پارس دیلی نیوز:چشم انتظار دستان یک کودک، گزارشی از وضعیت کودکان کار در کلانشهر اهواز...
چنان چمباته زده و چشم به عابرین رهگذری که مدام از جلوی دیدگانش رژه می روند دوخته که گویی تمام آرزوهای یک روز تلخ و گرم تابستانی اش را آنها باید برایش برآورده سازند و مدام در نگاه تقاضا آمیزش با همان لنگی که در دست دارد جای پاهای افرادی را که روی ترازویش می ایستاند و وزن کشی می کنند و گاه و بیگاه به او مطلکی هم می زنند پاک و تمیز می کند،
تا مبادا نفر بعدی که می خواهد وزن کشی کند از این موضوع یعنی کثیف بودن ترازو ناراحت شود و به نوجوان و دبستانی رو دیگری مراجعه کند و 200 تومان بابت وزن کشی خود به او بدهد و با صدای کوچک و هنوز بچه گانه اش می گوید آقا، خانم نمی خوای بدونی وزنت چقده، اضافه وزن داری یا کاهش وزن و بعد عرق هایش را پاک می کند و تند و تند پول هایی را که از ساعت 9 صبح تا 12 ظهر درآورده می شمارد، آری تمام این 3 ساعت درآمدش به 1500 تومان می رسد و بعد از ساعت 6 عصر می آید و همان جا می نشیند تا ساعت 9 شب و این 3 ساعت هم 1500 تومان و خوشحال ترازویش را در کیسه برنج 10 کیلویی سوغات کشور پاکستان می گذارد و می گوید اگر بابام شغلش بساطی نبود و مجبور نبود جوراب و لباس زیر مردانه بفروشد و اجاره نشین نبودیم، هرگز نمی آمدم و این کار را انجام بدهم.
این شرح حال کودک کار 9 ساله معدل بیستی است که در خیابان خمینی کثافت گور به گور شده (همان ملعونی که می خواست ایران را بهشت کند)اهواز مکانی که شاید مالکانش حسابشان از میلیارد هم عبور کند مشغول کار برای راضی نگه داشتن پدر و مادر و خانواده اش است.
کودکان کار که دیگر به یک موضوع و سوژه تلخ در کشور ما تبدیل شده همه ساله و همه روزه در بازار مشغول شغل های کاذبی هستند که احتمال هرگونه تهدید و آسیب اجتماعی برای آنها وجود دارد، اما با شروع تابستان و بعد از فصل امتحانات این موضوع بیش از پیش به چشم می آید و 3 ماه فرصتی که برای بازسازی فکر و تفکر و آماده سازی برای سال آینده تحصیلی می باشد را به این فکرند که مبادا کم فروشی کنند و نتوانند بخشی از مایحتاج روزانه خانواده را تامین کنند.
احمدحسینی 9 ساله که با معدل 20 کلاس دوم دبستان را به اتمام رسانده و انتظار می کشد تا اول مهر به کلاس سوم برود و با هم کلاسی های جدیدیش روبه رو شود 7 ماهی می شود که در پیاده رو تنها به وزن کشی عابرین رهگذر دلخوش کرده و به خبرنگار ما می گوید: همیشه با شروع تابستون و بعد از تمام شدن امتحاناتم باید این کار رو بیشتر از روزهای قبل انجام بدم، چون که 5 خواهر و برادر توی یه خونه مستاجری به همراه پدر و مادرم زندگی می کنیم و پدرم نمی تواند خرجی خانواده را بدهد.
این کودک کار اضافه می کند: شغل پدرم بساطی است و جوراب و لباس زیر مردانه می فروشد و باید ما به عنوان پسران خانواده کمکش کنیم، الانم من و یکی از برادرام کارمون همینه و اون یکی برادرم کوچیکه وگرنه اونم باید میومد تو بازار و یه جایی مشغول کار می شد.
احمد 9 ساله که هنوز نگاه کودکانه و کنجکاونه اش به هم سن و سالانش است مدام به این ور و آن ور نگاه می کند و بچه هایی را می بیند که دست در دست پدر و یا مادر مشغول خرید هستند و یا لباس های آن چنانی پوشیده اند که آرزوی یک بار پوشیدنشان را دارد و به شوشان می گوید: دوست دارم وقتی بزرگ شدم خلبان بشم و اینقدر درس می خونم تا بتونم به آرزوم برسم.
در حین گفتگو با احمد حسینی 9 ساله دو نفری هم می آیند خود را وزن می کنند، یکی مرد مسنی که فکر می کند مامور شهرداری هستم و قصد دارم ترازویش را بگیرم و می گوید بخاطر موی سفیدم از او بگذر و بعد که متوجه می شود خبرنگارم دست در جیب می کند و هزار تومانی به احمد انعام می دهد و بغض می کند که چرا باید او با معدل 20 و با این سن کم به این شغل روی بیاورد و دیگری مرد لاغر اندامی که وقتی خود را وزن می کند و متوجه می شود که 57 کیلو است خوشحال می شود و می گوید 6 ماهی است که رژیم گرفتم و از 80 کیلو به اینجا رسیدم و خیلی خوب لاغر شدم و الان می تونم هر تیپ و لباسی که دوست دارم بزنم و دیگه تو خانواده کسی بهم نگه چاق شدی و هر لباسی بهت نمیاد.
از احمد با همان سادگی و نگاه کودکانه ای که دارد خداحافظی می کنم و به او می گویم مواظب خودت باش و به سراغ کودک کار دیگری می روم که شغلش فروش کنترل های انواع گیرنده ها و آنتن تلویزیون است، اما او مثل احمد نیست و اخلاقی تند و خشن دارد و می گوید برو و با یکی دیگه صحبت کن من با تو صحبت نمی کنم و چند باری هم مشت کوچکش را کنار شلوارش پر می کند تا اگر اصرار مرا دید از خودش دفاع کند، از او خداحافظی می گیرم و از اینجای گزارشم متوجه می شوم که کودکان کار معمولا دو دسته هستند یا تندخو و خشن و بد برخورد و یا صاف و ساده که هر دو در معرض آسیب قرار دارند.
سید محود جلالی که 40 ساله است و از 15 سالگی در بازار مشغول کار بوده به شوشان می گوید: کودکان کار بدترین موضوعی است که می توان در بازار آن را همه روزه مشاهد کرد، اما 80 درصد آنها برای سرگرمی و خنده و پرکردن اوقات فراغت خود می آیند و احتیاج چندانی هم به درآمدی که از این راه دارند ندارند و از خانواده های معمولا متوسط جامعه هستند.
او ادامه می دهد: اما خطراتی که این بچه ها را تهدید می کند بسیار زیاد هستند، شما همین بازار عبدالحمید را بالا و پایین کن ببین چند نفر به تو می گویند سی دی و پاسور و چند نفر هم مشغول فروش چاقو و سلاح سرد هستند، فکر می کنید این افراد از چند سالگی وارد بازار شده اند، تمامی اینها از 8 یا 9 سالگی وارد بازار شده اند و اکنون شغل هایی دارند که اصلا در شان مردم اهواز و خوزستان که 8 سال در دفاع مقدس جنگیده اند و اکنون سربلندانه از آن صحبت می کنند نیست.
جلالی که پیشه اش کفش فروشی است می گوید: ما در خوزستان نفت و آب و کشاورزی و گاز و هر مهمی که باعث پیشرفت یک کشور می شود، داریم ولی هنوز در هر خانه ای یک یا دو بیکار و شاید هم بیشتر وجود داشته باشد، من نمی گویم که باید تمامی مردم خوزستان در این ادارات و نهادها مشغول کار شوند، اما این را هم نمی پذیریم که در برخی ادارات بیش از 30 تا40 درصد نیروها غیربومی باشند و جای بچه های ما را تنگ کنند.
سید محمود به شوشان گفت: شاید باور نکنید اما 80 درصد کودکان کار برای یک بار هم که شده انواع و اقسام کارهای خلاف را یا انجام داده اند و یا تمایل به انجامشان را دارند، مثلا در همین بازار خودم به عینه دیده ام که یک بچه 10، 11 ساله مثل آب خوردن جیب زنی می کند و یا پاسور می فروشد، حال شما فرض کنید این فرد به سنی رسیده که می خواهد تشکیل زندگی بدهد و با انواع و اقسام بزهکاری ها روبه رو شده، چگونه می تواند فرزندان خوب و نیکو تربیت کند و در زندگی زناشویی خود به مشکل برنخورد.
این کفش فروش بیان می دارد: درآمد کودکان کار شاید روزانه بین 6 تا 10 هزار تومان باشد، اما من که خودم پدر هستم به هیچ عنوان راضی نمی شوم برای اینکه فرزندم روزی 10 هزار تومان درآمد داشته باشد به انواع و اقسام کارهای بزه روبه رو شود، کما اینکه هستند کودکان کاری که بسیار باهوشند و وارد این قضایا نمی شوند و تنها در ایام تابستان و برای پردکردن اوقات فراغتشان به این کار روی می آورند، اما شما فکرش کنید اگر همین تابستان که 3 ماه و 93 روز وقت وجود دارد مراکز فرهنگی و تفریحی و فنی و حرفه ای و آموزش و پرورش و شهرداری و هر آن که می تواند قدمی بردارد فکری برای ساماندهی کودکان کار می کرد و به آنها حرفه ای می آموخت که در آینده بتوانند بهترین شغل ها را به خصوص در مکانیکی، برق و ساختمان و ... داشته باشند، اصلا دولت در این بخش سرمایه گذاری می کرد و آموزش ها را رایگان به کودکان کار و تمامی دوره های تحصیلی فرا می داد، آیا آن وقت شاهد کاهش 90 درصدی بزهکاری در جامعه آینده خود نبودیم.
جلالی گفت: متاسفانه اغلب کودکان کاری که به راههای خلاف کشیده می شوند از حاشیه شهر می آیند و افرادی بی بضاعت هستند که به راحتی بزهکاری را از افراد سودجود یاد می گیرند و برای کسب درآمد حال از هر راهی وارد معرکه می شوند.
در ادامه احمد حزباوی 14 ساله که ساکن گاومیش آباد اهواز است با ما هم صحبت می شود او مشغول جمع آوری کارتن های خالی در بازار امام است و می گوید: کلالس دوم راهنمایی هستم و با دو تجدید در درس های ریاضی و انگلیسی معدلم 14 شده است.
او می گوید: 4 برادر هستیم و یک خواهر و پدرم هم در شهرداری کارگری می کند، به همین دلیل خجالت می کشیم به او بگویم به ما پول توجیبی و یا خرجی بده و سعی می کنیم خودمان برای مایحتاجمان و رفع نیازهایمان کار کنیم و بتوانیم لباس بخریم و کیف و کفش و هر انچه که نیاز داریم.
احمد گفت: هر روز از ساعت 8 صبح تا 2 بعدازظهر کار می کنم و روازنه بین 4 تا 7 هزار تومان درامد دارم، این کار را هم یکی دیگر از برادرانم انجام می دهد و او هم بساط دارد و شامپو و صابون می فروشد، اما یکی دیگر از برادرانم در تاکسی تلفنی کار می کند و یکی دیگر هم بنایی می کند.
این کودک کار که نمی داند باید در آینده چه شغلی داشته باشد و یا علاقمند به اشتغال در چه پیشه ای است در آخر می گوید: کار ما بسیار سخت و طاقت فرساست و بارها شده با افرادی که کارشان مثل من می باشد درگیر شوم به این دلیل که یک کارتن خالی بیشتر جمع کنیم تا 100 تومان و یا 1000 تومان بیشتر درآمد داشته باشیم.
حسین که یکی دیگر از سوژه های گزارش ماست مشغول وزن کشی عابرین پیاده در سلمان فارسی اهواز است او هم 2 برادر دارد و یک خواهر و 3 سالی از سن 14 ساله اش را مشغول این کار است او می گوید: پدرم در شرکت توسعه نیشکر مشغول کار است و درآمد آن چنانی ندارد و هر از چند گاهی هم با عقب افتادگی حقوق مواجه است به همین دلیل باید به کمک خانواده بیایم و بخشی از خرجی خانواده را تامین کنیم.
وی که ساکن آخرآسفالت اهواز می باشد ادامه می دهد: متاسفانه یکی از برادرانم در زندان به سر می برد و یکی دیگر هم مشغول سی دی فروشی است و روزانه بین 6 تا 10 هزار تومان درآمد داریم و این موضوع باعث شده کمتر به درس خواندن توجه کنیم و 2 تجدید در درس های ریاضی و انگلیسی بیاورم.
او دست آخر به خبرنگار شوشان می گوید: هنوز برای اینکه در آینده باید چه شغلی داشته باشم فکر نکرده ام ولی دوست ندارم کنار خیابان بنشینم و منتظر باشم تا 100 تومان و 200 تومان از مردم بگیرم و آنها را وزن کنم.
دست آخر با هزاران درگیری فکر و دغدغه از این گزارش تصمیم می گیم به دفتر روزنامه برگردم ، نمی دانم آینده کودکی که دوست دارد خلبان شود چیست او هم راه پدر را ادامه می دهد و یا اینکه دستی، دستش را می گیرد و کاره ایی می شود و نمی گذارد معدل بیست دیگری دستفروش شود و یا اینکه حرف مرد 40 ساله ای به ذهنم خطور می کند که می گوید 80 درصد این کودکان راه های بزهکاری را به راحتی در بازار می آموزند و به فروش پاسور و سی دی و چاقو ... روی می آورند و یا حرفی که در رابطه با متولیان امر آموزش و پرورش و فنی و حرفه ای و ... می زند که از آنها می خواهد با شناسایی کودکان کار تمامی آموزش های لازم در رابطه با آینده شغلی کودکان را به انها بیاموزند تا بتوانیم از بزه آینده کشور 80 درصدی بکاهیم.
اما یکی از دوستان همکار در تحریریه وقتی متوجه سوژه گزارشم می شود، می گوید در سفری که به آلمان داشتیم متوجه شدیم بهزیستی تمامی کودکانی را که خانواده آنها توانایی نگهداریشان را ندارند و یا به چنین شغل هایی روی می آورند شناسایی می کند و با حمایت از آنها مانع از بزهکاری آینده آنها می شود تا بتواند بخشی از آینده یکی از افراد جامعه اش را اصلاح و شاهد کاهش جرم و جنایت باشند.
به گزارش شوشان امیدواریم مسئولین امر در کشور اعم از آموزش و پرورش و فنی وحرفه ای و مدیران باتجربه در امر مسائل فرهنگی و اجتماعی فکری نو دراندازند و با اقدامات موثر خود مانع از افزایش کودکان کاری شوند که آینده خود را به خطر بیاندازند و با مشکلی مواجه شوند که نهایتش تباهی باشد و نیستی.
نابود باد رژیم اشغالگر جمهوری کثیف اسلامی در تمامیت و کلیتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر