پارس دیلی نیوز:درروز شنبه ۲۰ ژوئن 2009 (۳۰ خرداد 88) ویدیویی در اینترنت منتشر شد که دنیا را تکان داد. میلیونها نفر در سراسر جهان با دیدن دخترکی به خون غلطیده که در برابر دوربین با چشمانی باز جان می دهد، گریستند. ندا در خون خود غلطید و صاحبان وجدان در سوگ او و مرگ مظلومانه اش خون گریستند. این دختر ۲۷ ساله که "ندا آقاسلطان" بود که در شنبه خونین 30 خرداد 88 از سوی یکی از نیروهای ددمنش بسیجی در خیابان کارگر شمالی (امیر آباد) مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به قتل رسید. جان مک کین، سناتور آمریکایی که رقیب باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود ، در مورد مرگ ندا گفت: ندا با چشمان باز از دنیا رفت، شرم بر ما که با چشمان بسته زندگی کنیم شبکهی خبری "سیانان" نیز در گزارش ویژهای در همین رابطه اعلام کرد که فرد ضارب به گفتهی شاهدان عینی روی سقف یکی از خانههای اطراف مستقر شده بوده است. در این میان ویدئوی نیز منتشر شده است که تصاویری از "ندا" را لحظاتی پیش از فوت وی به همراه مردی که گفته میشود استاد موسیقی اوست، نشان میدهد. تنها در ظرف مدت کوتاهی پس از درگذشت "ندا"، مدخلی در دائرةالمعارف اینترنتی "ویکیپدیا" به زبان فارسی دربارهی او باز شد و صفحهای نیز در سایت "فیس بوک" به نام او راهاندازی شد. مراسم خاکسپاری ندا روز یکشنبه، یک روز پس از فوت وی برگزار شد، اما حکومت وحشی و خونخوار اسلامی برگزاری هر گونه مراسم سوگواری را برای او را ممنوع اعلام کرد و خانواده او را از محل زندگیشان بیرون راند و به جای دیگر منتقل کرد تا مبادا مردم برای ابراز همدردی و تسلیت به منزل ندا بروند! نامزد ندا در مصاحبه با خبرگزاریهای بین المللی گفت که هدف ندا آقای موسوی یا احمدی نژاد نبود، هدفش وطنش بود. ندا خواهان آزادی بود، آزادی برای همه خون ندا و دیگر مبارزین به خون خفته در راه آزادی و رهایی میهن، روزی به بار خواهد نشست و درخت تنومند مبارزات مردم ایران میوه خواهد داد. ندا زنده است، چون نام و راهش زنده است و در تاریخ ثبت خواهد شد.
علیرضا رضایی در وبلاگش با عنوان ( دیشب ندا زنده بود ؛ امشب ندا جاویدان شده )نوشت:
دو سال پیش چنین شبی ندا هنوز زنده بود . خامنهای نماز جمعه 29 خرداد را خوانده بود و تمام آنچه را که مردم از نفرت و انگیزه احتیاج داشتند بهشان داده بود و باز هم قرارهای ناگذاشته برای فردای خیابانهای تهران . جمعیت آنروزهائی که هنوز هم حساب کتابش از کسی برنیامده که بداند واقعاً چند میلیون بودند . تمام شب را مردم دندانهایشان را دردمندانهتر از همیشه روی هم فشار دادند و منتظر فردا ماندند . هنوز قتل و تجاوز برای کسی عادی نشده بود ، با خودمان میگفتیم نهایتش با اینهمه از ما چه میخواهند و چه میتوانند بکنند ؟ هنوز نهایت توحش در ذهنمان باتوم پلیس بود یا نهایتاً چاقوی لباس شخصی . تهران نفسهای ملتهب میکشید . من همچنان طنز مینوشتم و دلایل شهادت خودم در هفتهی آینده را میگفتم . خامنهای گفته بود "مسئولیت اتفاقات بعدی با کاندیداهاست" ؛ من نتیجه گرفته بودم "پس اتفاقات هنوز تمام نشده ، قرار است اتفاقات دیگری هم بیفتد" !
طبق معمول بر خلاف پیشبینی من "اتفاقات" بعدی به هفتهی آیندهاش نکشید ، همان عصر فردایش خیلی از اتفاقات بعدی افتاد . هر جا که نگاه میکردی مردم بودند . تمام دیروزیها امروز هم آمده بودند . همه بودیم و خودمان را هم برای هر "اتفاق" جدیدی آماده کرده بودیم . باکی نبود . و هرچه میگذشت صدای "اتفاقات بعدی" کم کم به گوش میرسید . جلوی چشم خودم صدای کشیده شدن پسری نیمه جان و خون آلود روی زمین که باقیمانده جانش را ببرند در ناکجا آبادی و بعد ... میشنیدم ... صدای گلوله که برایت خبر از اتفاقات جدیدتری را همان نزدیکیها میداد ... میشنیدم ... و بعد ... صدای ضجهی زنی که از فرط مویه و زاری صدایش به زحمت درمیآمد ، روی زمین افتاده بود و در میان جمعی که دورش را گرفته بودند بر سر و سینه میکوبید ، گاهی که میتوانست با انگشتش به سمتی اشاره میکرد ، و خوب که گوشهایت را تیز میکردی اینرا میشنیدی : کشتند ...
همان سمتی را که انگشتش بما نشان میداد گرفتیم و امیرآباد را رفتیم بالا . ما دیر بود که رسیده بودیم . همه دربارهی این "اتفاق بعدی" حرف میزدند : دختری بود ... همانجا ، درست در همان فرعی ... کسی ندیده چطور زدند ... چرا آقا مردم ضارب را دستگیر هم کردهاند ... چرا آمبولانس نیامده ؟ ... کسی خانهاش را میداند ؟ ... ظاهراً کسی همراهش بوده ... و یک حرف مشترک که همه میگفتند : وای بر ما ، وای ...
ندا را زده بودند . ندا دیگر زنده نبود . جسمش را از ما گرفتند تا روحش بشود سمبل جنبش "مسالمت آمیز" ما که هنوز هم بلد نیست افعال مربوط به گلوله را درست صرف بکند . آنروز هم بلد نبود ، و این تنها درسی بود که هر چقدر که گذشت آنرا نابلدتر شدیم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر