۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

قاضی رژیم اعدام بعد از مرگ بهنود شجاعی گفته بود: ما جهاد مي کنيم اينها رو بکشيم


پارس دیلی نیوز:محمد مصطفایی :چند روز پيش قاضي عصمت الله جابري که در ايران لقب مرد اعدام به وي اعطا شده است. درمصاحبه با خبرگزاري مهر که خود را به مظلوميت زده بود گفت که اعدام بهنود برايش خيلي آزار دهند بود و عامل اين اعدام را هم محمد مصطفايي عنوان کرده بود. پس از اين مصاحبه آقاي جابري، چون مخاطب ايشان من بودم جوابيه اي نوشتم ودر همين سايت منتشر کردم. امروز يکي از خبرنگاراني که بر روي پرونده بهنود کار مي کرد. پيامي براي من ارسال کرد که عين متن پيام را بدون ذکر نام منتشر مي کنم که خود قضاوت کنيد.



اون صبحي که بهنود اعدام شد وقتي فردا صبحش رفتم دادسرا و گفتم آقاي جابري بهنودم ديشب اعدام شد کيا اومده بودن؟ گفت يه تعداد کمي اومده بودن بعد يهوو خيلي برافروخته گفت خانم ما جهاد مي کنيم اينا رو مي کشيم، پسره لات بود همه محل از دستش شاکي بودن ..... :(

- روز اعدام بهنود حداقل سيصدنفر آمده بودند و در حالي که اشک از چشمانشان جاري بود محل زندان اوين را ترک کردند.....

***

پاسخ به قاضي عصمت الله جابري: کسي که از کشتن لذت مي برد همچون رئيس جمهور از دروغ واهمه اي ندارد


قاضي عصمت الله جابري که سالها مسئول اعدام و قطع اندام شهرواندان ايراني اعم از سياسي و غير سياسي در زندان اوين تهران بود، در مصاحبه با خبرگزاري مهر، در جهت تخريب شخصيت اينجانب اکاذيبي را عنوان نمود که جا دارد جهت تنوير افکار عمومي توضيحاتي ارائه نمايم، با اين مقدمه که بعد از انتشار مصاحبه قاضي جابري در خبرگزاري مهر با عنوان " ناگفته هاي مرد اعدام ايران" سايتهاي خبري ديگر از جمله تابناک نيز اين خبر را با همين عنوان پوشش داده و برخي از سايتها نيز تحت عنوان " يک مقام قضايي: محمد مصطفايي عامل اعدام بهنود شجاعي بود" مبادرت به انعکاس و پوشش اين مصاحبه کردند. توقع ندارم که پاسخ به مصاحبه ايشان لااقل در قسمتي که منتسب به اينجانب است در همين سايتها منتشر شود. هر چند طبق قانون مطبوعات سايتهايي که مبادرت به انتشار خبري مي نمايند مي بايست جوابيه اي که مخاطب ارسال مي کند را منتشر کنند. اما به دليل اينکه خبرگزاري هاي داخل ايران به خصوص مهر و تابناک مستقل نبوده و اهداف خاصي را دنبال مي کنند، توقع نيست که پاسخ اينجانب منتشر گردد.

1- قاضي جابري در ابتداي سخنان خود مي گويد: " هنوزهم وقتي تب مي کنم کابوس اعدام ها به سراغم مي آيد، لحظه هايي که آزار دهنده است" اين جمله ها داراي معاني و مفهوم بسياري است که مي بايست مورد توجه قرار گيرد. اي کاش حاکمان جمهوري اسلامي نيز همچون کشورهاي ديگر دست از جنايت و خشونت بر مي داشتند و اعدام را از مجازات ها حذف مي کرد تا ديگر کسي حتي قاضي اجراي احکامي که کشتن در ذاتش بوده و همچون قاتلين زنجيره اي و سازمان يافته در ماه دهها نفر را به دار مي آويزد، عذاب وجدان نمي گرفت. اي کاش اين گونه عذاب وجدان ها درس عبرتي براي ديگر قضات دادگستري باشد تا به راحتي قلم به اعدام ديگري نزنند و بيش از پيش تفکر کنند. اگر يک بار به صورت کامل مصاحبه اين قاضي دادگستري را بخوانيد، مي توانيد به درستي با شخصيت وي آشنا گرديد. اين قاضي دادگستري را از نزديک به خوبي مي شناسم. او به همراه مدير دفترش به نام آقاي پورمکري مسئول اجراي احکام اعدام و قطع عضو در دادسراي امور جنايي تهران بود. البته اگر نام اين دفتر اجراي احکام را دکان بناميم برازنده تر است چرا که در اين دفتر جان آدمي معامله مي گرديد. هر کس پول خوبي مي پرداخت، برايش کار انجام داده و اعدام را متوقف مي کرد و براي گرفتن رضايت از هيچ کوششي دريغ نمي ورزيد. عمدتا قاتلان سرمايه دار و وکلاي قوه قضاييه که پيش تر در همين حوزه قضايي قاضي بوده اند، مشتريان ثابت آقاي جابري و پورمکري بوده اند. کسي هم که آهي در بساط نداشت همچون سهيلا قديري که مستحق مرگ نبود و بهنود شجاعي که ناجوانمردانه اعدام شد. توسط ايشان به پاي چوبه دار کشيده شده و جانش گرفته مي شد.

2- در تمام کشورهاي آزاد با نظام دموکراسي، وکلاي دادگستري به راحتي مي توانند مصاحبه کرده و در خصوص پرونده هايي که دارند، اظهارنظر کنند. وکلا آزادند تا مردم را از زيرپاگذاردن قانون توسط قضات دادگستري و ديگر مسئولين دولتي آگاه کنند. در اين دست کشورها هيچ وکيل دادگستري يا روزنامه نگاري را نمي توانيد بيابيد که در حبس به سر برد يا تبعيد ناخواسته گردد. متهم نيز به راحتي حرفهايش را مي زند. بنابراين اگر وکيلي در خصوص حقانيت موکلش مصاحبه کرد و يا فرياد برآورد که بي گناهي در حال اعدام است، نبايد بر او خرده گرفت. بهنود شجاعي بي گناه اعدام شد. او مستحق مرگ نبود. اين را فرياد زدم اما هيچ گوش شنوايي نبود. در ايران روش و رويه قضايي بر اين اصل استوار است که جان آدمي هيچ ارزش و اعتباري ندارد و بنابراين در سکوت بايد جان افراد گرفته شود. اگر وکيلي نسبت به بي گناهي موکلش حرفي بزند، صدايش بايد در گلو خفه شود. هيچ وکيلي حق اين را ندارد که داد موکلش را به گوش ديگران برساند.

