸۹
زندان اوین
پاورقی:
۱- "چه پی" و "گه ریان"- دو نوع رقص کردی است
۲- عباسی کمندی و نجم الدین غلامی- دو تن از هنرمندان نامی کرداند
۳- چوبی- پارچهای است که نفر اول سمت راست حلقهٔ رقص کردی در دست میچرخاند که نمادی از پرچم است که قبلا درجنگها به دست میگرفتند.
۴- بووکی ئازادی- عروس آزادی
اولین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی
اولین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین/ اطلاعیه مطبوعاتی
خبرگزاری هرانا - دبیرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در اولین سالگرد اعدامیان ۱۹ اردی بهشت با صدور یک اطلاعیه مطبوعاتی به بررسی مجدد پروندهٔ این افراد پرداخت و ضمن بزرگداشت یاد و خاطره این قربانیان خواست اصلی خود در این پرونده را پیگیرد بین المللی و مجازات عاملان شکنجه زندانیان مورد اشاره و مجریان اعدام ناعادلانه آنان اعلام نمود.
همچنین مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ضمن اشاره به عدم تحویل پیکر قربانیان، آنرا از بدیهیترین حقوق خانواده و بستگان انان توصیف کرد و دستگاه امنیتی را موظف به ارائه نشانی به خانواده قربانیان نموده است.
متن این اطلاعیه مطبوعاتی که از سوی وب سایت رسمی این نهاد حقوق بشری منتشر شده است به قرار زیر است:
یک سال پیش، در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹، پس از قطع تلفنها و ملاقاتهای زندان اوین، پنج زندانی سیاسی به نامهای فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان به چوبه دار سپرده شدند و خانوادههای آنان برای همیشه چشم به راه آنان ماندند. موارد بسیار گسترده نقض حقوق انسانی در بازداشت، بازجوییها، محکومیت و اجرای حکم افراد مورد اشاره، باعث جریحه دار شدن افکار عمومی و بالطبع بالاگرفتن اعتراضات وسیعی در بین جامعه ایرانی و حتی افکار عمومی بین المللی شد. فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی و علی حیدریان، سه متهم از یک پرونده در ایام بازداشت در بازداشتگاههای ۲۰۹ اوین، اطلاعات کرمانشاه و اطلاعات سنندج، مکرراً برای بیان اعترافات غیرواقعی، تحت شکنجههای طاقت فرسایی قرار گرفتند.
آنها در طی دفاعیات خود در دادگاه و یا نامههایی که از زندان نوشتند به کرات به این موضوع اشاره کردند، این زندانیان عقیدتی عنوان کردند که به خاطر تعلق نژادی و همینطور مذهب خود مورد شکنجه قرار گرفتهاند.
فرزاد کمانگر، فعال حقوق بشر و عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان کردستان با ۱۲ سال سابقه تدریس و عضویت در نهادهای مدنی متعدد، در رنجنامه، دفاعیات و نامههای متعدد خود به مراجع قضایی از این شکنجههای هولناک پرده برداشت، وی علاوه بر شرح کامل شکنجهها و بدرفتاریهای متعدد و آسیبهای جسمی وارده، افشا کرد که در دادگاه برای ۳ متهم تنها ۷ دقیقه وقت در نظر گرفته شده بود. حساسیت این پرونده و اعتراضات افکار عمومی در حدی بود که نمایندگان مجلس شورای اسلامی را نیز به واکنش واداشت و آنها نیز خواستار پیگیری این پرونده شدند.
به گواه وکیل فرزاد کمانگر و مدعیات متهم، هیچگونه مستندی ولو اعترافات اجباری بر علیه این فعال مدنی در رابطه با اتهام وارده وجود نداشت به طوری که سخنگوی قوه قضاییه در هر بار اظهار نظر در رابطه با این پرونده به نقض سخنان سابق خود و ایراد اظهاراتی متناقض پرداخت، یه گواه وکیل فرزاد کمانگر از اتهامات مربوط به مواد منفجره و بمب گذاری تبرئه شده بود.
مسئله سیاسی بودن پرونده، بیسندی و نقض اساسیترین اصولی قانونی و انسانی از سوی دستگاههای امنیتی و قضایی در حدی بود که دستگاه امنیتی پس از بالا گرفتن اعتراضات مردمی، از مردادماه ۱۳۸۷ با تغییر تیم کارشناسی پرونده به صورت شفاهی در حضور خانواده، وکیل و زندانیان به اقدامات غیرانسانی نیروهای خود اذعان نموده و مدعی پیگیری استیفای حقوق قربانیان این پرونده منجمله فرزاد کمانگر شده بود. همینطور پس از یکسال ادعای گم شدن پرونده این افراد از سوی قوه قضاییه با قبول بررسی درخواست وکیل افراد در خصوص رسیدگی مجدد به پرونده (اعمال ماده ۱۸) در اواخر سال ۸۹، پرونده وارد مرحله جدیدی شد.
در این پرونده، به کرات ایراد اتهام به افراد به دلیل فقدان اسناد بارها تغییر کرد و حتی سخنگوی قوه قضاییه که در اولین اظهار رسمی این اتهامات را اقدام به بمب گذاری خواند و در آخرین اظهار نظر آن را به عضویت در حزب خارجی کارگران کردستان ترکیه که اساسا بر علیه ایران هم فعالیتی ندارد تغییر داد، هر چند باز این اتهام پس از اجرای حکم طی اطلاعیه دادستانی تهران به عضویت و همکاری با حزب حیات آزاد کردستان تغییر کرد. تغییراتی که یقیناً تنها ناشی از بیاساس بودن پرونده به لحاظ حقوقی تعبیر میشود.
دیگر اعدام شده ۱۹ اردیبهشت، مهدی اسلامیان تنها زندانی غیر کرد این روز است، وی نیز در نامهای که به بیرون از زندان ارسال داشته بود جرم خود را کمک مالی به برادر کوچک خود به مبلغ ۲۲۰ هزار تومان در حالی که از اتهامات یا ارتباطات برادر خود بیخبر بوده دانسته و به نوعی عنوان کرده بود به جرم برادری به اعدام محکوم شده است. وی نیز از شکنجه خود سخن گفته و از عدم امکان دفاع نیز روایت کرده بود.
پنجمین زندانی سیاسی اعدامی شیرین علم هولی، دختر ۲۸ ساله اهل ماکو بود که وی نیز اتهامات متعدد و متغیری را در پرونده خود شاهد بود و در طی دو نامه از شکنجههای خود سخن گفته بود به خصوص از ۲۵ روز اول بازداشت که در محلی نامعلوم نگهداری شده بود. وی نیز به اتهام تردد غیر مجاز در مرز و عضویت در یکی از احزاب اپوزیسیون به اعدام محکوم شد. هر چند اتهامات اولیه وی موارد دیگری را نیز در بر میگرفت.
در چگونگی اجرای احکام نیز که گسترهای از نقض حقوق انسانی را شاهد بودیم، از عصر روز ۱۸ اردیبهشت ماه تلفنهای زندان اوین قطع و ۵ زندانی مورد اشاره پس از سالها تحمل مرارت و شرایط دشوار زندانهای مختلف، در حالی که میتوانست به لحاظ حقوقی رسیدگی به پروندهها ادامه پیدا کند، بدون اطلاع از قصد اجرای حکم، بدون امکان دیدار با خانوادهها یا حضور وکلا یا حتی نگارش وصیت نامه به سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شده و سحرگاه روز ۱۹ اردیبهشت به صورت عجولانهای در محوطه پارکینگ زندان اوین به چوبه اعدام سپرده شدند.
یقیناً شکل اجرای غیر عادی احکام مورد اشاره، برآوردها در خصوص بار سیاسی و مقاصد قربانی کردن این افراد از سویی و از سویی ممانعت از برملا شدن اقدامات غیرانسانی دستگاه امنیتی و قضایی را در صورت بررسی مجدد پرونده افزایش داد.
البته لازم است اشاره شود مسئله غیر انسانی اقدامات دستگاه قضایی-امنیتی در پرونده حتی با اعدام افراد نیز متوقف نشد و اکنون پس از یکسال از اجرای احکام اعدام، خانوادههای شهروندان مورد اشاره همچنان چشم به راه پیکرهای عزیزان خود یا حداقل نشانی از محل دفن آنان هستند.
«مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» ضمن بزرگداشت یاد و خاطره فرزاد کمانگر بعنوان یک فعال راستین حقوق بشر که به خوبی نشان داد فعالیت انسانی تابع هیچ شرایط و مرزی نیست، اجرای حکم اعدام در هر شرایطی را محکوم و به دور از مفاد حقوق بشری میخواند به خصوص پروندههای ۱۹ اردیبهشت که از کمترین وجاهت و استدلال قانونی و انسانی برخوردار نبوده است.
این تشکل خواست اصلی خود در این پرونده را پیگیرد بین المللی و مجازات عاملان شکنجه زندانیان مورد اشاره و مجریان اعدام ناعادلانه آنان اعلام مینماید. همچنین مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران اعلام میدارد که تحویل گرفتن پیکر اعدام شدگان بدیهیترین حق خانواده و بستگان انان است و دستگاه امنیتی حال که به قتل این افراد و سپس دفن خودسرانه پیکر آنان مبادرت کرده است، موظف است تا حداقل نشان مدفن افراد را در اختیار خانوادههای آنان قرار دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر