۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

دستگیری هشت مامور نیروی انتظامی به اتهام اغفال و تجاوز به دختران دانشجو

وبسایت فریاد سبز:بنا به نوشته یکی از هموطنان ، ارسالی به خبر گزاری آذربایجان ،هشت مامور نیروی انتظامی قزوین به اتهام تجاوزبه دهها دختر دانشجو دستگیر شده اند .خبرگزاری آذربایجان

ماموران کلانتری های ۱۱، ۱۲ و ۱۳ قزوین در طرح امنیت اخلاقی و مبارزه با مظاهر بدحجابی و فساد برای خودشان یک باند تشکیل داده اند و از این فرصت کمال سوء استفاده را برده اند.این ماموران ، در حال انجام وظیفه، خودرو دخترانی که بدحجاب بوده اند را متوقف می کردند و به پارکینگی به نام پارکینگ شرکت نفت انتقال می دادند و در آنجا با تهدید دختران که بیشترشان دانشجو بوده اند، آن ها را تهدید می کردند که این پرونده برایشان گران تمام می شود و ممکن است با گزارشی که تهیه می کنند به چندین سال زندان محکوم شوند.



 
دختران دانشجو هم که بیشترشان غیر بومی بوده اند از پلیس حافظ ناموس ملت! می خواستند که در حق آن ها لطفی بکنند ومسئله را فیصله دهند. ماموران کلانتری با گرفتن شماره تماس دخترها قول می دادند که مشکل آن ها را خودشان حل کنند.بعد با آن ها تماس می گرفتند و در همان پارکینگ قرار می گذاشتند که بیاید خودرو را تحویل بگیرد. وقتی که دخترهای بی خبر از همه جا به پارکینگ می رفتند ماموران هم “وظیفه اشان” را انجام داده اند.در یکی از همین روزها یکی از فرماندهان مبارزه با مفاسد اجتماعی که اتفاقی در پارکینگ حاضر می شود ،متوجه می گردد که خودرو کلانتری ۱۲ زیر پل پارکینگ مثلا مخفی شده است. مشکوک شده و داخل پارکینگ می رود و یکی از پلیسها را با لباس نظامی در وضعیت نامناسبی می بیند . همانجا با اطلاعات نیروی انتظامی قزوین تماس می گیرد و با دستگیری این مامور هفت نفر دیگر هم لو می روند.در بررسی های اولیه مشخص شده است که تا به حال ۱۸ دختر دانشجو به دام این ماموران افتاده اند. همینطور ۱۰۰ مورد تعهد و شماره تلفن از دختران دانشجو در محل کار این مامور پیدا می شود.بعد که داستان ادامه پیدا می کند رئیس باند “ماموران متجاوز نیروی انتظامی” ماموری به نام باقر افشار بوده است که در بازرسی از منزل این مامور نیروی انتظامی ، ۲۰۰۰ بطری مشروب کشف می کنند. نیروی انتظامی قزوین پرونده را به دادگستری قزوین نمی فرستد و خبرنگاران محلی هم اجازه ورود به این ماجرا را ندارند.

CNBC: سپاه پاسداران = بزرگترین کارتل مافیایی ایران!


آژانس ایران خبر:شبکه خبری سی.ان.بی.سی در گزارشی به نقش عمده سپاه پاسداران در اقتصاد ایران و عوامل رشد اقتصادی این نهاد نظامی پرداخته است.

قدرت‌گرفتن اقتصادی و اجرایی سپاه پاسداران در ایران، نگرانی دولت آمریکا را در پی داشته است.
از جمله در میانه شهریورماه، هیلاری کلینتون، وزیر امورخارجه آمریکا، هشدار داده بود که ایران در حال تبدیل شدن به یک «دیکتاتوری نظامی» است و گفت که به اعتقاد او، با تشدید تحریم‌ها علیه ایران می‌توان به سوی فراهم‌کردن زمینه برای گفت‌وگو با این کشور گام برداشت.
خانم کلینتون در جمع مسئولان و کارشناسان سیاست خارجی آمریکا سخنرانی می‌کرد، از تبدیل شدن ایران به دیکتاتوری نظامی با پوشش و ظاهری مذهبی ابراز نگرانی کرد و گفت: سپاه پاسداران با همراهی رهبران سیاسی و دینی در حال تسخیر ایران است و به نظر نمی‌رسد این وضعیت با اهداف ابتدایی انقلاب ایران همسو باشد.
وی ابراز امیدواری کرد که افزایش فشارهای ناشی از تشدید تحریم‌ها بر ایران نه تنها به تجدید نظر رهبران این کشور در زمینه انرژی و سلاح‌های هسته‌ای بیانجامد، بلکه سبب تغییر رویه آنها در خصوص «تروریسم» شود.


سپاه؛ مافیای ایران
جیسون گوئرتز، گزارشگر ارشد سی.ان.بی.سی و نویسنده این گزارش می‌گوید: زمانی که بحث کنترل اقتصاد ایران مطرح می‌شود سپاه نیروی عمده کنترل اقتصاد است و بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از کشور سپاه را «مافیای ایران» نامیده‌اند.
به گفته آقای گوئرتز «به سبب ماهیت مبهم سپاه و ترس آشکار از این نیرو هیچ آماری وجود ندارد که به‌طور دقیق نشان دهد چند درصد از اقتصاد ایران در کنترل سپاه است.»
مئیر جاودانفر، کارشناس ایران در اسرائیل، در این مورد گفته است: دولت ایران بیش از 80 درصد از اقتصاد را کنترل می‌کند و تخمین زدن این‌که چند درصد از اقتصاد ایران در کنترل سپاه است، موضوعی مشکل است.
به گفته آقای جادوانفر، براساس یک برآورد محتاطانه می‌توان گفت که سپاه از طریق افزایش کنترل خود در بورس اوراق بهادار تهران که بیم آن می‌رود به خاورمیانه نیز برسد، بیش از نیمی از کمپانی‌های تحت مالکیت دولت ایران را در کنترل دارد.
سپاه در شرایطی بر اقتصاد ایران تسلط یافته است که 30 سال پیش به دستور خمینی برای «حفاظت از کشور و دفاع از اصول انقلاب اسلامی» ایجاد شد و اکنون تبدیل شدن آن به یک شبکه قدرتمند اقتصادی، با پاسخ ایران به فشار آمریکا و تحریم‌های بین‌المللی گره خورده است.
سپاه درمیان بسیاری از فعالیت‌های خود، به ایفای نقش مرکزی در سازمان‌دهی برنامه هسته‌ای ایران مشکوک است و به همین دلیل است که سپاه، هدف عمده تحریم‌های قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران قرار گرفته است.

بیش از نیمی از صادرات در دست سپاه
علیرضا نادر تحلیلگر موسسه مطالعاتی «رند کورپوریشن» در کتابی با عنوان «تعالی پاسداران» نقش داخلی سپاه را در ایران ارزیابی کرده و نوشته است: حدود 68 درصد از صادرات ایران در دست سپاه است، زیرا سپاه بازیگر مهم اقتصادی در ایران است که اقتصاد رسمی و بازار سیاه ایران را نیز کنترل می‌کند.
رند کورپوریشن یک سازمان غیرانتفاعی است که با انجام پژوهش و تحلیل به بهبود سیاست و تصمیم گیری‌ها کمک می‌کند.
علیرضا نادر می‌گوید: شرکت‌های سرمایه‌گذاری، ساخت وساز، مهندسی، خودروسازی و حتی مطب‌های عمل جراحی چشم در ایران در کنترل سپاه است.
نویسنده سی‌ان.بی.سی، در گزارش خود تاکید کرده که حتی بسیاری از مقام‌های دولت ایران که قراردادهای اجرای پروژه‌های بزرگ را به سپاه می‌دهند خود عضو سپاه یا گروه‌های وابسته به سپاه مانند بسیج هستند؛ از جمله محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهوری ایران. درواقع سپاه با محافل تصمیم‌گیرنده در تهران ارتباط بسیار نزدیکی دارد.

جنگ ایران و عراق؛ عاملی برای رشد سپاه
به گزارش سی.ان.بی.سی، فعالیت‌های اقتصادی سپاه در سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق در سال‌های 1980 شروع شد؛ رئیس‌جمهوری و رهبر وقت جمهوری اسلامی، سپاه را تشویق کردند که وارد فعالیت‌های اقتصادی شود تا بودجه سپاه افزایش یابد.
موشک، هلیکوپتر، مسلسل و مواد منفجره در سال‌های جنگ ایران و عراق گران بود و دولتمردان وقت ایران فکر می‌کردند که اگر سپاه بتواند پول بسازد این موضوع امتیازی برای ایران خواهد بود.
علی آلفونه، پژوهشگر ایرانی در موسسه اینترپرایز آمریکا، در این مورد گفته بود: سپاه معمولا از طریق شرکت‌های مجازی که اسامی‌ آنها دائما عوض می‌شود، در بورس اوراق بهادار و دیگر زمینه‌های اقتصادی فعالیت می‌کند، زیرا نمی‌خواهد که به عنوان یک سرمایه‌گذار اقتصادی شناخته شود، بلکه می‌خواهد خود را نجات‌دهنده ایران، به‌ویژه نجات‌دهنده کشور پس از جنگ ایران و عراق نشان دهد.
اما به گفته کارشناسان داخل و خارج ایران بسیاری از مردم از اینکه سپاه در عرصه اقتصادی بسیار قدرتمند شده و فعالیت‌های اقتصادی را به انحصار خود درآورده، ناراضی هستند.

اعتراض به «انحصار سپاه»
اعتراض به انحصار اقتصادی سپاه پاسداران زمانی بالاتر گرفت که 51 درصد از سهام شرکت مخابرات ایران در مهرماه گذشته به «کنسرسیوم اعتماد مبین»، یکی از شرکت‌های زیرمجموعه این نهاد نظامی، واگذار شد و این معامله بزرگ‌ترين معامله تاريخ بورس ايران نام گرفت.
قرارگاه خاتم‌الانبیا یکی از بهترین نمونه‌های فعالیت اقتصادی سپاه است؛ این قرارگاه بزرگترین پیمانکار جمهوری اسلامی ایران در پروژه‌های صنعتی و ساخت‌وساز به شمار می‌آید. خاتم‌الانبیا را می‌توان با «جنرال الکتریک» آمریکا مقایسه کرد.
جیسون گوئرتز در گزارش خود می‌نویسد: حدود 25 هزار مهندس و کارگر برای خاتم‌الانبیا کار می‌کنند و مجله «جاده و تونل» نشریه اختصاصی خاتم‌الانبیا است.
به گفته این گزارشگر آمریکایی، تاکنون بیش از 750 قرارداد برای سدسازی، ساختمان‌سازی، میدان‌های نفتی، بزرگراه و خطوط لوله نفت و آب به خاتم‌الانبیا واگذار شده است.
قرارداد چند میلیارد دلاری توسعه پارس جنوبی، نمونه‌ای دیگر است که به عنوان بزرگ‌ترین میدان گازی برون‌ساحلی ایران شناخته می‌شود و به شرکت‌های وابسته به سپاه واگذار شده است.
این شرکت‌های وابسته به سپاه جای گروه‌های بین‌المللی انرژی مانند شل، رپسول و توتال را گرفته‌اند که در پاسخ به فشار آمریکا بر حکومت ایران، از سرمایه‌گذاری در انرژی ایران انصراف داده‌اند.
به گزارش سی.ان.بی.ان.سی، یک نماینده مجلس ایران نیز تاکید کرده است که فعالیت‌های بازار سیاه سپاه به تنهایی دست‌کم 12 میلیارد دلار درآمد ایجاد می‌کند. همچنین به گفته این نماینده که نخواسته نامش فاش شود یک سوم از تمام کالاهای وارداتی از طریق بازار سیاه تحت کنترل سپاه وارد ایران می‌شود.
نویسنده سی.ان.بی.ان.سی در پایان گزارش خود آورده است که سپاه در زمینه بازار سیاه دست رقیبان را کوتاه کرده و ایرانیانی که در بازار سیاه کالا فعالیت داشته‌اند را به زندان انداخته است تا خود به نیروی انحصاری در بازار سیاه کالا تبدیل شود.

ايران بريفينگ

۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

بهروز جاوید تهرانی پس از هفت سال آزاد شد


خبرگزاری هرانا – بهروز جاوید تهرانی زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر سر انجام پس از هفت سال حبس عصر امروز از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از کرج، بهروز جاوید تهرانی که سابقه بازداشت‌ در اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر سال ۷۸، تجمع مقابل سازمان ملل در سال ۸۳ در دفاع از زندانیان سیاسی را دارد آخرین باز سال ۱۳۸۴ به اتهام ارتباط با گروه‌های معاند نظام بازداشت و در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی حداد (حسن زارع دهنوی) بدون داشتن وکیل محاکمه و در مجموع به تحمل ۷ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.

وی در ‌‌نهایت و در آخرین پرونده خود از سوی دادگاه تجدید نظر به چهار سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که حکم شلاق در مورد این زندانی سال گذشته اجرا شد.

بهروز جاوید تهرانی که از سن ۱۹ سالگی همواره در بازداشتگاه‌های مختلف کشور حضور داشته است در مجموع ۱۱ سال از عمر خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی بدون مرخصی سپری کرده است.

دستگاه امنیتی در آخرین اقدام خود سعی داشت وی را مجددا به دلیل انتشار فیلمی ازمحسن دکمه چی زندانی سرطانی به حبس تعزیری محکوم کند، اما بر اساس آخرین گزارشات دریافتی این زندانی از اتهامات وارده تبرئه و امروز مصادف با روز تولد خود از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد.

جمهوری اسلامی باز هم هواپیماهای "توپولف" از روسیه می خرد

پارس دیلی نیوز:"علی نیکزاد" وزیر راه و شهرسازی جمهوری اسلامی روز دو شنبه اظهار داشت که رژیم ایران سرگرم گفتگو با روسیه در باره خرید هواپیماهای مسافربری جدیدی می باشد. این مطلب را خبرگزاری "فارس" گزارش داده است.


به گزارش رسانه روسی ریا نوستی، وی گفت: "مذاکرات در باره خرید هواپیماهای مسافربری از روسیه ادامه دارد، و اگر ما موفق به حصول توافق شویم، جمهوری اسلامی مقداری از این هواپیماها را خواهد خرید".


برای انعقاد قرارداد بر سر این مساله لازم است که سازمان هواپیمایی غیر نظامی جمهوری اسلامی قابلیت هواپیماهای روسی برای انجام پروازها در شرایط جغرافیایی و هوایی این کشور را مورد تایید قرار دهد، و بعلاوه، طرفین باید در باره مساله قیمت به توافق دست یابند.


"علی نیکزاد" شرکتی را که باید هواپیماها را به ایران بفروشد، به طور مشخص ذکر نکرده است ولی گفت که صحبت سر انواع جدید هواپیماهای "توپولف" و "سوحوی" میرود.

آدمکشی به خاطر ۱۵۰۰ تومان

ایران پرس نیوز:شبکه ایران: پسر جوان که در جریان درگیری خونین مسئول بوفه یک باشگاه ورزشی را به قتل رسانده بود ۱۵ روز پس از جنایت با پای خود به دادسرای جنایی تهران رفت.

صبح دیروز پسری ۲۲ ساله وارد شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی تهران شد و به قاضی محمد شهریاری گفت: «من فرید هستم که شب ۲۰ آذر در باشگاه ورزشی خیابان فرجام – شرق تهران – با پسر جوانی به نام امیرعلی درگیر شدم و او را با پیچ‌گوشتی زدم.

باور کنید نمی‌خواستم او را بکشم. حتی نمی‌خواستم او را بزنم اما همه چیز یک دفعه اتفاق افتاد.»

وی که از مرگ امیرعلی – ۳۰ ساله – بشدت ابراز ناراحتی می‌کرد با چشمان اشکبار گفت: «حدود دو سال قبل به عنوان حسابدار و مسئول کمدهای لباس در باشگاه استخدام شدم. امیرعلی هم تازه به آنجا آمده و مسئول بوفه شده بود. شب حادثه به خاطر گم شدن کلید کمدها با پیچ‌گوشتی سرگرم باز کردن درها بودم که امیرعلی صدایم کرد و از من خواست برایش کاری انجام دهم اما به دلیل اینکه سرگرم کار بودم توجهی نکردم و او دوباره صدایم کرد. از اینکه جوابش را نداده بودم عصبانی شد و دقایقی بعد هم سراغم آمد و گفت: «چند شب قبل از بوفه خرید کردی و ۱۵۰۰ تومان بدهکار شدی.

همین الآن بدهی‌ات را تسویه کن.» من هم با شنیدن این حرف عصبانی شدم و یک اسکناس پنج هزار تومانی به طرفش پرت کردم. اما امیرعلی که بسیار قوی‌هیکل بود مشت محکمی به صورتم کوبید و بعد هم مرا به باد کتک گرفت. در حالی که سرم شکسته بود و خون جلوی چشمانم را گرفته بود با پیچ‌گوشتی بی‌هدف او را زدم. فقط یک لحظه به خودم آمده و دیدم امیرعلی با سر و صورت خونین زمین افتاده است از ترس فریاد کشیدم که چند نفر آمدند و او را به بیمارستان رساندند من هم فرار کردم.

در حالی که فکر نمی کردم او کشته شده باشد. در این مدت به مشهد رفتم و شب‌ها در حرم می‌خوابیدم و برای سلامتی امیرعلی دعا می‌کردم غافل از اینکه او پنج روز بعد از آن درگیری جان باخته است. وقتی موضوع را فهمیدم عذاب وجدان یک لحظه هم رهایم نمی کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم. بنابراین به تهران برگشتم و به دادسرای جنایی آمدم.

بدین ترتیب متهم با دستور بازپرس شهریاری بازداشت شد و برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

اقدام به خودکشی یک زن دیگر در ایستگاه مترو

ایران پرس نیوز:خبرگزاری مهر: مدیرعامل شرکت بهره برداری مترو تهران گفت: اقدام به خودکشی یک زن در خط 2 مترو سبب شده مسافران این خط حدود 20 دقیقه در یکی از تونل‌های این خط معطل بمانند.

محمد قلی ها با تایید اقدام به خودکشی یک زن در ایستگاه ملت گفت: این خانم در بخش شمالی ایستگاه ملت خود را روی ریل قطار انداخته است که خوشبختانه تنها صدمه جسمی دیده است.

وی ادامه داد: تاخیر 20 دقیقه ای در یکی از تونل های خط 2 نیز به این دلیل است که هنوز این خانم از ریل خارج نشده است

پورشه های 500 میلیونی در تهران


ایران پرس نیوز:سایت مشرق: شرکت پورشه اعلام کرده از 24 پورشه سفارش داده شده به این کارخانه توسط کشورهای خاورمیانه، 12 سفارش آن متعلق به ایران بوده که همگی آنها هم وارد ایران شده است. قیمت این خودروهای لوکس و تجملی بیش از 500 میلیون تومان است.

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

برای پیاده‌رونشینان شب یلدا‬


پارس دیلی نیوز:یلداست و من به تو و ازدحام پیاده‌رو فکر می‌کنم...


او همیشه آنجاست، صبح زود تا آخرین ساعات شب، روزهای تعطیل و غیر تعطیل؛ فرقی هم نمی‌کند شب یلدا باشد یا هر شب دیگری،‌ او باید کارش را بکند و سر بساطش باشد. او را چه به شب یلدا؟


همیشه می‌بینمش،‌ در همین پایین دفترمان. گوشه‌ای از پیاده‌رو می‌نشیند و بساطش را پهن می‌کند. پسرکی سیه‌چرده و سراسر چِرک، اما از آنهایی نگاه معصومانه‌اش جلوی چندش آدم را می‌گیرد. آدامس و شکلات و چیزهایی از این قبیل می‌فروشد،‌ سن و سالش به زحمت به هفت می‌رسد و هنوز-تاکید می‌کنم هنوز- شیطنت و ورجه‌وورجه‌های کودکی را از یاد نبرده است.

آن اوایل،‌ روزی دیدم کتاب و دفتری را در کنار بساطش پهن کرده و دارد مشق می‌نویسد، اشتباه نکنم کتاب فارسی اول دبستان بود، از همان جدیدها که هیچ نسبتی با نوستالوژی‌های تلخ وشیرین ما ندارد. چندین بار این صحنه را در خیابان‌های تهران دیده بودم، احساس کردم شاید این مشق‌نویسی،‌ تنها ژستی باشد ترحم‌انگیز، درست یا غلط سعی کردم با بی‌تفاوتی عبور کنم،‌ اما باز هم نگاه‌های شیطنت‌آمیز و خنده‌های پرانرژی‌اش نگاهم را به نگاهش دوخت.



روز دیگری هوا تاریک بود و خیابان خلوت، با دوستی در حال عبور بودیم که پسرک به شکل ناگهانی از پشت دیواری بیرون جهید و هر دویمان را حسابی ترساند. در حدی که زهره‌مان ترک برداشت.‌ تا آن وقت شب، خانه نرفته بود و بساطش هنوز پهن بود،‌ شاید باید ناراحت می‌شدیم اما من خوشحال بودم؛ خوشحال از اینکه هنوز کودک است و کودکی‌اش را زندگی می‌کند و بر خلاف خیلی از هم‌صنفانش روحش همسن جسمش است. خوشحال‌تر از این بودم که هنوز درد پیاده‌رونشینی و دیدن آدم‌های بی‌تفاوتِ مسخ‌شده‌ی‌ این شهرِ درندشتِ فراموشی‌زده،‌ روح کودکانه‌ی او مسخ‌ نکرده و همچنان بچه است و بچگی می‌کند و می‌خندد و می‌جهد و می‌دود و.... اما همین معصومیت کودکانه‌اش روز دیگری به سختی آزارم داد، تا مدت‌ها سوالی در موردش در ذهنم نقش بسته بود که دوست داشتم جوابش را بدانم؛ همیشه در بساطش یک عروسک بود که من احساس می‌کردم آن هم فروشی است اما متحیر از این بودم که چرا در طول این همه مدت کسی آن را نخریده است. روزی از روزها در حال عبور بودم و نگاهم مثل همیشه به دنبالش می‌گشت، که با اشاره دوست همراهم، دیدم سر بساطش نشسته و همان عروسک را بغل کرده و در حال خوراندن بیسکوئیت به اوست. عروسک، فروشی نبود. پسرک عروسک‌بازی می‌کرد و من ویران می‌شدم،‌ آخر چه چیزی دردناک‌تر از اینکه کودکی در سن عروسک بازی،‌ به جبر زندگی اینگونه آواره خیابان‌ها شده باشد و تمام روزش را چشم انتظار ترحم رهگذری بماند و برای چندرغاز روزهایش را یکی از پس از دیگری در سیاهی مطلق شب کند.



بگذریم، او همیشه آنجاست، صبح زود تا آخرین ساعات شب، روزهای تعطیل و غیر تعطیل؛ فرقی هم نمی‌کند شب یلدا باشد یا هر شب دیگری،‌ او باید کارش را بکند و سر بساطش باشد. او را چه به شب یلدا؟ بهتر است بگویم کودکان کار را چه به شب یلدا. امثال او هم کم نیستند. در هر کجای شهر و در هر که خیابانی باشید، کافیست فقط یک بار چشم‌هایتان را به اطراف بچرخانید، خیلی زود می‌بینید آنچه را که باید ببینید؛ آنها هم باید مثل هم و سال‌هایشان خانه باشند و منتظر بابا که با انار و آجیل و هندوانه به خانه بیاید، اما گوشه خیابانند و چشم دوخته‌اند به دستان این و آن، همان‌هایی که شاید بعد از خرید ادوات شب یلدا، با دست پر رهسپار منزلند، تا شاید ترحمی کنند و چیزی از آنها بخرند.

یلدا را جشن بگیریم، من هم قصد آیه یاس خواندن و تلخ کردن همین اندک دلخوشی‌های باقی‌ماندمان را ندارم اما چه کنم که ناخواسته کامم تلخ شد وقتی امروز هم پسرک را همان جای همیشگی‌اش دیدم. او هم مثل همه بچه‌های دیگر باید بچگی کند، او هم محتاج تیمار و ناز کشیدن است،‌ او هم مثل بچه‌های همه ماها سردش می‌شود و ممکن است سرما بخورد، وقتی سرما می‌خورد باید یکی باشد که تروخشکش کند، وقتی «آخ» می‌گوید باید یکی باشد که بگوید «جان» و هزار چیز دیگری که باید داشته باشد و معلوم نیست به کدامین گناه ناکرده،‌ ندارد...باز هم بگذریم، فقط می‌خواستم بگویم در کنار تمام کارها و گرفتاری‌ها و خوشی‌ها وغم‌ها،‌ گاهی به فکر آنها هم باشیم، فقط همین.


نوشته:عباس رضایی ثمرین،‌ قانون

گروگانی به نام ایران


پارس دیلی نیوز:محکومیت سید علی خامنه‌ای را در هر جمع ایرانی می‌توان استشمام کرد و احتیاج به حکم دادگاهی ندارد. این عمل سمبلیک شاهزاده، امیدواری دهنده به جوانانی است که بعد از تجاور جنسی بسترسازان امام زمان به آنان در گوشه خانه‌هایشان زانو غم به سینه می‌فشارند. حرمت انسانی این جوانان ایران را دوباره محیا کردن وظیفه ما ایرانیان و شاهزاده است نه اصلاح‌طلبانی که این جوانان را به امام راحلشان فروختند.


تا زمانیکه صدام حسین زنده بود سیاست بازداری جمهوری‌اسلامی احتمال حمله دوباره عراق به ایران می‌بود. هرگونه مخالفتی در آن زمانه با اسلامگرایان زیر این سیاست بازدارنده لگدمال می‌شد. امروز ترس از حمله نظامی بیگانگان به ایران این سیاست بازدارنده را احیا می‌کند. افرادی که خود را هنوز روشنفکران ایرانی می‌نامند، برای حراست جمهوری‌اسلامی حمله بیگانگان را بهانه‌ای برای سرپوش گذاشتن به جنایات اسلامگرایان کرده‌اند. اصلاح‌طلبانی که در زمان حکومتشان برای ایران ارزشی قائل نبودند امروز با چادر (حجاب) ایران‌دوستی و برای حفظ ایران و تمامیت ارضی‌اش روضه‌خانی می‌کنند. آنها فراموش کرده‌اند که خود در سیاست‌های اتمی جمهوری‌اسلامی دست داشته‌اند و به جهان این عدم اعتماد را القا کرده‌اند که برنامه‌های اتمی اسلامگرایان صلح‌دوستانه نیست، آنان تمام راه‌های دیپلماتیک را در زمان حکومتشان برای اعتمادسازی در جهان از بین بردنند.


جهان برای حمله نظامی به ایران نقشه‌ای ندارد ولی اسلامگرایان و اصلاح‌طلبانش می‌خواهند «ایران» را در مقابل ملت ایران به گروگان بگیرند. کاری که از زمان سر کار آمدنشان هر روزه کرده‌اند و می‌کنند «گروگان‌گیری». آیا می‌توان قبول کرد که اسرائیل بدون هیچ دلیلی بخواهد به ایران حمله کند. مسبب اصلی این کارزار جمهوری‌اسلامی می‌باشد و تا زمانیکه این حکومت فاشیستی در ایران برقرار است، همیشه باید در ترس حمله نظامی بیکانگان به ایران زندگی کنیم. بهترین راه برای جلوگیری از حمله بیگانگان به کشورمان سرنگونی هر چه زودتر این رژیم فاسد و غیر‌انسانی می‌باشد.


سرنگونی جمهوری اسلامی هزینه‌اش بمراتب کمتر از دخالت بیگانگان در سیاست داخلی کشور می‌باشد. سرنگونی جمهوری‌اسلامی به معنای برکناری آن ده‌هزار نفری از قدرت است که هفتادوپنچ میلیون ایرانی را زیر فشار شکنجه و اعدام به اسارت خود در‌آورده‌اند. ادارجات‌دولتی و کارمندان دولت را می‌توان در یک پروسه دموکراتیزه کردن برای حفظ ایران مُدرنیزه کرد. آن ده هزار نفر را هم باید مانند دادگاه نورنبرگ (دادگاه حقیقت) محاکمه کرد.


شکایت شاهزاده رضا پهلوی از سید علی خامنه‌ای منجر و یا بهانه‌ای برای حمله نظامی به ایران نمی‌شود. مگر رفسنجانی و تنی چند از سران جمهوری‌اسلامی در لیست پلیس بین‌المللی نمی‌باشند. آیا برای دستگیری آنان به ایران حمله کردند و یا اینکه آبروری جمهوری‌اسلامی که از اول هم نداشت خدشه‌دارتر شد. محکومیت سید علی خامنه‌ای را در هر جمع ایرانی می‌توان استشمام کرد و احتیاج به حکم دادگاهی ندارد. این عمل سمبلیک شاهزاده، امیدواری دهنده به جوانانی است که بعد از تجاور جنسی بسترسازان امام زمان به آنان در گوشه خانه‌هایشان زانوی غم به سینه می‌فشارند. حرمت انسانی این جوانان ایران را دوباره محیا کردن وظیفه ما ایرانیان و شاهزاده است نه اصلاح‌طلبانی که این جوانان را به امام راحلشان فروختند.


عدم حمایت کسان از شکایت شاهزاده برعیله جنایات سید علی خامنه‌ای را باید در جای دیگری جُست و نه در بهانه یا دعوت به حمله نظامی به کشور. برای کسان ماندن «جمهوری» اسلامی مهمتر از ایران می‌باشد. ما در کنار شاهزاده خواهیم بود با تمام توهمات بی‌پایه‌ای که به ایشان وارد کرده و خواهند کرد. ایشان رسالتش را بر منافعش ترجیع داده است. رسالت ایرانیان در بهبودی وضع کشور می‌باشد که با وجود جمهوری‌اسلامی واقعیت‌پذیر نخواهد بود.


سیاست بازداری جمهوری‌اسلامی مانند اصلاح‌طلبان آن برف دیروزین ایران هستند که امروز زیر خورشید ایران در حال آب شدن و از بین رفتن هستند. هر چه زودتر جمهوری‌اسلامی و مافیای وابسته به آن سرنگون شوند ارمغانش بهار دوباره‌ای برای ایران خواهد بود که در انتظارش سی و سه سال زمستان را تحمل کرده‌ایم.


بهمن زاهدی

شب یلدا خجسته باد




وبلاگ ایران آزاد خبر شب یلدا خوبی را برایتان آرزو می کند

به امید آزادی ایران

۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

شاهزاده رضا پهلوی خواستار محاکمۀ رهبر جمهوری اسلامی شد


تلویزیون من و تو1:شاهزادۀ رضا پهلوی با انتشار فراخوانی از شورای امنیت سازمان ملل خواسته است که رهبر جمهوری اسلامی را به اتهام جنایات علیه بشریت از سوی دیوان بین المللی لاهه محاکمه کند. فیگارو، روزنامۀ بزرگ صبح پاریس، به همین مناسبت با شاهزاده رضا پهلوی مصاحبه ای انجام داده است که در توضیح این اقدام خود گفته است : هدف از این ابتکار این است که رهبر جمهوری اسلامی به عنوان عالیترین مقام تصمیم گیرنده در جمهوری اسلامی در زمانی که حقوق بشر به مسأله ای اساسی تبدیل شده در موقعیت مسئول نهایی قرار بگیرد. شا وی در توضیح اینکه چرا شورای امنیت سازمان ملل باید شکایت از رهبر جمهوری اسلامی را به دیوان بین المللی منتقل کند، گفته است : به این دلیل که جمهوری اسلامی امضاکنندۀ معاهدۀ رُم نیست که ناظر بر تأسیس دیوان بین المللی بوده است. به همین دلیل باید رویه ای را انتخاب کرد که در مورد قذافی به کار گرفته شد. شاهزاده رضا پهلوی در ادامۀ سخن گفته است که هزاران شهادتی که او جمع آوری کرده نشانگر جنایات علیه بشریت است که توسط سیاست منظم سرکوب به ویژه علیه اقلیت ها، زنان و زندانیان سیاسی به کار گرفته شده است. شاهزاده رضا پهلوی در ادامه گفته است : برای ما ایرانیان اولویت نه برنامۀ اتمی جهوری اسلامی که حقوق بشر است و حقوق بشر چشم اسفندیار رژیم اسلامی ایران است و به همین خاطر از جامعۀ بین المللی می خواهم که به وظایف قانونی و اخلاقی اش در قبال ایران عمل کند. او با اشاره به تجارب انقلاب های کشورهای عربی گفته است که بدون پشتیبانی جامعۀ بین المللی رژیم های تمامیت خواه منطقه سقوط نمی کردند. شاهزاده رضا پهلوی جنبش اعتراضی مردم ایران را در پی دهمین انتخابات ریاست جمهوری آخرین تلاش اصلاح طلبانۀ مردم این کشور توصیف کرده و سپس افزوده است ک دولت آمریکا این فرصت را از دست داد، هر چند جنبش اعتراضی مردم ایران، به گفتۀ شاهزاده رضا پهلوی الهام بخش انقلابات جهان عرب بود. شاهزاده رضا پهلوی در پایان مصاحبه اش با روزنامۀ فیگارو با مداخلۀ نظامی در ایران شدیداً مخالفت کرده و آن را به زیان همه دانسته است. او گفته است که مداخلۀ نظامی تنها به سود حکومت اسلامی ایران تمام خواهد شد و مانع از جدا شدن کادرهای آن از بدنۀ این رژیم خواهد گشت. شاهزاده رضا پهلوی تأکید کرده است که مداخلۀ نظامی در ایران تنها استقرار دموکراسی را در این کشور به تأخیر خواهد انداخت بی آنکه مسألۀ اتمی ایران را نیز حل کند. او راه حل را پشتیبانی جامعۀ جهانی از اپوزیسیون دموکراتیک حکومت ایران دانسته است.

پیام بیست و چهار آذر شاهزاده رضا پهلوی به ملت ایران


مــن، فـرزنـد ســـرزمینی هستم که کـــوروش کبیـــــر، منشــور حقــوق بشـــر را برای بـرقـراری آزادی بیــان، آزادی اندیــشه، آزادی انتــخاب و آزادی یـکســـان زیستـــن با هـــم را، بـرای جــــــهانیـان به ارمغـــــان آورد؛
مــن فــرزند ســـرزمین فـردوسی، سعـدی، مـولانا، حـافظ، خیـام، رازي، بـــوعلی سینا، فارابــــی، نیمــا، فــروغ، شاملــو و دیگر زنــان و بزرگ مــردان افتــخارآفــریـن هستم؛


 
ســـرزمینی که سرلوحه زندگی مردمانش، پنــدار نیــک، گفتــار نیــک، کـردار نیــک است؛

مهـــد مهــــــر، صلـــــح و نیکـــی؛



ســـرزمینی سرشار از نعمــت های خــدادادی و ثــروت های ملــــــی؛



 
اَزآنِ مــردمانی هستم که پــس از یک ســـَده رزم، بـرای رسیـدن به حقوق انسانی و سیاسی خود، امروز مورد بیشترین بیــدادگــری و ستم توسط حاکمـــــان تمامیــت خــواه جمهــوری اســلامی هستند؛


 
حکـــــومتی کـه بـه نــام دیـــن و معنـــویت، بر مردمان ســـرزمین من ستـــم می کند، صـــدای هیـــچ مخالفـــی را تحمــــل نــمی کند، اعــــدام های گستـــرده و خیـابـانـــی می کند، سنــــگسار می کند و تـــــجاوز و شکنجــه را امــری مقــــدس می شمارد.




 
حکـــــومتی کـه حقـوق اولیــه و انســانـی زنـدانیـان و بـازداشــت‌شـدگان سیــاســی-عقیدتــی را سرکوب می کنـد، روزنامه نگاران، وکـلا و فعـالان حقوق بشر را به اتهــام «ارتــکاب جـرایـــم امنیتـــی» بازداشت و تهدید می کند،




حکـــــومتی کـه نــــه تنــها فــــــرزنـدان بـــرومـــند میـهنــــــم را نـاجـوانمــــــردانه قتــل عـــام می کند، بـــلکه صـــدای دادخـــواهـــی مـــادران داغــدیــده را نیـــز خـــامـــوش مـی کنــد،




حکـــــومتی کـه مقــام دانشــــگاه و دانشــــجو را تخــریب و تضعیــف می کند، عــــلم زدایـی می کند، تمدن کشی می کند، آزادی های اساســی را ســلب می کند، پوشش را اجباری می کند، زنـــــان را جنس دوم می پندارد، حقــــوق اقـــوام، دگــر ادیـــان، دگـــر مــذاهب و دگــراندیشان را پـایـــمال می کند،



حکـــــومتی کـه فرهنگ خشــونت، خــرافه و تبعیــض را پیـــشه راه خـــود نموده و انتقام جویی را در ســطـح جـامعـــه تـــــرویــج می دهــد.


حکـــــومتی کـه با خفقـــــان شدید، فقـــر گسترده و گـرانـــی های کمـــر شکـــن ، اعتیاد و فحشا، میلیــــــون ها ایــــرانــــی را آواره و راهـــی دیـــگر کشـــورها نموده، در حالیــکه ثــروت های ملــــــی را در راه تـــــــرور و تـــــروریســـــــم حیـــف و میـــل می کند و هـــویت و آبــــروی ملــت بزرگ ایران را بدنــام و و بی اعتبار می سازد.




و در نـهایــــت با نـادیـده گرفتــن معاهـــدات بیـــن المللـــی،


ایـــــران، این مـــرز پــر گــوهــر را در جامعــه بیـن المـللی منـزوی نموده و با خطر حمله نظامی روبرو ساخته است.


 
آقای علی خامنــه ای، ولــی مطلـــق و حاکــم مستبــد جمهــوری اسلامــی، که حکـــــــــــم او فــراتـــر از قـانــــون اساســـی و رای مـــــردم است، در نقض مستمر حقوق بشر و سرکوب حقوق اساسی شهروندان ایران، ایجاد و تــرویـج فســاد اجتمـاعـی، اقتصـادی، فرهنــگی و سیـــاسی نقش اصلی و اساسی داشته است،
آقای علی خامنــه ای را بدلیــل نقــض گستــــرده حقــــوق بشـــــر و حقـــوق اسـاســـی زنــدانیــان سیـاســـی – عقیـدتـــی، متهـــم به جنـــایـــت علیـــه یکــایـــک شهرونــدان ایــرانـــی می کنم.


از ســــران کشــــورهای عضــــو شـــورای امنیت و نهاد های ذيــربـط سـازمــان مــــلل قـاطعــانــه درخـواســت می کنـــــم تا بــــرای آزادی فــــــــوری و بــدون قیــد وشـــرط همـه زندانیان سیـاســـی – عقیـدتـــی و مـدنـــی، اقــدامـات مـوثـــر و ضـــروری را بـا استفــاده از اهــرم های اجـــرایی بیـــن المللـــی، علیـــه آقای علی خامنــه ای، ولــی مطلقــه فقیــه حاکـــم بر ایران، بـه عمـــل آورنــــــد.


مـــن از جامعـــــه بیـــن المـــللی مـی خـــواهــم تـا صـــدای دردمنــــد زنــدانیــان آزادیخـــــواه و فریاد دادخــــواهـــی خـــانواده های جـــان بـاختگــان ایــــــــران را بشنود و از خواست عـــدالت خـــواهانه مــــردم کشورم حمایـــــت نمایــــد.


بـــر ایــن بـــاور هستم که بـــرقــــراری دمـوکـــراســـی و حــاکـمـــیت مــردم بـر مــردم در ایــــران بـه نفـــع صلــــح جهــــانــی خـــواهد بـــود.


هم میهنم،

زمان پر کردن فاصله هایی که این نظام ایجاد کرده، فـــرا رسیده است،
زمان حکومت استبدادی یــک نـــفره به پـــایـــان رسیده است، زمان حرکــــت شکوهمنــــد، به ســـوی آزادی ایــــــــران و حاکمیت بر سرنوشـــت خویش فرا رسیده است.


قهـــرمان تاریـــخ فردای ایـــران آزاد، مـــا ملـــــت ایـــــــران هستیــــم.


به ایــــــــــرانمان ســــــوگنــــــــد،


تا آزادی تمــــامـی زنــــــدانیان سیـاســـی – عقیـدتـــی و مـدنـــی از زنـــدان های مخـــوف جمهـــوری اسلامــی از پــــا نخــواهم نشســـت.
بــــا شــــما و در کنـار شــما بـرای رسیــدن بـه آزادی، حقوق بشـــــر، انتــــخـابـــــات آزاد و بـرقـــراری دمـوکــراســی، تـا آخـریـن نفــس، مبارزه خـــواهــم کرد.

نـور بـر تـاریکـــی پیـــروز است

زنــده بــاد ایــران، زنــده بــاد آزادی

24آذر1390



پیام شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت 25آذر روز ملی مادر ایرانی


شاهزاده رضا پهلوی:مادران ایرانی در سی و دو سال گذشته نشان داده اند که ستون استوار خانه و خانواده بوده اند و علیرغم آنچه که رژیم برآنان روا داشته است با پایمردی شگفتی آوری سایۀ مهرخود را برخانواده پایدار نگهداشته اند.


روز مادر را به تمامی مادران سخت کوش و فداکار ایرانی شادباش می گویم.

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

افشاگری یکی‌ از مجروحان عاشورای ۸۸ در ارتباط با جنایات ماموران نیروی انتظامی و لباس شخصی


بالاترین:حوادثِ انتخابات مخدوش دهمین دوره ریاست جمهوری ایران علاوه بر کشته شدگان و زندانیان، مجروحان و زخمی هایی زیادی نیز بر جا گذاشت که هنوز هیچ آمار رسمی از شمار این زخمی ها در اختیار رسانه ها نیست.



چندی پیش یکی از این شهروندان معترض ایرانی به نام علیرضا صبوری که در راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود، پس از پناهنده شدن به آمریکا در غربت و در سکوت خبری جانش را از دست داد.

اینک محمد (فرهاد) یگانه تبریزی، یکی دیگر از شهروندان معترضی که در راهپیمایی عاشورا زخمی شده و او نیز به ناگزیر ایران را ترک کرده است، ضمن ابراز ناراحتی و تاسف از درگذشت علیرضا صبوری در سکوت خبریِ مطلق می گوید: من نیز پذیرفته ام دیر یا زود این اتفاق برای من هم خواهد افتاد اما آنچه اذیتم می کند به فراموشی سپردن زخمی هایی است که شمار آنها به مراتب بیشتر از کشته شدگان انتخابات ۸۸ بود.

وی که در داخل ایران و خارج از ایران چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و این روزها در غربت به سر می برد، اخیرا طیِ نامه ای به احمد شهید گزارشگر ویژه بررسی وضعیت حقوق بشر در سازمان ملل گزارشی از آنچه به وی و همراهانش در راهپیمایی روز عاشورا گذشته است، ارائه کرد.

این شهروند معترض ایرانی که همچنان از آثار گلوله های به جا مانده در بدنش رنج می کشد، ضمن نقد به رسانه ها، خانواده ها و بخشی از ایرانیان در خصوص پیگیری، اطلاع رسانی و یاری رساندن به زخمی ها و مجروحان حوادث پس از انتخابات، می گوید: همیشه از خودم می پرسم اگر ندا آقا سلطان مثل ما مجروح و زخمی می شد چند درصد از مردم ایران به سراغ او و خانواده اش می رفتند؟ چند خبرنگار عکس ها و گزارش های متعدد از او تهیه می کردند؟ آیا خانواده اش برای نجات جانش حاضر می شدند اطلاع رسانی کنند یا او هم همانند بسیاری دیگر از زخمی های انتخاباتی در سکوت و مظلومیت و مصلحت اندیشی های خانواده ها و رسانه ها جان می داد؟

وی می گوید: سکوت خانواده ها، عدم پیگیری رسانه ها، فراموشی و یاری نرساندن به زخمی های حوادث پس از انتخابات نوعی «زنده به گور» شدن مجروحانی است که برای آزادی کشورشان رفتند اما همه زندگی شان را از دست دادند. من که از ایران خارج شده ام حالا می فهمم کسانی مثل علیرضا صبوری چه کشیده اند. خودم با مجروحانی در ترکیه آشنا شدم که در فقر و بدبختی و عدم دسترسی به امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل به درخواست پناهندگی شان بودند و هنوز نمی دانم چه بلایی سرشان آمده است.

وی همچنین در نامه اش به احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل نوشته است: از شما تفاضا دارم بررسی کنید چرا یک شهروند ایرانی به خاطر شرکت در انتخابات درون نظام ایران و اعتراض به نتیجه و تقلب در آن باید مادام العمر از سلامتی محروم شود و امکان کار و تجارت خود را که پس از ۱۵ سال زحمت به دست آورده یک شبه از دست بدهد و کل زندگی اش یک شبه نیست و نابود شود و تمام دارایی خود را خرج مخارج درمانی و فرار از کشور خود نماید و تا آخر عمر با ضایعه مغزی فلج و ازکارافتاده شود. من یک رای دادم که هیچ وقت خوانده نشد، چرا باید تمام زندگی و سلامتی ام را در عوضش بدهم؟ بدینوسیله اعلام می کنم به خاطر ضایعه مغزی ام و فلج بدنم و نابودی کار و تجارتم و شکنجه ها و تحقیرهایی که شده ام از جمهوری اسلامی شکایت دارم و خواهان جبران این خسارات و دریافت غرامت هستم. اگر در این دنیا توانستم مرجع عادلی بیابم دادخواهی می کنم، اگر نه دادخواهی خود را به پیش همان خدایی می برم که مرا زنده نگه داشت تا به شما امروز شکایت کنم.

متن گفت و گوی خبرنگار کلمه با محمد یگانه تبریزی، از مجروحان راهپیمایی عاشورای ۸۸، را بخوانید:

آقای یگانه، یک بار پیش از این از شما درخواست کردم که در مورد وضعیت خودتان اطلاع رسانی کنید، گفتید تحت درمان هستید و یادآوری خاطرات عاشورا اذیتتان می کند. آیا ممکن است الان بگویید در عاشورای سال ۸۸ چه بر شما گذشت؟

من در ششم دی ماه مصادف با عاشورای ۸۸ از ناحیه ی سر مورد اصابت اسلحه ی شات گان قرار گرفتم.

روز راهپیمایی شما دقیقا کجا بودید و چگونه این اتفاق افتاد؟

ما از میدان امام حسین به سمت انقلاب حرکت می کردیم که لحظه به لحظه مورد حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی قرار می گرفتیم، اما بارها با عوض کردن مسیر از درگیری اجتناب می کردیم و از راهی دیگر دوباره به خیابان انقلاب بر می گشتیم تا به پل کالج رسیدیم که آنجا جمیعت به صورت فشرده تا چهارراه ولی عصر مشغول سینه زنی و عزاداری با مضمون حمایت از جنبش سبز و میرحسین موسوی بودند. من هم لابه لای جمیعت از زیر پل به طرف ولی عصر در حرکت بودم. برای اینکه روی پل را لباس شخصی ها که کاملا مسلح بودند اشغال کرده بودند و با مردم در گیر بودند واجازه حرکت از روی پل را نمی دادند. به انتهای پل که نزدیک شدیم یگان ویژه ضدشورش با موتور و پیاده از چهارراه ولی عصر به مردم حمله کردند و به علت پرتاب تعداد زیاد گاز اشک آور دیگر جایی را نمی شد دید و تنفس غیر ممکن بود. ما هم مجبور به عقب نشینی به زیر پل شدیم که ناگهان باران سنگ توسط لباس شخصی ها به سر ما نازل شد که بسیاری همانجا مجروح شدند. ما مجبور شدیم به داخل کوچه البرز فرار کنیم و از آنجا خود را به حافظ برسانیم که راه از آنجا هم بسته بود و مردم به صورتی در محاصره یگان ضد شورش و لباس شخصی ها در آمده بودند و همه جا درگیری و تیراندازی بود و باران سنگ و گلوله و گاز اشک آور.

به خاطر دارید دقیقا چه کسانی به شما شلیک کردند؟ یعنی افرادی که شلیک کرده اند را می توانستید ببینید؟

ما سه نفر بودیم که توسط اسلحه ی شات گان یگان ویژه نیروی انتظامی از ناحیه سر هدف قرار گرفتیم. البته یکی از لباس شخصی ها هم با کلت به مردم تیراندازی مستقیم می کرد و ما اصلا فکر نمی کردیم پلیس هم با سلاح شلیک مستقیم کند. اما تا من تیرانداز ضد شورش را دیدم، صورت نفر کناری ام متلاشی شد و نفر دیگر را آن طرف سر خیابان خارک زده بود. من که می خواستم به نفر کناری ام کمک کنم، پشت به تیرانداز بودم که به سر من شلیک شد و نزدیک به ۱۵۰ ساچمه آتشین به سر و بدنم اصابت کرد.

وقتی زخمی شدید چه کردید؟ یعنی بعدش به بیمارستان منتقلتان کردند؟ کدام بیمارستان و وضعیت آن روز چگونه بود؟

آن روز مردم نیروهای یگان ویژه را در محاصره گرفته بودند و پس از خلع سلاح و لباس، آنها را یکی یکی آزاد می کردند که ناگهان دیدم جسمی از بالای پل با شتاب به طرف ما می آید. آن جسم ِ یک جوانی معترض بود که لباس شخصی ها از بالای پل پایین انداختند و نزدیک به ما به کف آسفالت برخورد کرد و متلاشی شد. در همان لحظه من خودم هم اول فکر کردم یکی از سنگها به سرم خورده و در حالی که تلو تلو می خوردم خودم را به زیر پل کشیدم که دیدم از تمام سر و بدنم خون ریزی وحشتناکی دارم و بعد از مشاهده سر متلاشی شده ی جنازه آن دو نفر دیگر به روی دست مردم فهمیدم سر و تن خودم هم سوراخ سوراخ شده. زیر پل که رسیدم از هوش رفتم و دیگر نه چیزی می دیدم نه می شنیدم. فکر کردم که دارم می میرم و بیهوش شدم، ناگهان صدای جوانانی را شنیدم که دورم جمع بودند واحتمال می دادند که من با آن خون ریزی مرده ام. خواستم دست و پایی تکان دهم که بفهمند هنوز زنده ام، اما فقط توانستم چشمهایم را باز کنم که جوانی که نمی شناختمش با دوستانش مرا بلند کردند و به سمت بیرون از مهلکه دویدند. خیلی امیدی به خروج از آن مهلکه نداشتم ولی آن جوانان که فقط عکسی از آنان بعدا یافتم، مانند فرشتگانی مرا به خودروی پراید خود رساندند و در صندلی عقب جا دادند. ماشین پر از خون شده بود و بدن من هیچ حرکتی نداشت. آنها مرا با سر متلاشی به آمبولانسی در خیابان حافظ تحویل دادند که آمبولانس به سرعت به بیمارستان سینا رفت. جلوی در یک مامور امنیتی لباس شخصی سوار شد و آمد داخل و جیبهای مرا گشت و موبایل و وسایلم را برداشت.

بعد از آن آیا در ایران هیچ گاه تحت عمل جراحی و درمان قرار گرفتید؟ منظورم این است که آیا بعد از زخمی شدن مشکل امنیتی نداشتید؟ هراس از مراجعه به بیمارستان؟

من توسط یکی از آشنایان که پرسنل بیمارستان ارتش بود با ضمانت به آنجا برده شدم و تحت نظر حفاظت و اطلاعات آنجا قرار گرفتم. بیش از بیست روز در بیهوشی و سی سی یو بودم تا به هوش آمدم متوجه شدم دو تا ساچمه وارد بافت مغزم شده و دچار ضایعه مغزی شدید هستم. پزشکان ارتش هر کاری می توانستند کردند اما بر حسب تجربه جانبازان جنگی، دست به اجسام داخل مغز نزدند تا ضایعات بیشتر نشود و با داروهای بسیار گران و کمیاب که به سختی تهیه می کردیم، سعی در جلوگیری از حمله مغزی داشتند. تا به هوش آمدم دوبار توسط اطلاعات پلیس امنیت بازجویی شدم و همه این موارد را در نامه ای که به احمد شهید فرستاده ام هم اشاره کردم.

وقتی ایران بودم، توسط ضامنین بر روی ویلچر با نیمه بدن فلج تحویل پلیس امنیت در خیابان معلم داده شدم و پس از بازپرسی با آن حال و روز با نگهبان به دادگاه انقلاب برده شدم و به بازپرس شعبه ۱۰ دادگاه انقلاب تحویل شدم. در آنجا نماینده پلیس امنیت نتوانست عکسی دال بر اغتشاش و یا درگیری من به بازپرس بدهد که من به بازپرس گفتم می خواهم از نیروی انتظامی به علت تیراندازی بی دلیل شکایت کنم، که نماینده پلیس امنیت با مشت ولگد به جان من افتاد، در حضور بازپرس و منشی دادگاه، که من از ویلچر به زمین افتادم. او گفت تو مجرم هستی چون در روز عاشورا در خیابان انقلاب بودی و جرم تو ثابت شده است، فقط می گردیم عکس و فیلمهایت را پیدا می کنیم، بعد محکوم به اعدامت می کنیم. و بعد به بهانه انگشت نگاری مرا به زیرزمین مجتمع بردند تا شاهد شکنجه و ضرب و شتم دیگر بازداشتی ها باشم. صدها نفر با زنجیر به هم بسته شده بودند و گهگاه ضرب وشتم می شدند. گفت اینها همه عاشورایی اند و با پلیس درگیر شدند مثل تو، همه شماها را به اوین می بریم و یک نفر را زنده نمی گذاریم.

چه شد که تصمیم گرفتید از ایران خارج شوید؟

من که به صورت معجزه آسا و ناباورانه زنده مانده بودم، حالا سلامت خود را کامل از دست داده بودم و از کار و کسبم به صورتهای مختلف جلوگیری می شد و مجبور به انحلال شرکتم شدم. پرونده من در دادگاه انقلاب در جریان بود، فقط به علت وخامت حال و فلج شدنِ نیمه ی چپ بدنم پرونده مدتی به عقب افتاده بود. حالا نه سلامت بودم، نه کار و زندگی برایم مانده بود. با احزاب و گروهها و حتی مجاری ارتباطی رهبران جنبش در اینترنت تماس گرفتم. بعد از آنکه مطمئن شدم هیچ حمایتی از داخل ایران نمی شوم، تصمیم به ترک ایران گرفتم.


 
آیا بیرون از ایران هم تحت درمان و جراحی قرار گرفتید؟

تا همین الان هر روزه در بیمارستان تحت مداوا هستم البته اینجا هم به اجسام داخل مغز دست نزدند و مسیر مداوا فقط به فیزیوتراپی و کاردرمانی محدود شده. البته در هفته های آینده عمل جدیدی برای خروج ساچمه ها از گوشم دارم، الان بعد از دو سال دست چپم غیر فعال است و به کندی راه می روم. اما دیگر این ضایعه را پذیرفتم که باید با آن کنار بیایم. دیگر از بیمارستان و مداوا خسته شده ام و آنها هم از من خسته شده اند. شاید ساچمه ها تکانی بخورد و ما را از هم راحت کند. دیگر پس از دیدن آن صحنه ها و روزها، مرگ و زندگی اهمیتش را برایم از دست داده. شاید مرگ راحت تر و لذت بخش تر از این زندگی باشد. آخر قبلا تجربه اش کرده ام، خیلی هم شیرین بود. نمی دانم خدا چرا مرا برگرداند به این دنیای پر از ظلم و ستم. شاید قسمت بوده شاهد مظلومیت مردم ایران برای صیانت از آرای خود باشم و به آن گواهی دهم.

اصلا هیچ وقت فکر می کردید حضور در راهپیمایی باعث شود که به سمت شما شلیک کنند؟

من اصلا فکر نمی کردم که شرکت در انتخابات این همه هزینه و خسارت داشته باشد ولی در طول هشت ماه در خیابانها بارها شاهد به خاک و خون کشیدن مردم و جوانان بودم. شاهد راه پیماییِ سکوت آزادی، شاهد قتل ندا، همه را به چشم دیدم و اخبار کهریزک و زندان ها را می شنیدم. اما روز عاشورا آمدیم کار حسینی کنیم و کاخ زر و زور تزویر یزید زمان را با خون خود متلاشی کنیم. بله، با علم به برخورد وحشیانه حکومت در روز عاشورا به خیابان آمدم و مرگ با عزت را به زندگی با ذلت در روز عاشورا در عمل ترجیح دادم.

مهمترین چیزی که اذیت و آزارتان داد در این مدت چه بود؟

این مرا خیلی اذیت می کند که معمولا در هر سرکوبی چند برابر کشته شدگان، زخمی ها و مجروحانی وجود دارند که نمی دانیم آنها کجا هستند و چه می کنند. بسیاری از خانواده ها با دروغ گفتن به در و همسایه مجبور می شوند ظلمی را که حکومت روا داشته، کتمان کنند تا از خودشان و از عزیزشان در برابر اتفاقاتی که ممکن است تهدیدشان کند محافظت کنند. اما نمی دانند با این کار شخصِ آسیب دیده را کاملا زنده به گور می کنند. چرا هیچ کس از علیرضا صبوری و آنچه که بر او رفته است هیچ خبری در این دو سال نداشت؟

خب در مورد علیرضا صبوری وقتی در راهپیمایی ۲۵ خرداد زخمی شد خانواده اش مایل به اطلاع رسانی در مورد وضعیت او نبودند و بعد از آنکه در بوستونِ آمریکا و در غربت جان باخت، تازه یکی از اعضای خانواده که بیرون از ایران بوده مصاحبه ای انجام داد.

یعنی حتی ایرانیان در بوستن از اینکه او در بیمارستان است بی خبر بودند؟ یعنی این خفقان را نظام در آمریکا هم به وجود آورده؟ نه ممکن نیست. این خفقان را اول خانواده ها و اطرافیان به وجود می آورند و بعد شما خبرنگاران مستقر در خارج از کشور هم پیگیر نشدید. می توانید این ها را سانسور کنید، چون مربوط به خود شما می شود، اما این حقیقت تلخی است که باید بگویم در بسیاری از موارد همه دست به دست هم می دهند تا یکی در مظلومیت زنده به گور شود. از وقتی که علیرضا صبوری در غربت جانش را از دست داد چند سوال در مورد او که همدردم بوده و در سکوت مطلق رفت ذهنم را آزار می دهد. چرا شخص شما در مورد زخمی ها و آسیب دیدگان که تعدادشان بیشتر از کشته شدگان هم هست پیگیری خبری نکردید؟ من خودم با چند نفر مثل علیرضا صبوری در ترکیه در تماس بودم که پس از مجروح شدن ایران را ترک کردند، اما در فقر و بدبختی و بدون امکانات پزشکی منتظر پاسخ سازمان ملل بودند، که الان اصلا نمی دانم چه بلایی به سرشان آمده است. همه ی شما که دست به قلم هستید و تریبون داشتید مسئول هستید. به خصوص کلمه و جرس. یا حتی بی بی سی و صدای آمریکا. آیا نگران بودید که وجدان شما و مردم از بدبختی کسی که گلوله توی مغرش گیر کرده است ناراحت شود؟ شاید شهدا بهتر بودند، چون دیگر در خاک بودند و هیچ درخواست و نیازی نداشتند و نمی توانستند حرفی بزنند. صادقانه می پرسم، اگر ندا آقا سلطان الان مجروح و زخمی بود چند نفر از این ایرانیانی که همیشه نام ندا را تکرار می کنند حاضر بودند سراغی از او بگیرند؟ چند نفر می رفتند او را در مشکلاتش یاری کنند؟ چند خبرنگار، عکس و گزارش او را منتشر می کردند؟ بهتر است از من و علیرضا صبوری ها هم تقاضا کنید تا هر چه زودتر این دنیا را ترک کنیم و سوژه ی بی دردسری برای اخبار شما خبرنگاران شویم.

درست می گویید شرایط شما قابل درک است و بی شک کوتاهی های ما، سکوت خانواده ها، هراس، فضای امنیتی و مواردی متعددی در این زمینه وجود داشته و دارد. ممکن است بگویید بیشترین مشکلاتی که در این شرایط با آن مواجه شدید چه بود؟

وقتی من در تهران با ویلچر هر روز در دادگاه انقلاب، پلیس امنیت و پزشکی قانونی آواره بودم به شدت نیاز به معرفی پزشک و وکیل داشتم، به هر جایی مراجعه کردم پاسخی نگرفتم. یعنی معرفی کردنِ یک پزشک و وکیل انقدر برایشان مشکل بود؟ حتی سایت کلمه و جرس که سایت های سبز هستند و توقع ما از آنها بیشتر بود هم به مشکلات من که ۸ ماه فعالیت سیاسی هم داشتم توجهی نکردند. چرا؟ غم انگیز تر اینجاست که مخالفین جمهوری اسلامی در بیرون کشور هم می گفتند شما از خود این نظام و از تیم موسوی هستید و به من بی اعتنایی می کردند. خانواده و اطرافیان هم که همه دست به دست هم می دهند تا قضیه را از اصل کتمان کنند. شاید حالا بفهمم که بیچاره علیرضا صبوری چی کشید از دست مردم ایران و کتمان کردن ها و بی تفاوت گذشتن ها و فراموش شدن ها. شاید قبل از مرگِ امثالِ من، همه بلد هستند چطور دست به دست هم بدهند و با مصلحت اندیشی ما را زنده به گور کنند.

با این اتفاقات تلخی برایتان افتاده است آیا هیچ گاه از فعالیت هایتان پشیمان شدید؟ یعنی اگر به گذشته برگردیم آیا باز هم شرکت می کنید در راهپیمایی ها؟

ببینید، ما یعنی اکثریت معترصین در جنبش سبز به این نتیجه رسیده بودیم که تنها راه نجات ایران و ایرانیان از استبداد و جنگ و بدبختی های آینده فقط در انتخابات ۸۸ با تغییر مسیر نظام با انتخاب کاندیداهای مقابل کاندیدای رهبری و برگشت به مسیر جمهوریت است. با این اطمینان بود که ما دیگر مصمم به نجات ایران شدیم وگرنه من مشغول تجارتم بودم، موسوی نقاشی می کشید و به هنر مشغول بود، دانشجویان مشغول تحصیل بودند، روزنامه نگاران و نویسندگان در دفاتر خود مشغول بودند، سیاسیون هم به سر و کله هم می زدند! اما وقتی مسیر ایران را به سمت دیکتاتوری مطلق، جنگ و نظامی گری دیدیم و مطمئن شدیم می خواهند اقتصاد و کشاورزی را نابود کنند و مافیای سپاه را جایگزین آن کنند، دیگر جای درنگ نبود، کار و زندگی را ول کردیم و برای نجات ایران به صحنه آمدیم. حالا که موفق نشدیم، حداقل مطمئن هستم که دین خود را به مام وطن ادا کردم و شخصا پشیمان نیستیم. آنان باید پشیمان باشند که در سرکوب آزادیخواهان نقش داشتند. کسانی باید پشیمان باشند که با سکوت و بی تفاوتی خود ایران را به ورطه نابودی کشانده اند. به خدا اگر صد بار تاریخ به عقب برگردد، من قوی تر و مصمم تر در صف اول جنبش سبز مردم ایران خواهم بود و این بار یا ایران را نجات می دهم یا مرگ را انتخاب می کنم که دیگر این چنین شاهد نابودی ایران و ایرانی نباشم.

قبل از انتخابات هم آیا فعالیت سیاسی داشتید؟

قبلا در زمان تحصیل هم درگیر شدم و خیلی ضربه خوردم، بنابراین تصمیم داشتم دیگر به سیاست کاری نداشته باشم و مشغول کار و تجارت خود باشم اما وقتی دیدم سیاست این بار دارد وطنم را نابود می کند و موسوی با دست خالی به مقابله آمده بود، نتوانستم به صحنه نیایم و سکوت کنم. البته اول سران نظام قول یک انتخابات آزاد و سالم را دادند، اما عشق آسان نمود اول…

حرف یا سوالی اگر باقی مانده است و من نپرسیده ام بفرمایید.

فقط می خواهم در خصوص جنبش سبز مردم ایران مطالبی بگویم؛ این جنبش تبلور صد سال مبارزه و خواست مردم ایران برای داشتن جامعه ای آزاد و مدنی بر پایه اصول دموکراتیک و حرکتی ضد خشونت ومسالمت آمیز بود که در ابتدا به هیچ وجه قصد براندازی و به دست گرفتن قدرت را نداشت، اما با کم بصیرتی شخص آقای خامنه ای این فرصت تاریخی از دست رفت و قدرت به دست باند مفسد احمدی نژاد افتاد که جز منافع شخصی خود به منافع ملی ایران هیچ اهمیتی نمی دهند. اما این جنبش بی دفاع و بی رهبر در تنهایی خود هیچ حامی و پشتیبانی در خارج و داخل نداشت جز مردمی که تا پای جان ایستادند و از جان و مال خود گذ شتند. من به عنوان یکی از مجروحین حوادث اخیر جز از مال و زندگی و سوابق و آشنایان خودم هیچ کمکی از هیچ حزب گروه و دسته ای حتی برای خروج از کشور دریافت نکردم. پس کجاست آن میلیاردها دلاری که شیخان دروغگو ادعا می کردند که آمریکا به جنبش سبز داده است؟ موسوی و کروبی که در حصر هستند، ما فعالین جنبش هم زندگی و سرمایه خود را خرج نجات زندگی خود کردیم، مانند همه شهدا و مجروحین و زندانیانِ دیگر. پس میلیاردها دلاری که رییس قوه قضاییه و جنتی قسم آن را می خوردند، کجاست و خرج کی شده؟ آمریکا هم زمانی که جنازه ی جوانان ما کف خیابانهای تهران بود، دست دوستی به دولت ایران دراز کرده بود و اوباما و آقای خامنه ای مشغول نامه نگاری بودند. حالا وقتی آقایان تا گردن در دروغ و خون به ناحق ریخته ی مردم فرو رفته اند، باید هم صدای شکستن پایه های نظام خود را بشنوند. بله این جنبش دایه زیاد داشت اما حامی نداشت. اپوزیسیون خارج که از اول با جنبش قهر کردند، قدرتهای خارجی هم فرصت را برای گفت و گو با نظام تحت فشار از سمت مردم مغتنم شمردند و دست دوستی به سمت نظام دراز کردند، تا آنجا که نظام به خود اجازه داد با قتل عام و کشتار، جنبش را سرکوب کند. حالا که ما مردم بی پشتیبان از پا افتادیم، تازه خانم کلینتون بیانیه حمایت می دهد و اپوزیسیون حمایت می کند که نوش دارو پس از مرگ سهراب است.

شاهزاده رضا پهلوی:در مقابل نقض آزادی بیان، به هیچ عنوان کوتاه نخواهم آمد

پارس دیلی نیوز:شاهزاده رضا پهلوی در وبلاگ شخصی خود ، سخنی با شما، نوشت:مطلع شدم مطلبی درنقد من، که خودم نیز آن را خوانده بودم، از روی بالاترین با گزارش به صورت اتوماتیک، حذف شده است.

با پیگیری بیشتر، بهاین نتیجه رسیدم که ممکن است جدای از پشتیبانان ٫ که برای حقوق بشر و آزادی بیانتلاشی قابل تقدیر می کنند ٫ عده ای اقدام به حذف صدای منتقد من کرده باشند. دراینجا باید به طور صریح و شفاف اعلامنمایم :



من وبلاگم را راه اندازی کرده ام و به شبکه اجتماعی بالاترین پیوسته ام، تا از این طریق مستقیما از نظرات و انتقادات هموطنانم آگاهی یابم. اگر فردی، «غیر مغرضانه» فکر می کند با حذف صدای منتقد من، از من به نوعی دفاع یا حفاظت کرده است، باید صراحتا بگویم که این عمل ٫ اشتباه و دارای نتیجه معکوس است.

آزادی بیان، یکی از حقوق اساسی بشر است. هرگز در برابر نقض این حق اساسی هم میهنانم، اگر چه منتقد من باشند، کوتاه نخواهم آمد. نقض آزادی بیان، آغاز استبداد است. هیچ فرد و یا قدرتی، تحت هیج شرایطی نباید حق آزادی بیان شهروندان را سلب و یا محدود نماید. یکی از اصول مبارزات ما رسیدن به آزادی بیان و اندیشه است و حفظ همیشگی آن. اگر آزادی بیان نباشد ٬ همه چیز از دست خواهد رفت.

روش صحیح رد یا قبول یک نقد، ایجاد دیالوگ منطقی است. پاسخ منطقی اکثر نقدهای اخیر، در کتاب ها و مطالب قبلی من موجود است. هموطنان عزیزی که در بحث ها شرکت می کنند، می توانند با مراجعه به این منابع پاسخ های خود را در مورد مواضع من بیابند.

به عنوان حرکتنمادین در مخالفت با نقض آزادی بیان، انتقاد حذف شده را در وبلاگم باز نشر می کنم تاهم میهنانم امکان مطالعه آن را داشته باشند.



پاورقی: براییافتن پاسخ به این نقد، به فصل دوم کتاب « زمان انتخاب» مراجعه نمایید.

تکذیب خبر کیهان «ارتباط شاهزاده رضا پهلوی با سران جنبش سبز»


۱۷ آذرماه ۱۳۹۰
حکومت جمهوری اسلامی، برای انحراف اذهان عمومی از مشکلات داخلی و خارجی که با آن دست و پنجه نرم می کند، با استفاده از رسانه های خبری وابسته به آقای علی خامنه ای، بار دیگر اقدام به انتشار اخبار و تبلیغات دروغ به منظور تضعیف حرکت های آزادیخواهانه و ایجاد اختلاف و جنگ روانی کرده است.

کیهان شریعتمداری در شمارۀ ۱۷ آذر ۱۳۹۰، مطلبی تحت این عنوان چاپ نموده است:
رضا پهلوی: با سران جنبش سبز! ارتباط نزدیک دارم

در این راستا لازم می دانیم چند نکته را در اینجا متذکر شویم:

 
آقایان موسوی و کروبی در شرایط غیرانسانی در حصر انفرادی بسر می برند و حتی خانواده های ایشان تحت فشار هستند و امکان ارتباط با آنها را به سختی دارند، چگونه   شاهزاده رضا پهلوی می تواند با آنها در تماس باشد؟!

دموکراسی به شهروندانی وابسته است که اطلاعات مطمئن و صحیح در دست دارند. نخستین اصل از وظایف روزنامه نگاری، رسیدن به حقیقت در یک فضای واقعی و عینی می باشد. منابع و روش های روزنامه نگاران باید تا حد امکان روشن باشد، تا مخاطبان بتوانند اطلاعات را ارزیابی کنند.

تنها مدرک و اسنادی که منابع خبری این نظام برای سرپوش گذاشتن به افترازنی و تهمت به آن متکی است، اعتراف گیری اجباری از زندانیان سیاسی – عقیدتی جلوی دوربین های ماموران اطلاعات بوده است.

 
لذا، لازم می دانیم ضمن تکذیب این خبر، قاطعانه اعلام کنیم که هیچ گونه مذاکره ایی با سران در بند جنبش سبز و  شاهزاده رضا پهلوی صورت نگرفته است.


هر چند اکنون این حکومت با شایعه سازی و ایجاد شکاف و اختلاف در بین مبارزین، سخت در تلاش هست به اهداف شوم خود برسد. ولیکن، در اینجا با قاطعیت اعلام می کنیم که این اقدامات حکومتی، عزم ملی را در راه آزادی همه زندانیان سیاسی – عقیدتی کشورمان راسخ تر می کند و هیچ مانعی نمی تواند مبارزین را از ادامۀ این راه بازدارد.

 
پاینده ایران

دبیرخانۀ شاهزاده رضا پهلوی

ایران تحت حکومت ملایان ، بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران جهان است


پارس دیلی نیوز:گزارش جدید "کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران" می‌گوید که شمار روزنامه‌نگاران زندانی در جهان در سال ۲۰۱۱ به بالاترین تعداد در ۱۵ سال اخیر رسیده و ایران در این میان بیشترین تعداد زندانی را به خود اختصاص داده است.


بر اساس گزارش این کمیته که در نیویورک مستقر است، تا تاریخ اول دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی، ۱۷۹ روزنامه‌نگار و عکاس خبری در سرتاسر جهان زندانی بوده‌اند که این تعداد نسبت به سال گذشته ۳۴ نفر بیشتر شده است.


ایران با ۴۲ روزنامه‌نگار زندانی برای دومین سال متوالی در صدر این فهرست قرار دارد و بعد از آن کشورهای اریتره (۲۸ نفر)، چین (۲۷ نفر)، برمه (۱۲ نفر) و ویتنام با ۹ روزنامه نگار زندانی در رده‌های بعدی قرار گرفته‌اند.


در گزارش سال گذشته کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران، ایران و چین با ۳۴ روزنامه نگار زندانی به طور مشترک در صدر فهرست قرار داشتند.


حدود نیمی از روزنامه‌نگاران زندانی، خبرنگاران رسانه‌های اینترنتی هستند و ۴۵ درصد از زندانیان به صورت آزاد با رسانه‌ها همکاری می‌کنند.


گزارش کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران، سرکوب معترضان بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را زمینه‌ساز بازداشت و زندانی‌کردن گسترده رزونامه‌نگاران در ایران عنوان کرده است.


در گزارش این کمیته آمده است که مقام‌های ایران از آن زمان "درِی گردان" برای زندانی کردن روزنامه‌نگاران ساخته‌اند و "با آزاد کردن بعضی به قید وثیقه، افراد جدیدی را بازداشت می‌کنند."


بنا بر این گزارش، "غالبا وثیقه‌های چند میلیونی برای آزادی روزنامه نگاران درخواست می‌شود و فشار زیادی برای ساکت نگه داشتن آنها یا افشاگری درباره همکارانشان به آنها وارد می‌شود."


بر اساس این گزارش، بیش از نیمی از روزنامه‌نگاران زندانی در ایران به مواردی همچون تلاش برای براندازی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شده‌اند.


بر اساس این گزارش، دست کم ۶۵ روزنامه‌نگار ایرانی از سال ۲۰۰۹ تا کنون از ایران مهاجرت کرده‌اند.


کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران پیش از این طی نامه‌ای از احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر برای ایران خواسته بود که به وضع "منزجرکننده" روزنامه‌نگاران زندانی در ایران توجه کند.


این کمیته به ویژه به احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، اشاره کرده بود که در ماه مه سال ۲۰۱۱ برنده جایزه آزادی مطبوعات سازمان یونسکو شد، ولی به دلیل زندانی بودن نتوانست در جلسه دریافت جایزه خود حاضر شود.


این کمیته می‌گوید که حکومت ایران وکلای شماری از روزنامه‌نگاران را نیز تحت پیگرد قانونی قرار داده و از نسرین ستوده، وکیل برجسته حقوق بشر نام برده بود که به ۱۱ سال زندان محکوم شده است.


یکی دیگر از روزنامه‌نگاران زندانی مورد اشاره کمیته حفاظت از رزنامه‌نگاران، محمد داوری است که پیش از این برنده جایزه بین‌المللی آزادی بیان از سوی همین کمیته شده بود.


محمد داوری، سردبیر سایت اینترنتی سحام نیوز، پایگاه اطلاع رسانی حزب اعتماد ملی، هنگام پلمب دفتر مهدی کروبی در شهریور ۸۸ بازداشت شد و به دلیل افشاگری درباره شکنجه و بدرفتاری با زندانیان بازداشتگاه کهریزک تحت فشار قرار گرفت.

۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

گاردین: جنگ علیه جمهوری اسلامی آغاز شده است


پارس دیلی نیوز:روزنامه گاردین چاپ لندن، در شماره روز پنجشنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۱ خود نوشته که عملیات نظامی غرب علیه جمهوری اسلامی شروع شده است هر چند شاید علنا اعلان نشده باشد.


شیموس میلن، نویسنده این مقاله با عنوان "جنگ علیه جمهوری اسلامی آغاز شده است" می نویسد: "تعداد شواهدی که نشان می‌دهد جنگ مخفی آمریکا و اسرائیل علیه جمهوری اسلامی، با حمایت بریتانیا و فرانسه، از هم اکنون آغاز شده، روز به روز افزایش می‌یابد. حمایت مخفیانه از گروه‌های مخالف کم کم به تلاش برای کشتن دانشمندان ایرانی، استفاده از جنگ افزار سایبری، حمله به تاسیسات موشکی، و کشتن یکی از فرماندهان جمهوری اسلامی از جمله این شواهد است."


به گزارش بی بی سی، نویسنده مقاله گاردین می‌نویسد که هر چند که این حملات مستقیما تائید نشده‌، اما در کنار سر تکان دادن‌ها و چشمک زدن‌های تاییدآمیز منابع اطلاعاتی و رساندن داستان‌های خصمانه‌ در مورد جمهوری اسلامی به دست رسانه‌ها– که عجیب‌ترین آن‌ها طرح ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا بود – قدرت‌های غربی هم فشاری بیشتر برای افزایش تحریم‌ها علیه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی وارد می کنند.


نویسنده مقاله ادامه می‌دهد که تصمیم بریتانیا به پیشگام شدن برای اعمال تحریم علیه تمام بانک‌های جمهوری اسلامی و تحت فشار قرار دادن اتحادیه اروپا برای تحریم صنعت نفت جمهوری اسلامی، منجر به حمله عده‌ای به سفارت بریتانیا در تهران در هفته گذشته و متعاقبا اخراج دیپلمات های ایرانی از لندن شد.


او می‌نویسد که این نمونه به خوبی نشان می‌دهد که چنین مناقشه‌ای چگونه می‌تواند به سرعت ابعاد بزرگتری به خود بگیرد؛ همانطور که سرنگون کردن یک هواپیمای جاسوسی آمریکا در خاک ایران در اوایل هفته نشان داد. آنچه که یک مقام اسرائیلی آن را "نوع جدیدی از جنگ" توصیف کرده، می‌تواند تبدیل به جنگی از نوع قدیمی‌تر آن بشود که می تواند برای همه خطرناک باشد.


نویسنده می افزاید که ماه گذشته مقامهای وزارت دفاع بریتانیا به روزنامه گاردین گفتند که چنانچه آمریکا اجرای طرح حمله به جمهوری اسلامی را جلو بیاندازد، (که به عقیده آنها همینطور خواهد شد)، در آنصورت از "نیروی نظامی بریتانیا درخواست کمک می کند و این کمک را دریافت هم خواهد کرد."


در ادامه مقاله گاردین آمده است که صرف نظر از هدف مقامات وزارت دفاع، که می‌تواند آرام کردن افکار عمومی و یا هشدار دادن به آنها باشد، بیان این موضوع خود دارای اهمیتی فوق العاده است: نیروی نظامی بریتانیا موافق است که به حمله بی دلیل آمریکا به جمهوری اسلامی کمک کند.


شیموس میلن در ادامه مقاله می‌نویسد شواهد قابل اعتمادی که نشان دهد جمهوری اسلامی به دنبال تولید سلاح هسته‌ای است، وجود ندارد.


در ادامه مقاله گاردین آمده است که همانگونه که پیش از آغاز جنگ علیه عراق گفته می‌شد، این بار هم قوی‌ترین ادعاها در رابطه با جمهوری اسلامی بر اساس "اطلاعات سری" از طرف کشورهای غربی مطرح می‌شود. اما حتی جیمز کلپر، رئیس اطلاعات ملی آمریکا هم تصدیق کرده که شواهد حاکی از آن است که حکومت دیکتاتوری حاکم بر ایران برنامه خود برای تولید سلاح هسته‌ای را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده و هنوز از سر نگرفته است.


به نوشته آقای میلن، ماجرا در کل بیشتر شبیه داستان "آلیس در سرزمین عجایب" است. جمهوری اسلامی، که می گوید برنامه‌ای برای تولید سلاح هسته‌ای ندارد، در میان کشورهایی قرار دارد که خود سلاح هسته‌ای دارند: آمریکا، که در کشورهای همسایه یعنی افغانستان و عراق نیرو دارد و در سراسر منطقه هم دارای پایگاه‌های نظامی است، و همچنین اسرائیل، روسیه، پاکستان و هند.


آقای میلن در ادامه مقاله می‌نویسد: "البته جمهوری اسلامی یک حکومت دیکتاتوری است، هر چند که به اندازه کشورهایی مانند عربستان سعودی سرکوبگر نیست. ایران در ۲۰۰ سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده است اما خود در دهه ۱۹۸۰ توسط عراق و با حمایت قدرت‌های غربی مورد تهاجم قرار گرفت. این در حالیست که آمریکا و اسراییل در طی ۱۰ سال گذشته به ۱۰ کشور یا اراضی خارج از خاک خود، حمله کرده اند. بریتانیا هم به مدت بیش از یک قرن، خاک ایران را اشغال کرده، دولت‌های آن را برکنار کرده و از این کشور بهره برداری کرده است. پس در اینجا، چه کسی دیگری را مورد تهدید قرار می دهد؟"


روزنامه گاردین می‌نویسد ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، اخیرا گفت که اگر او از رهبران جمهوری اسلامی بود، "احتمالا" خواهان تولید سلاح هسته‌ای می‌بود. این ادعا که جمهوری اسلامی برای "هستی اسرائیل" خطرناک است، هیچ واقعیت ندارد. "حتی اگر جمهوری اسلامی توانایی تولید سلاح هسته‌ای را به دست آورد، همانطور که به اعتقاد عده‌ای آرمان واقعی این کشور است، باز هم در موقعیتی قرار ندارد که به کشوری حمله کند که بیش از ۳۰۰ کلاهک هسته‌ای دارد و از طرف قوی‌ترین نیروی نظامی جهان حمایت می‌شود."


به عقیده نویسنده مقاله، "حمله آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی، مناقشه ای منطقه‌ای را به یک توفان آتشین جهانی تبدیل خواهد کرد. ایران قطعا در پاسخ، مستقیما و با کمک متحدانش به اسرائیل، آمریکا و کشورهای عربی متحد آمریکا در حاشیه خلیج فارس حمله خواهد کرد، و مانع از عبور ۲۰ در صد از نفت صادراتی جهان از طریق تنگه هرمز خواهد شد. صرف نظر از کشتار و ویرانی‌های ناشی از این جنگ، تاثیر آن بر اقتصاد جهان غیر قابل تصور خواهد بود."


در ادامه مقاله روزنامه گاردین آمده است که عقل و منطق حکم می‌کند که چنین اقدام خصمانه‌ای نباید صورت بگیرد.


نویسنده سپس می نویسد که تقریبا شکی نیست که دولت آمریکا بسیار محتاطانه در مورد حمله مستقیم به جمهوری اسلامی فکر می‌کند. اما در اسرائیل، ایهود باراک گفته است که برای دست زدن به چنین اقدامی کمتر از یک سال وقت هست، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر، از اتخاذ "تصمیمی درست در زمان درست" صحبت کرده است.


آقای میلن در پایان مطلب خود می‌نویسد: "شاید این حمله انجام نگیرد. شاید هدف از بحث‌ درباره این جنگ، بیشتر ایجاد بی ثباتی باشد تا دست زدن به یک حمله تمام عیار. اما شکی نیست که کسانی در آمریکا، بریتانیا و اسرائیل هستند که نظر دیگری دارند. اشتباه در محاسبه، احتمال دارد که تعادل را به ضرر جمهوری اسلامی برهم بزند. اگر با حمله به جمهوری اسلامی شدیدا مخالفت نشود، امکان دارد که این حمله تبدیل به بزرگترین جنگ خاور میانه بشود."