3- قاضي جابري مي گويد که از اعدام بهنود شجاعي ناراحت شده است؟ در حالي که اين قاضي دادگستري زمينه اعدام بهنود را فراهم کرده بود مي گويد: "پرونده بهنود شجاعي بسيار آزار دهنده بود. متاسفانه بهنود خيلي زجر کشيد. خانواده مقتول ابتدا اعلام کردند حاضرند وي را ببخشند اما وقتي مصطفايي - وکيل فراري - متوجه موضوع شد آن را مطبوعاتي و بين المللي کرد تا آن را به نام خود تمام کند. وقتي اوليا دم متوجه اين موضوع شدند احساس کردند حقشان پايمال شده و خواستار قصاص شدند. روزي که بهنود را پاي چوبه دار آورديم پدر مقتول در کنار او بود و بهنود را نوازش مي کرد. پدر مقتول به مصطفايي گفت: تو او را بالاي دار بردي، حق ما را پايمال کردي. متاسفانه بهنود خيلي زجر کشيد" اين قسمت از اظهارات کذب اين قاضي باعث گرديد تا انگيزه نوشتن اين يادداشت در ذهنم به وجود آيد چرا کذب؟ – زماني که پرونده بهنود را پذيرفتم، قرار بود يک هفته بعد بهنود اعدام شود. با رسانه اي کردن اعدام بهنود، و پيگيري هاي شبانه روزي توانستم حکم به توقف اجراي حکم بهنود را از رياست قوه قضاييه بگيرم. زماني که دستور توقف اجراي حکم را گرفتم، اين موضوع براي قاضي جابري بسيار سخت و گران تمام شد. او يک ماه بعد وقت اجراي حکم اعدام را تعيين کرد و باز براي بار دوم تمام تلاش خود را به کار بستم و اين بار نيز بهنود را از پاي چوبه دار نجات دادم. پس از اين ماجرا افراد خير و نيکوکار بسياري به سراغ اولياي دم رفتند تا رضايت آنها را جلب کنند ولي باز خانواده مقتول نپذيرفتند و با کفن به اجراي احکام رفتند تا حکم اعدام بهنود را اجرا کنند. قاضي جابري که از هيچ تلاشي براي اعدام بهنود دريغ نمي ورزيد. پرونده بهنود را زير بغل گرفته و به مراجع بالاتر رفته و از آنها دستور اجراي حکم را مي گرفت. براي پنج بار در طول دو سال اعدام را متوقف کردم. در طول توقف حکم سه نفر از هنرمندان مشهور سينما از جمله آقاي عزت الله انتظامي و پرويز پرستويي براي اخذ رضايت ماهها تلاش کردند و در نهايت توانستند رضايت اولياي دم را بگيرند. بعد از اخذ رضايت آقاي عزت الله انتظامي قرار شد حسابي افتتاح کند و براي دريافت ديه از ديگران طلب کمک نمايد. ايشان به همراه دو هنرمند ديگر حسابي افتتاح و در يکي از مراسمي که آقاي انتظامي شرکت داشتند، ايشان اعلام کردند که براي خانواده اولياي دم در پرونده بهنود نياز به جمع آوري مبلغي به عنوان ديه است. پس از اين اعلام توسط آقاي انتظامي، همه چيز عوض شد و باز اولياي دم تصميم به اعدام بهنود گرفتند. اما از لحاظ قانوني اولياي دم نمي توانستند از گذشت عدول کنند. آقاي جابري براي ششمين بار وقت اجراي حکم را تعيين کرد. اين بار اعتراضي به اجراي حکم کردم و دلايل رضايت را از جمله فيلمي که در جلسه رضايت گرفته شده بود و نيز استشهاديه اي که چندين نفر امضا کرده بودند و حکايت از رضايت اوليا دم بود را ارائه دادم. آقاي جابري پرونده را همان روز زير بغل گذاشته و به شعبه 74 دادگاه کيفري استان رفت. داخل شعبه با رئيس شعبه، آقاي تردست شروع به صحبت کرد و در نهايت تردست را مجاب کرد که دستور دهد رضايت اولياي دم ناديده گرفته شود. در صورتي که در چنين مواقعي قاضي تردست مي بايست جلسه دادرسي تشکيل و شهود را دعوت مي کرد و اظهارات آنها را استماع مي کرد و يا اينکه رضايت را مي پذيرفت و دستور مي داد تا حکم اعدام بهنود شجاعي متوقف شود. در صورتي که چنين نکرد و دستور به اجراي حکم داد. روز اجراي حکم هم فرا رسيد و مادر احسان چارپايه را از زير پاي بهنود بيرون کشيد. در روز اعدام هم بهنود، و هم من و آقاي اوليايي فر به دست و پاي مادر و پدر مقتول افتاديم اما اثري نداشت. نه پدر احسان و نه مادرش يک کلمه بعد از اعدام بهنود با من صحبت نکردند و قبل از آن نيز هرگز پدر احسان دست بر سر بهنود نکشيد و اظهارات قاضي جابري را بر زبان نراند. بهنود در مقابل چشمان من به ناحق اعدام شده بود.... شايد هم من مقصر بودم و نبايد از بهنود دفاع مي کردم و مي گذاشتم همان دو سال پيش اعدام مي شد....

4- آقاي جابري مي گويد: « خانواده مقتول ابتدا اعلام کردند حاضرند بهنود را ببخشند اما وقتي مصطفايي متوجه موضوع شد، آن را مطبوعاتي و بين‌المللي کرد تا آن را به نام خود تمام کند، وقتي اولياي دم متوجه اين موضوع شدند احساس کردند حقشان پايمال شده و خواستار قصاص شدند» رسانه هايي که در آن زمان در خصوص بهنود شجاعي نوشتند، شاهد بسيار مناسبي بر ادعاهاي کذب اين قاضي دادگستري هستند. درست بعد از اينکه اعلام شد خانواده احسان رضايت داده است. آقاي عزت الله انتظامي براي جمع آوري ديه، اعلام عمومي کرد و من هيچ دخالتي در مطرح کردن اين موضوع نداشتم. اين پرونده ها از همان روز اولي که وکالت بهنود را پذيرفتم، رسانه اي کردم و رسانه اي کردن اين پرونده ارتباطي با اعدام بهنود نداشت. بهنود بنا بر تصميم افرادي همچون قاضي جابري که مسئول اجراي حکم بود از قبل اعدام شده بود و قدرت قضايي بر قدرت من غالب بود. من وطيف خود مي دانستم که در آن زمان از حقوق بهنود دفاع کنم. اين جملات و استدلال کاملا بچه گانه و بدور از منطق و تعقل است. در کدام رسانه و خبرگزاري آمده است که من اعلام کرده ام خانواده مقتول حاضرند بهنود را ببخشند؟ و بعد از مصاحبه و يا گفته من آنها احساس کردند که حقشان پايمال شده است. اي کاش آقاي جابري براي ادعايي که مطرح کرده اند يک دليل و يا قرينه و اماره اي مي آوردند و يا به يکي از مصاحبه هاي من اشاره و بعد اظهارنظر مي کردند.

5- آقاي جابري اعتراف مي کند که 350 نفر را در طول خدمتش تنها به خاطر ارتکاب جرم قتل اعدام کرده است. اما هرگز نمي گويد که چند نفر را به دليل جرايم سياسي و امنيتي اعدام کرده است؟ او هرگز نگفته است که چند نفر را به خاطر جرايم مواد مخدر اعدام کرده است؟ اما هر چه هست مي دانم که او از اعدام ديگران لذت مي برد. او بيش از هر چيز از اعدام افراد مشهور لذت مي برد افرادي مثل شهلا جاهد، سهيلا قدري و ....

6- آقاي جابري خاطرات شيرينش را اينگونه تعريف مي کند: «وقتي مي خواستيم قاتل جواني را اعدام کنيم، هنگامي که طناب دور گردنش بود مرا صدا کرد و خواست پابندش را باز کنيم چون او را اذيت مي کرد. در پرونده ديگر قاتلي که جسد قرباني خود را سوزانده بود هنگام مراسم اعدام وقتي از او خواستيم آخرين خواسته اش را بگويد دو نخ سيگار خواست. همچنين درپرونده قتل و مثله کردن جسد خواهر و برادري در ورامين قاتل براي رضايت روي پاي مقتولان افتاده بود اما پدر مقتول مداوم فرياد مي کرد. وقتي علت را جويا شديم مدعي شد پاهايش سوخته اند و قاتل روي آنها افتاده است.» براي قاضي جابري لذت بخش بود اينکه قاتلي از او بخواهد پابندش را باز کنند، برايش لذت بخش بود تا محکوم به اعدامي دو نخ سيگار قبل از مرگ بکشد. اما راستش لذت بخش تر براي اين مرد اعدام، اين بود که به خواسته محکومين به اعدام اهميتي ندهد، نه پاي محکوم را باز کند و نه حتي يک نخ سيگار به او دهد!

سخن آخرم اين که: موکلانم جزوي از خانواده من بوده اند. مطمئنا هيچ فردي حاضر نيست شاهد اعدام برادر، خواهر يا پدر و مادرش باشد. بهنود شجاعي برادر من بود و من برادرم را از دست داد. اي کاش خبرنگاران دولتي داخل ايران، قادر بودند تا از موکلينم که از مرگ نجات پيدا کرده بودند در مورد من مصاحبه نمايند. در طول بودنم در ايران وکالت بسياري از محکومين به اعدام را پذيرفته و توانستم 50 نفر از آنها را از مرگ نجات دهم. مجازات مرگ، مجازات انساني نيست. در مجازات امکان اشتباه بسيار وجود دارد و بايد راهي باشد تا اشتباهات قضايي باعث گرفتن جان انسانها نگردد و تنها راهش از بين بردن مجازات اعدام است. هدف من مبارزه با اعدام بوده و هست. در اين راه لطمات بسياري ديده ام. زندگي ام نابود شد. خانواده ام را از دست دادم. شغلم را و اموال و دارايي ام را از دست دادم اما بر اهدافم پايبندم و باز تلاش خواهم کرد تا اينگونه مجازاتهاي وحشيانه از قوانين ايران حذف گردد. امکان دارد در اين راه از طرف افراد بسياري مورد مواخذه و تهديد و تهمت و افترا قرار گيرم. اما برايم هدفم مهم تر از هر چيز ديگري است چرا که مي دانم، در جمهوري اسلامي جنايات بسياري رخ مي دهد و مي بايست تلاش کرد تا کشوري آباد و آزاد و به دور از خشونت داشت. در ماه دهها نفر در ايران در سکوت و خفقان اعدام مي گردند. آيا همه آنها پرونده هايشان مطبوعاتي و رسانه اي شده بود؟ که مي گويد چون فلان پرونده رسانه اي شد، ما اعدام کرديم ! ....

محمد مصطفايي وکيل دادگستري

هیچ نظری موجود نیست: