۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

بخش دوم گفتگوی خودنویس با شاهزاده رضا پهلوی


شاهزاده رضا پهلوی: مثلا...من از لغت سلطنت که از «سلطه» می‌آید خیلی بدم می‌آید. من می‌گویم «پادشاهی» یا «شهریاری» ...سلطه چیز بدی است! بدانید که خیلی از ایرانیان‌ آزادی‌خواه و دموکراتی که تمایل‌شان به پادشاهی است، همان چیزی را می‌خواهند که جمهوری‌خواهان دنبال آن هستند، اما می‌گویند آن را از طریق «پادشاهی» دنبال می‌کنند. این سلیقه آنان است. سر آن هم اگر بحث است، بسیار خب. اگر اکثریت مردم به چیزی رای دادند، باید به خواست اکثریت مردم احترام بگذاریم. حالا بعضی جمهوری‌خوهان هستند که می‌گویند که مردم به نظام پادشاهی رای دادند، ما به رای مردم احترام می‌گذاریم، بسیاری از طرفدار نظام پادشاهی هم هستند، مثل بنده که اگر جمهوری رای آورد، ما احترام می‌گذاریم. اما بسیاری از جمهوری‌خواهان هستند که اگر رای مورد نظرشان به‌دست نیامد، می‌گویند ما از ایران می‌رویم...هیچ‌کدام از این موضع‌گیری‌ها، اخلاق و ادبیات فرهنگ دموکراسی را ثابت نمی‌کند.


****

«جنبش سبز»، «شاه‌اللهی‌ها» و «بهار عربی» در گفتگو با رضا پهلوی


خودنویس ، نیک آهنگ کوثر:شاهزاده رضا پهلوی در باره جنبش سبز می‌گوید: «اگر بخواهیم به این امید بنشینیم و باز بخواهیم انتخاب بد و بدتر کنیم... آخرش به کجا می‌رسیم؟ من نمی‌گویم همه «سبز»ها همین حرف را می‌زنند. منتهی باید معلوم کنند که این طرف خط هستند یا آن طرف خط؟ برای من حد وسطی نمانده. در این معادله باید تکلیف را معلوم کرد. فکر می‌کنم جامعه ما از این بازی خسته شده و می‌خواهد تکلیف‌اش روشن باشد. شما می‌خواهید یک نئوخمینیسم را مجددا احیا کنید یا در جهت ترقی واقعی می‌روید که آن هم در گرو رسیدن به یک نظام سکولار دموکراتیک هست...»


از شاهزاده رضا پهلوی درباره جنبش سبز و آینده‌ای که برای ایران می‌بیند هم می‌پرسم...


- سوال من از شاهزاده رضا پهلوی در باره جنبش سبز که به معتقدند خاست‌گاه آن، جنبش اصلاحات است. آیا این جنبش را برگرفته از روشن‌فکری دینی می‌بیند یا به سوی سکولاریسم ارزیابی می‌کند؟


شاهزاده رضا پهلوی: من فکر می‌کنم که روز به روز به سوی سکولاریسم کشیده می‌شود. خیلی از بر وبچه‌هایی که در اعتراض به وقایع دو سال پیش به خیابان ریختند، فقط برای «رای من کو» نبود که خودشان را به کشتن دادند، مثل «ندا» و بقیه، اینها برای آزادی بود، بهانه‌ای بود که بروند و این مقاومت را از خودشان نشان دادند. حالا ممکن است یک عده‌ای ممکن است بخواهند این را «بزک» کنند و قبضه بکنند و همچنان بگویند که ما در درون نظام با هم این چالش و کشمکش را داریم و مساله دیگری مطرح نیست. فکر نمی‌کنم کسی امروز خریدار این بحث باشد. در زمانی که آقای خاتمی سرکار بود، وقتی که ۱۸ تیر پیش آمد و آن باورهایی که آن زمان نیروهای اصلاح‌طلب داشتند که شاید بتوان ذره ذره به آنها دست پیدا کرد، جواب خودشان را از رژیم گرفتند، فکر کنم مقدمه تضعیف بحث اصلاح‌طلبی آّغاز شد. تقریبا می‌خواهم بگویم منحنی اعلای‌اش در همین تابستان دو سال پیش رخ داد، سر داستان انتخابات، و بیشتر و بیشتر بحث رفت سمت اینکه باید از این گذر کرد. اگر بخواهیم به این امید بنشینیم و باز بخواهیم انتخاب بد و بدتر کنیم... آخرش به کجا می‌رسیم؟ من نمی‌گویم همه «سبز»ها همین حرف را می‌زنند. منتهی باید معلوم کنند که این طرف خط هستند یا آن طرف خط؟ برای من حد وسطی نمانده. در این معادله باید تکلیف را معلوم کرد. فکر می‌کنم جامعه ما از این بازی خسته شده و می‌خواهد تکلیف‌اش روشن باشد. شما می‌خواهید یک نئوخمینیسم را مجددا احیا کنید یا در جهت ترقی واقعی می‌روید که آن هم در گرو رسیدن به یک نظام سکولار دموکراتیک هست، ماورای این رژیم، والسلام، نامه تمام.


- سوال بعدی من در باره همین کسانی است که ریشه در حاکمیت دارند، خود را سبز می‌دانند و ممکن است عضو شورای هماهنگی راه سبز امید هم باشند. سخنگوی این شورا گفتگو با «سلطنت‌طلبان» را خط قرمز می‌داند، حتی اگر قائل به نظام سلطنتی مشروطه و دموکراتیک باشند. آیا شاهزاده رضا پهلوی بخواهد با گروه‌های مختلف گفتگو کند، پیش‌شرط می‌گذارد؟


شاهزاده رضا پهلوی: این مساله را در برنامه افق هم جواب دادم. در ارتباط با اشخاصی مثل آقایان موسوی و کروبی، گفتم که تا زمانی که [برای رسیدن به] یک آلترناتیو سکولار مسائل پیش برود، من با هر کسی که در این قالب قرار بگیرد، حاضرم گفتگو کنم و آمادگی صحبت دارم. طرح سوال خیلی مهم است. کسانی که ذاتا دموکرات هستند، ایدئولوژیَ‌شان مانع گفتگو نمی‌شود. شما اگر آدم دموکراتی باشید، اولین درس دموکراسی، «تولرانس» به معنی تحمل و «پلورالیسم» به مفهوم کثرت‌گرایی است، این کسانی که اصولا برای دیالوگ آزاد، شرط و شروط می‌گذارند، یا واقعا دموکرات نیستند و ادای‌آنرا در می‌آورند، یا مفهوم‌اش را درک نکرده‌اند. بنده لازم نیست با شما در باره تمام مسائل توافق داشته باشم تا اینکه در یک موضع کلی با هم توافق اصولی داشته باشیم. ما می‌گوییم «حقوق بشر»، یک نظام برخواسته از نظر مردم، ما داریم می‌گوییم راه تعیین آن انتخابات آزاد است. ممکن است از قیافه من خوش‌تان نیاید، خب، به من رای نمی‌دهید! اما آیا بر سر این موضوع که مردم ایران باید سرنوشت خودشان را تعیین کنند اشکال داریم؟


من نمی‌گویم که تمام کسانی که طرفدار پادشاهی هستند، الزاما باید به آن پادشاهی که من تعریف‌اش را می‌کنم اعتقاد داشته باشند، ولی فکر می‌کنم اکثر کسانی که تمایل به نظام پادشاهی دارند آن‌را در قالب مدرن آن تعریف می‌کنند، نه در شکل یک حکومت استبدادی یا یک حکومت مطلقه یا دیکتاتورمآب. دیکتاتور پرور زیاد داریم.


- به «شاه‌اللهی‌»ها اشاره می‌کنم. شاهزاده رضا پهلوی می‌گوید:


شاهزاده رضا پهلوی: مثلا...من از لغت سلطنت که از «سلطه» می‌آید خیلی بدم می‌آید. من می‌گویم «پادشاهی» یا «شهریاری» ...سلطه چیز بدی است! بدانید که خیلی از ایرانیان‌ آزادی‌خواه و دموکراتی که تمایل‌شان به پادشاهی است، همان چیزی را می‌خواهند که جمهوری‌خواهان دنبال آن هستند، اما می‌گویند آن را از طریق «پادشاهی» دنبال می‌کنند. این سلیقه آنان است. سر آن هم اگر بحث است، بسیار خب. اگر اکثریت مردم به چیزی رای دادند، باید به خواست اکثریت مردم احترام بگذاریم. حالا بعضی جمهوری‌خوهان هستند که می‌گویند که مردم به نظام پادشاهی رای دادند، ما به رای مردم احترام می‌گذاریم، بسیاری از طرفدار نظام پادشاهی هم هستند، مثل بنده که اگر جمهوری رای آورد، ما احترام می‌گذاریم. اما بسیاری از جمهوری‌خواهان هستند که اگر رای مورد نظرشان به‌دست نیامد، می‌گویند ما از ایران می‌رویم...هیچ‌کدام از این موضع‌گیری‌ها، اخلاق و ادبیات فرهنگ دموکراسی را ثابت نمی‌کند.


مشکل اساسی ما، انتقال فرهنگی است از یک دیدگاه سنتی به یک دیدگاه مدرن. تا زمانی که به بلوغ سیاسی نرسیده باشیم و الفبای اولیه دموکراسی را درک نکرده باشیم، عملا نخواهیم توانست پایه‌های دموکراسی را بنسانیم تحت لوای هر سیستمی که فکر می‌کنیم بهترین است. اگر از من بپرسید کجای کار هستیم، در تمام طول تاریخ، این اولین باری است که کشور ما به این مهم نزدیک شده، اما هنوز کاملا و ۱۰۰٪ به آن نرسیده‌ایم، ولی این نسل جوانی که امروز می‌بینم، از هر لحاظ آماده‌تر است، به شرطی که بگذارید اینها نفس بکشند و حرف خود را به کرسی بنشانند و در این بازی‌ها و دست‌اندازها و ...نیافتند، چون متاسفانه بسیاری هستند که می‌خواهند اینها را قبضه کنند و به جهت خودشان بکشانند.


-شاهزاده رضا پهلوی با متوسط جمعیت ایران از نظر سنی فاصله‌ای نسبی دارد. او شاید یک جوان ۵۰ ساله باشد (خودش را میان‌سال می‌خواند).آیا راهی برای رفع این اختلاف سنی با جوانان ایرانی دارد؟



شاهزاده رضا پهلوی: اگر این سوال را از تمام جوانانی که با من کار کرده‌اند بپرسید، [خواهن گفت که می‌گویم] آینده ایران شماها هستید. بیشترین منفعت را شما از این تغییر خواهید برد. طبیعی است که آینده این مملکت باید به دست نسلی بیافتد.


غیر از این خارج از هر منطقی است. تجربه اگر در اختیار نسل‌های بعدی قرار بگیرد منطقی است. ولی اگر نسلی بخواهد همچنان [قدرت] را قبضه کند، و اجازه به نسل‌های بعدی ندهد، یک جای کار می‌لنگد.


- از تجربه بودن در خارج از ایران و درسی که خوانده می‌پرسم، و اینکه چه اثری روی او داشته است؟


شاهزاده رضا پهلوی: اگر ارزش‌های جوامع باز و مسوولیتی در قبال آن قبول می‌کند، همان ارزش‌هایی است که می‌خواهیم منتقل کنیم به کشورمان و ارزش‌های جوامع مترقی را بدون از دست دادن هویت ایرانی وفرهنگ‌ما را و منکرتاریخ‌مان باشیم، ارزش‌های‌مان منتقل کنیم که بتوانیم اینها را در غرب یاد گرفته باشیم ...تجربه‌ای است که هم‌میهنان ما در ایران بدست نیاورده‌اند.


- این پاسخ به این سوال می‌انجامد که اگر ۳۰ سال پیش، به دنبال پدرش، پادشاه می‌شد، آیا این تجربه‌ها هم به دست می‌آمد و یا فضا تداوم منطقی همان زمام‌داری پیشین می‌شد؟


شاهزاده رضا پهلوی: اینقدر حرف‌ها به مردم ایران و اغلب به دروغ در باره آن دوران گفته شده... پدر من تحصیل‌کرده سوییس بود و با یک دید بسیار دموکرات و خیلی جلوتر از زمان خودش وارد ایرانی شد که در طول مدت کوتاهی، پدربزرگ من از یک مملکتی که هرج و مرج بود و کوچک‌ترین نهاد عرفی وجود نداشت، کشور را به جایی رساند که از آن عقب‌ماندگی بیافتیم در جهت ترقی و پیشرفت بهداشت و آموزش و پرورش و غیره. آیا فکر نمی‌کنید که این همه هزینه که می‌شد که به جامعه سواد بدهیم، یک روزی توقعات جامعه بیشتر می‌شد از نظر آزادی و دموکراسی و مشارکت؟ پدر من گفته که من این کار را می‌کنم که پسر من یک جور دیگری نقش خودش را ایفا کند. بگذریم از اینکه جنگ سرد بود و هزار ویک مداخله خارجی از همه طرف...روس‌ها کمونیست‌ها و انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها...اما جهت پیشرفت مملکت به سمت باز شدن جامعه می‌رفت. از اکثر روشن‌فکران آن زمان، حتی مخالفین امروز بپرسید که کشور به کدام سو می‌رفت، مسلم بدانید که [می‌گفتند] به طرف لیبرازیساسیون به هر حال پیش می‌رفت...کما اینکه وقتی بحران سیاسی اتفاق افتاد و نیروهای سیاسی به پدرم گفتند که از حد و حدود قانونی‌اش فراتر رفته...گفتند ادیگر از این حرف‌ها گذشته و کل نظام را باید پس زد، که امروز افسوس می‌خورند که از آن بستر استفاده نکردند، نسل من و شما با شرایط متفاوتی روبرو می‌بودیم، چون اجبارا به آن جهت می‌رفت...اگر آقای گورباچف زودتر می‌آمد شاید کار به جای باریک نمی‌رسید، اما با اما و اگر نمی‌شود مساله را حل کرد.


- بحث را به «بهار عربی» و مقایسه کنار رفتن حسنی مبارک و شاه می‌کشانیم که ۳۳ سال پیش یک ژنرال آمریکایی در دوران کارتر به ایران رفت...چند روز پیش از انقلاب...


شاهزاده رضا پهلوی: شرایط متفاوت است. تز اصلی دولت کارتر در آن زمان، ایجاد کمربند سبز مذهبی بود برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در منطقه، و وقتی دیدند که زیاد صرف نمی‌کند که از شاه ایران پشتیبانی کنند، بر سر حقوق بشر و ... به عقل مبارک‌شان رسید که از آقای خمینی حمایت کنند. در کنفرانس «گوادولوپ»، ژیسگاردستن، هلموت شمیت، کارتر و دیوید کالاهان بودند، کارتر روی‌شان سر داستان خمینی فشار آورد که باعث شد خمینی به ایران بیاید...غافل از اینکه این مساله به ضرر خودشان شد. وقتی این‌ها (حکومت جدید) خواستند انقلاب را صادر کنند، رفتند صدام حسین را پیدا کردند، جنگ ایران و عراق طول کشید، دیدند تنها عامل مهار کننده صدام حسین است و آمریکا و فرانسه آمدند و پشت سر صدام حسینقرار گرفتند...تا اینکه سر مسائل مختلف (۱۱ سپتامبر، القاعده) بوش پسر ویرشان گرفت و گفت که باید دخل او را آورد...تا زمانی که جنگ سرد بود و دنیای دو قطبی، مسائل با امروز متفاوت بودند. در جنگ سرد آن زمان بسیاری از کشورهای غیر دموکراتیک بودند که در کمپ غرب قرار می‌گرفتند و در بلوک شرق هم نبودند. خیلی از مسائل مثل آزادی کامل و حقوق بشر متاسفانه در بعضی از کشورها نبود، اما زیرسیبیلی رد می‌کردند و خوشحال می‌شدند که جز اقمار شوروی نیستند. اولین دغدغه مردم کشورهای بلوک شرق فرار از کمونیسم بود. ولی در پایان جنگ سرد، وقتی که از آن موقع بیست-بیست و پنج سال گذشته ولی تغییری در ترکیب حکومت‌ها پیش نیامده، کار به جاهای باریکی کشید. تونس، یمن، بحرین، لیبی...[آمریکا] نیامد به کشورها بگوید که دیگر جنگ سرد نیست و باید احزاب سیاسی وبه وجود بیایند و با این روسای ممالک کار کنند و به اینها بگویند که ومروز دیگر شرط ما این نیست که قیمت نفت را کنترل کنید، دست کمونیست‌ها نیافتد، شرط ما این است که باید این ازادی‌ها را بدهید. گذاشتن انتخابات سریع هم عملی نیست.


مقدار زیادی از اشکال سر سیاست‌های کشورهای آزادی است که دموکراسی را برای خودشان مهم می‌دانند. حقوق بشر را برای خودشان مهم می‌دانند، قبلا ادای‌اش را در می‌آوردند که برای‌ بقیه می خواهند. بحث منافع‌شان که پیش می‌آید، آیا واقعا اینها اشک تمساحی بود؟ ما باید سوال کنیم از دنیا که چطور زمانی که ۱۰۰ برابر کمتر بود این همه عربده می‌کشیدید، هیچ نمی‌گفتید، اما امروز که ۱۰۰ برابر بدتر است، به روی مبارک‌تان نمی‌آورید؟ این وسط چه معامله‌ای دارید می‌کنید؟ اگر واقعا به حرفی که می‌زنید اعتقاد دارید، تا ته‌اش بروید، چه در قبال جنبش سبز باشد، چه در قبال تونس و مصر و دیگر کشورها.


سیاست جهانی این است که منافع خودشان را می‌خواهند دنبال کنند، اما برای ما مهم این است که منافع‌مان از بین نرود...نباید یک نیروی خارجی فکر کند که با یک تلنگر می‌شود نظام را جابجا کند...



پایان قسمت دوم گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی

زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

با سپاس فراوان از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز

"مردم فریبی" با ابزار "مردم"!


یکی از نیرنگ های مشترک در میان "اهل اصلاح" و دیگر باندهای "سر قدرت جمهوری اسلامی"، بهره گیری از ادبیات "مردم" یا ملت در گفتارهایشان است. هدف از سخن گفتن از مردم، مردمی نشان دادن چهره ی کریح دیکتاتوری و موجه نمایاندن رژیم اسلامی است.


این گروه ها، برای مردمی نمایاندن خود و مردم فریبی، دو اقدام را انجام می دهند:


1) پاک و پیراسته دانستن مردم و به اصطلاح پیچیدن مردم در زرورق و نمایاندن اینکه مردم هر کار کنند درست است و نشانه ی رای اعتمادشان به نظام است. غافل از این که فارغ از هر تعصب و لاپوشانی، یکی از دلایل اساسی وضع موجود و بلای جمهوری اسلامی، بی خردی و خرافه باوری بسیاری از مردم کشورمان است. و این خردگریزی و خرفه پرستی که از هنگامه ی شورش 57 رشد گسترده ای یافت، شوربختانه هنوز هم ادامه دارد!


این گروه ها –که در اینجا بیشتر منظورم اصلاح طلبان و حامیان جنبش سبز هستند- با آوردن بهانه های واهی و احمقانه ای از این دست که: خارج نشین ها حق تعیین سرنوشت برای مردم داخل ندارند و اگر مردم پای صندوق های رای (همیشه با تقلب) جمهوری اسلامی رفتند، باید به نظر آنها احترام گذاشت و حتا با آنها همراهی کرد، سرانجام می خواهند با مقدس گرداندن مردم از هر خطا و اشتباهی و زیر ذره بین ننهادن بسیاری از اخلاق ها و کردارهای ناپسند همین مردم -که به شکل فرهنگی بیگانه در رگ و پی آنها نفوذ کرده- سیمای حکومت اسلامی را از هر گونه فساد درونی، پیراسته کنند و هدف خود را که همانا حفظ رژیم و تحمیق مردم با کشاندن آنها پای صندوق (به اصطلاح) رای است، انجام دهند.


2) اصلاح طلبان ادعا می کنند همه ی کسانی که از راه روشنگری به مردم می فهمانند که مشارکت با همه ی کنش های اجتماعی که یک طرفش جمهوری اسلامی است (از قبیل انتخابات و...)، چیزی جز ثبات و ماندگاری نظام ندارد، مروج خشونت هستند و با دعوت مردم به انزوای سیاسی و تبلیغ انجام ندادن فعالیت های اجتماعی مانند انتخابات، می خواهند با یک شیوه ی غیر دموکراتیک (به زعم اهل اصلاح!) نظر خود را به مردم تحمیل کنند!


در بسیاری از مناظره ها میان این جماعت اصلاح و پادوهای رژیم اسلامی با اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، دیده شده که این افراد با مغالطه و بازی با کلمات می کوشند با تکرار واژه ی "مردم" در سخنان خود، عملا مهر سکوت بر دهان هر منتقدی بزنند و به این شیوه، انتخابات، اصلاح طلبان و در نهایت حکومت اسلامی را توجیح کنند.


وجه اشتراک این ادبیات بین رژیم و اصلاح طلبانِ رژیم هم دقیقا همین است که حکومت برای توجیه مشروعیت نداشته ی خود از واژه ی مردم و ملت استفاده می کند و بنابراین کناره گیری مردم از حکومت و نه گفتن به انتخابات آن، بازار و دکان هر دو گروه را کساد و بی رونق می کند.


شرکت در هر انتخابات، پیروزی رژیم است


بیش از سی سال است که در ایران رژیمی بر سر کار است که بسته شدن نطفه ی آغازینش چیزی جز پشت کردن به رای و نظر مردم و مردم فریبی و دیکتاتوری نبوده است. خمیرمایه ی چنین حکومتی با دروغ سرشته شده است و کوس پایان آن به سبب غیر مردمی و ضد مردمی بودن، از همان آغاز تولد نامبارکش، به صدا درآمده است.


درست از زمانی که براساس وعده های دروغ خمینی، این رژیم شکل گرفت و پس از به اصطلاح رفراندوم 12 فروردین –که در آن مابین دو گزینه ی جمهوری اسلامی آری یا نه، درباره ی شکل نظام تنها دو انتخاب و نه بیشتر وجود داشت- عملا کلید دیکتاتوری زده و چیزی به نام رای و انتخاب در این رژیم بی معنا و بی پایه شد.


جمهوری اسلامی، در این سی و اندی سال همانند گندآب بدبویی بود که تئوریسین های آن، برای بازی و فریب دادن مردم و بالابردن آستان تحمل آنان به این بوی بد، "عطرهای فریبنده ای" به آن زدند. از هشت سال دوره ی اصلاحات خاتمی تا وعده و وعیدهای موسوی و به پا کردن قائله ی موسوم به سبز و شاید در آینده بهره گیری از شگرد دیگری... . درست است بسیاری از مردم در این مدت، اتخابات رژیم را تحریم کردند، اما بی گمان یکی از دلایل ماندگاری و دراز شدن عمر حکومت اسلامی را باید همین شرکت مردم در انتخابات و فریب خوردن آنها دانست.


نگاهی به انتصابات دو سال پیش و حضوری پرشمار (و به قول حکومت و اهل اصلاح: حضور پرشور!) مردم (به هر دلیلی حتا اگر گزینش بد و بدتر یا انگیزه ی تغییر باشد) خود گویای این نکته است که رژیم با ابزاری همچون شوهای تلویزیونی مناظره ی کاندیده ها، در زمینه ی فریب مردم در کشاندن آنها پای صندوق های رای، موفق بود.


اینک و در آستانه ی چند صحنه های مضحک دیگر از انتصابات رژیم و پس از تجربه ی دو سال پیش و تجربه های مشابه، دیگر این مردم باید از تاریخ درس گرفته و آبدیده شده باشند و دیگر به هیچ روی، در فرآیند انتصابات رژیم شرکت نکنند. بی گمان و فارغ از هر تعارف، درس نگرفتن از "دورهای تاریخ" و "تکرارهای بیهوده" نشانه ی ندانم کاری و بلاهت است.


و در شرایطی که جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط قرار دارد، شرکت در انتخابات، برای مردم خطرناک ترین و برای حکومت ساده ترین راه برای ماندگاری آن است. یکی از برنامه های اساسی و دراز مدت اپوزیسیون با در جهت آگاه کردن مردم به ویژه توده های محروم در شهرستان ها نسبت به پوشالی بودن وعده های نامزدهای انتخاباتی جمهوری اسلامی و عدم شرکت در چنین نمایش های مسخره ای است.


نگاهی به رویدادهای اخیر پس از انتخابت دو سال پیش، نشاندهنده ی آن است که اگر رژیم در راه فریب مردم و کشاندن آنها به صندوق های رای، موفق بود، اما بی گمان، کسادی جنبش موسوم به سبز و بت سازی از اصلاح طلبان و عدم توجه مردم به آن، نشانه ی پیروزی مردم و شکست پروژه ی رژیم بود.


اکنون، اگر مردم هوشیار باشند، ضربه ی نهایی بر پیکره ی جمهوری اسلامی خواهد نشست و این بار اعتراضات نه از قضیه ی رای و انتخابات بی معنی، بلکه از متن و بطن مردم به جان آمده از این رژیم، شعله ور خواهد شد.


سروش سکوت

با سپاس فراوان از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز

۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

نامۀ سرگشاده شاهزاده رضا پهلوی به دبیرکل سازمان ملل متحد عالیجناب بان کی مون


عالیجناب بان کی مون


دبیر کل محترم سازمان ملل متحد:



قصدم از نوشتن این نامه این است که تجاوز فاحش و مستمر دولت جمهوری اسلامی  را به حقوق و آزادی های اساسی مردم ایران به جناب عالی یادآور شوم. مطمئن باشید که در نوشتن این نامه انگیزه ای جز بازتابیدن صدای حق جویانۀ میلیون ها تن از هم میهنانم نداشته ام؛ میلیون ها زن و مردی که با تحمل خطرهای بی شمار، از آزار و زندان گرفته تا شکنجه و کشتار، از اعتراض به رفتار هولناک حاکمان ایران نما و دشمن خوی خویش دست برنداشته اند. رژیمی که در بی رحمی و خونریزی به یقین بدیلی برایش در تاریخ بلند ایران نمی توان یافت.



در هفته های اخیر، موجی تازه از خشونت ها و سرکوبی های وحشیانه و وصف ناشدنی، صدها تن دیگر از روزنامه نگاران، نویسندگان کوشندگان حقوق بشر، که جز حقگوئی و حق جوئی گناهی ندارنــد، یا اسیر زنــدان شده اند و یا قربانی شکنجه های دلخراش و اعدام های برق آسا و مخفیانه. از میان آنان از هاله سحابی، و هدی صابر یاد می کنم. نخستین، هنگام شرکت در مراسم خاکسپاری و سوگواری پدرخویش که زبان به انتقاد از حاکمان غاصب گشوده بود، آماج حملۀ خشونت بار مأموران رژیم شد و جان باخت و آن دیگر در اعتصاب غذا در زندان و محرومیت از دارو و درمان. این دو نیز، چون دیگر قربانیان رژیم گناهی جز اعتراض به سرکوبی های بی امان و تجاوزهای روزانه و روزافزونش به آزادی ها و حقوق خود نداشتند.



جناب آقای دبیر کل:



من در این نامه مایلم از جنابعالی، که در مقام خود معرّف و پاسدار والاترین ارزش های جامعۀ بین الملل اید، تقاضا کنم به صدای اعتراض مردم دربند ایران بیشتر از پیش توجه کنید و، با عنایت به یکی از مهمترین هدف های سازمان ملل متحد، که در بند ۳ از مادۀ ۱ منشور این سازمان تصریح شده است، رهبــران جمهوری اسلامی ایــران را فــرا خوانید که «حقوق و آزادی های اساسی مردم ایران را بدون هیچگونه تبعیض نژادی، جنسیتی، قومی و مذهبی محترم» شمرند.



به احتمال بسیار، دعوت شما در گوش های ناشنوای رهبرانی که با زبانی جز زبان خشونت آشنائی ندارند طنینی نخواهد داشت و پاسخی نخواهد گرفت. امّا، اطمینان داشته باشید که این دعوت در ذهن و قلب همۀ آنانی که تشنۀ زندگی در صلح و امنیت و آزادی اند بازتابی بس پرطنین و پرشور خواهد داشت، به ویژه در دل مردم ایران که بیشتر از یک قرن پیش برای دسترسی به حقوق و آزادی های خود دلیرانه کوشیدند و زودتر از هر جامعۀ دیگری در خاورمیانه نیز به بسیاری از آن ها دست یافتند.



تجاوز مستمر و خشونت بار به این آزادی ها و حقوق آشکارا مهمترین هدف رژیم جمهوری اسلامی در همۀ سال های درازی بوده است که از تولد نامبارکش می گذرد. دشمنی بی امان رهبران جمهوری اسلامی با حقوق بشر خود مهم ترین انگیــزۀ سرپیچی کــامل آنان از اجــرای همۀ تعهدات بین المللی است که دولت های ایران برای تأمین و تضمین این حقوق بر عهده گرفته بوده اند.




جناب آقای دبیر کل:



هرچه بر دامنه و شدّت تجاوز رژیم نسبت به آزادی ها و حقوق مردم ایران افزوده می شود، خطرهای بیشتر و هولناک تری جان زندانیان سیاسی ایران را تهدید خواهند کرد. ازهمین روست که آزادی هرچه زودتر آنان ضرورت و فوریت بیشتری می یابد. امیدوارم جنابعالی بتوانید با بهره جوئی از همۀ امکاناتی که در اختیار دارید تحقق این هدف را میسر کنید.



با احترام و امید به دریافت پاسخ مساعد جنابعالی به این نامه،



شاهزاده رضا پهلوی


سوم تیرماه ۱۳۹۰

شاهزاده رضا پهلوی: محتوای نظام آینده ایران باید سکولار باشد، شکل آن مهم نیست



شاهزاده رضا پهلوی: نگاه کنید، صورت مساله چیست؟ شما یا اعتقاد به یک نظام سکولار به مفهوم حکومت و دین جدای از هم دارید یا ندارید. اگر اعتقاد دارید به یک نظام ولایی یا مذهبی یا نظامی که پایه‌اش دین است، هر چقدر بزک‌اش کنید واصلاح‌اش کنید، نمی‌توانید وعوض‌اش کنید چون ماهیت‌اش از بین می‌رود. من یکی پرسش‌ که از اصلاح‌طلبان دینی دارم این است که کدام بخش از نظام دینی را می‌توانید با اصلاح‌اش به خواست‌های دموکراتیک‌تان [اگر می‌گویید هست]دست پیدا کنید؟ شما وقتی چنین نظامی را زیر سوال می‌برید و به شما عنوان محاربه می‌زنند تا حق نفس کشیدن نداشته باشید، و بلکه حق رای هم ندارید، چه جوری می خواهید اصلاح‌اش کنید. وقتی که قانون اساسی نظام عملا به نمایندگان امکان قانون‌گذاری نمی‌دهد و گروهی جامعه صغیر می‌پندارد و محتاج یک قیم می‌داند، چطور می‌توان به دموکراسی دست پیدا کرد. وانگهی اگر همه اجزای این شیر را جدا کنید که دیگر شیر نیست! چه اصراری دارید که همین نظام را ترمیم کنید.


****

خودنویس:آخرین ولی‌عهد ایران می‌گوید که انتخاب نهایی‌اش، انتخاب مردم ایران است، چه جمهوری بخواهند چه پادشاهی، گرچه خودش مدل پادشاهی کاملا مشروطه که شاه نماد همبستگی ملی است را می‌پسندد. او می‌گوید: «برای من محتوای حکومت اهمیت دارد نه شکل ظاهری آن، من به یک نظام سکولار که جدایی دین از حکومت کاملا رعایت شود به عنوان یک پیش شرط دموکراسی و حقوق بشر و یک دموکراسی پارلمانی که پاسخگوی مردم باشد اعتقاد دارم.» نخستین بخش گفتگو با  شاهزاده رضا پهلوی را امروز می‌خوانید.


گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی آسان است و آسان نیست! برنامه فشرده او باعث می‌شود که مسوولین دفترش با وجود تمام تلاش، بعد از مدت‌ها وقتی برای گفتگو میان برنامه‌های دیگر پیدا کنند. اتفاقا وقت بسیار خوبی هم هست، درست چند روز بعد از اینکه از امیر ارجمند در باره عدم گفتگو با سلطنت‌طلبان، حتی اگر به دموکراسی اعتقاد داشته باشند سوال کرده بودم. امیر ارجمند، هر گونه ارتباط «شورای هماهنگی» با سلطنت‌طلبان را خط قرمز خوانده بود. بسیاری از «مشروطه‌خواهان» بر خلاف تصور میلیون‌ها ایرانی که تنها منابع تاریخی‌شان، محصولات آموزش و پرورش و رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی بوده، نگاه‌شان معطوف به «سلطه» نیست.شاهزاده رضا پهلوی می‌گوید که عنوان سلطنت که ریشه در «سلطه» دارد را نمی‌پسندد و «پادشاهی» مناسب‌تر است.


شاهزاده رضا پهلوی، شاید از نظر سنی با صاحب عکس کتاب‌های دوران کودکی ما فرق کرده باشد، اما چشمانش و نگاهش تغییر چندانی نکرده است. خیلی راحت با تو می‌نشیند و حرف می‌زند و از موضع بالا هم نگاه نمی‌کند. بعضی از مسوولان جمهوری اسلامی که با آنها حرف زده‌ام و گفتگو کرده‌ام، اینچنین نبوده‌اند. اما کسی که روزی می‌توانست سلطان باشد، روبرو من در رستورانی در شمال غرب پایتخت آمریکا نشسته و داریم خیلی راحت حرف می‌زنیم. از «دموکراسی»، «سکولاریسم»، «آزادی انتخابات» و «شاه‌اللهی‌ها».


بسیاری از کسانی که او را می‌شناسند یا کارهای‌اش را دنبال کرده‌اند، می‌گویند با وجودی که شاهزاده رضا پهلوی می‌خواهد بدون مقایسه با دیگران او را بشناسند، اما نام «پهلوی» باعث می‌شود انتظار از او از سوی گروه‌های مختلف زیادتر از خواست او باشد. مخالفان از او انتظار دارند که در مقابل موارد نقض حقوق بشر در دوران پهلوی موضع بگیرد، موافقان «ایدئولوژیک» تحمل هیچگونه عقب‌نشینی از هر آنچه در سال‌های حاکمیت پدرش اتفاق افتاده ندارند. خودش در باره مشکلات با کسانی که به هر چیزی برخورد «ایدئولوژیک» می‌کنند حرف می‌زند، وقتی در باره «شاه‌اللهی‌ها» بحث به میان می‌آید.


شاهزاده رضا پهلوی اعتقاد دارد که ایران به نظامی سکولاری احتیاج دارد که سنگ‌بنای‌اش، اعلامیه جهانی حقوق بشر است، اما این عملا بر خلاف نظامی است که پدربزرگ‌اش به ارمغان آورد. ایران دوران رضاشاه هم نگاه‌اش سکولار بود، اما همه چیز «دیکته» می‌شد.


برخی از کسانی که پیش از این گفتگو طرف مشورت بوده‌اند می‌گویند که شاهزاده رضا پهلوی «نرم‌خو»تر از آنی است که حامیان جدی سلطنت از او انتظار دارند.


وقتی از او درباره کاریکاتورش می‌پرسم، استقبال می‌کند؛ درست برخلاف سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید... تفاوت جالبی است.


اما چیزی که موقع گفتگو رو نکردم این بود که من هم «آبانی» هستم. اگر یک روز دیر به دنیا نیامده بودم، در سال‌های قبل از انقلاب تولدم همیشه تعطیل بود و البته در سال‌های بعد از انقلاب فحش می‌خوردم! به هر شکل نمی‌دانم بابت به‌دنیا آمدن در ۵ آبان باید خوشحال باشم یا نه!





اولین سوال من از  شاهزاده رضا پهلوی در باره موقعیتی است که خود را در آن می‌بیند؛ شاه‌زاده است؟ پادشاه است؟ فعال سیاسی است یا فعال حقوق بشر؟


شاهزاده رضا پهلوی: من یک ایرانی هستم که از آن روزی که از مملکتم خارج شدم، به قصد ادامه تحصیل در خلبانی بود که اتفاق سال ۵۷ افتاد و از آن زمان در خارج از کشور هستم و با اکراه مجبور به زندگی در تبعید شدم. ولی از همان آغاز کار معتقد بودم که راه ایران و راه ترقی و بهزیستی ایران قطعا نمی‌تواند از طریق یک حکومت مذهبی باشد که نمونه‌اش را در قرون وسطی در اروپا که امروز نمود‌اش را در قرن بیست و یکم مشاهده می‌کنیم، البته این سی سال باید می‌گذشت تا هم‌میهنان ما آگاه بشوند از عواقب و مفهموم آن که زندگی در این حکومت چیست. من از اول خودم را یک ایرانی آزادی‌خواه می‌پنداشتم و با این قصد این سی سال مبارزه را انجام داده‌ام که آنچه از مردم ایران به کلی گرفته شد که حق حاکمیت‌شان بوده مجددا به مردم برگردانیم. و این حاصل و هدف کار من بوده است. حالا به من چه لقبی بدهند یا چه تعریفی کنند، به بیان و گفتار هم‌میهنان و ناظران واگذار می‌کنم و من دنبال هیچ لقبی نیستم.


- سوال بعدی من در باره نگاه برخی حامیان اوست که او را فقط «سلطان» می‌خواهند؛ اما خودش گفته که می‌خواهد در هر چارچوبی که ممکن باشد، چه جمهوری و چه سلطنت فعالیت کند.


شاهزاده رضا پهلوی: من این مساله را در سه کتاب و سخنرانی‌های متعددی طرح کرده‌ام. برای من محتوای حکومت اهمیت دارد نه شکل ظاهری آن، من به یک نظام سکولار که جدایی دین از حکومت کاملا رعایت شود به عنوان یک پیش شرط دموکراسی و حقوق بشر و یک دموکراسی پارلمانی که پاسخگوی مردم باشد اعتقاد دارم و فکر می‌کنم دست یافتن به این دموکراسی را می‌شود هم در فرمول یک نظام پادشاهی و هم در فرمول یک نظام جمهوری پیدا کرد. همینطور که امروز شما می‌توانید در ژاپن، کره، سوئد، فنلاند، در اسپانیا یا در پرتغال، در فرانسه یا در هلند، در کانادا و یا در آمریکا هر دو فرم نظام را داشته باشید که محتوایی دموکراتیک دارند اما شکل نهایی متفاوت است. اما اگر شخصا از من می‌پرسید که کدام شکل نظام را شایسته برای ایران می‌پندارم، تمایل من به نظام پادشاهی است، تنها به این دلیل که به عنوان یک مقام فراحزبی و فراسیاسی، بدون هیچ نوع مسوولیت سیاسی یا حکومتی، اما به عنوان سمبل وحدت و به عنوان یک عاملی که می‌تواند یک‌پارچگی مردمی را شاید فراتر از آنچه در یک نظام جمهوری بتوان یافت، بتواند انجام دهد. مع‌هذا نطفه من به این مساله بسته نشده. یادمان باشد، پدربزرگ خود من در زمانی که به قدرت رسید می‌خواست ایران را مثل ترکیه به یک جمهوری تبدیل کند اما به دلایل متعددی دیدند که ممکن است کار نکند و بنابرین همیشه گفته‌ام، تا زمانی که مردم ایران، اهمیت و نقش چنین نهادی را می‌توانند تجسم کنند یا محتاج‌اش باشند، در اختیارشان هست، هر موقع هم دیدند که نیازی به چنین نهادی نیست برای حفظ یک‌پارچگی طبیعتا عمر طبیعی خودش را صرف خواهد کرد و شاید مملکت ما آماده‌تر باشد برای فرم یک جمهوری. به هر حال من هیچ دغدغه شخصی در باره شکل نظام ندارم؛ مهم این است که نظام دموکراتیک باشد.


- پدر بزرگ  شاهزاده رضا پهلوی نظامی سکولار به ارمغان آورد که بسیاری آنرا یک دیکتاتوری می خوانند؛ چه تفاوتی وجود دارد میان نظام سکولار رضا شاه بزرگ با  شاهزاده رضا پهلوی؟


شاهزاده رضا پهلوی: شما در کشور ژاپن یک نظام لائیک دارید، که در آن مذهب رسمی نیست، جدایی کامل دین از حکومت است، پادشاهی هم هست، کاملا دموکراتیک به روز هم هست. اگر قرار باشد من الگویی بدهم و چنین آینده‌ای را جستجو کنیم، من آن فرم می‌بینم. سیستمی که بخواهیم در قرن بیست و یکم در آینده تجسم کنیم، نمی‌توان به تعریف نظام‌هایی که در اوائل قرن بیستم در ایران شکل گرفته مجسم کرد. اصلا ایران عوض شده، جامعه‌اش تحصیل‌کرده تر است، جامعه آماده‌تر است، ذهنیت جامع، رشد تکاملی سیاسی مملکت قابل مقایسه با اواخر دوران قاجار و شروع پادشاهی پدربزرگم نیست. طبیعی است که اگر شما بخواهید فرم حکومت هفتاد سال پیش را در قرن بیست و یکم پیاده کنید، اولا عملی نیست و قابل قبول هیچکس نخواهد بود. بنابراین شما می‌توانید به یک نظام سکولار دست پیدا کنید، چرا که عملا ثابت شده در کل جهان، چرا که اگر بخواهید یک چیز «مطلقه» را وارد قوانین حکومتی بکنید، اجبار باعث یک نوع تبعیض‌هایی خواهد شد و ایجاد نابرابری خواهد کرد، به همین دلیل باید دین از حکومت جدا باشد و سکولاریسم ثابت کرده که دموکراسی قابل انجام نیست و حقوق بشر قابل دست‌یابی نیست یا برابری کامل در مقابل قانون، علیرغم هر مذهب و طیف که باشید، غیر قابل دستیابی است و به خاطر این می‌گویم که این نظام باید سکولار باشد، اما در قالب دموکراتیک.


سکولاریسم به خاطر این است که به حقوق بشر برسیم یا حقوق بشر رعایت شود. یکی از پایه‌های دموکراسی و نتایج طبیعی یک نظام قانون‌مند که حقوق بشر را رعایت می‌کند، یک نظام [سکولار] است.


حقوق بشر را نمی‌توان در چارچوب حکومت‌های ایدئولوژیکی، فاشیستی و توتالیتر پیدا کرد. یکی از عوامل کلیدی در رعایت حقوق همه انسان‌ها در برابر قانون، سکولاریسم است و هر گاه یک پارامترمذهبی واردش بکنید، اتوماتیک یک برتری برای آن قائل می‌شوید که آغاز نابرابری است. اشکال در مذهب نیست، اشکال در ورود مذهب به حکومت است. دین جای خودش را دارد و به هر فرد مربوط است...تنها راهی که می‌شود برابری را تضمین کرد، وارد نشدن هر دینی در حکومت است. از این نظر، من سکولاریسم را پیش شرط دموکراسی می‌دانم.


- از شاهزاده رضا پهلوی در باره بخشی از کسانی که در قدرت بوده‌اند و اصلاح‌طلب خوانده می‌شوند پرسیدم؛ که خاستگاه‌شان روشن‌فکری دینی است.


شاهزاده رضا پهلوی: نگاه کنید، صورت مساله چیست؟ شما یا اعتقاد به یک نظام سکولار به مفهوم حکومت و دین جدای از هم دارید یا ندارید. اگر اعتقاد دارید به یک نظام ولایی یا مذهبی یا نظامی که پایه‌اش دین است، هر چقدر بزک‌اش کنید واصلاح‌اش کنید، نمی‌توانید وعوض‌اش کنید چون ماهیت‌اش از بین می‌رود. من یکی پرسش‌ که از اصلاح‌طلبان دینی دارم این است که کدام بخش از نظام دینی را می‌توانید با اصلاح‌اش به خواست‌های دموکراتیک‌تان [اگر می‌گویید هست]دست پیدا کنید؟ شما وقتی چنین نظامی را زیر سوال می‌برید و به شما عنوان محاربه می‌زنند تا حق نفس کشیدن نداشته باشید، و بلکه حق رای هم ندارید، چه جوری می خواهید اصلاح‌اش کنید. وقتی که قانون اساسی نظام عملا به نمایندگان امکان قانون‌گذاری نمی‌دهد و گروهی جامعه صغیر می‌پندارد و محتاج یک قیم می‌داند، چطور می‌توان به دموکراسی دست پیدا کرد. وانگهی اگر همه اجزای این شیر را جدا کنید که دیگر شیر نیست! چه اصراری دارید که همین نظام را ترمیم کنید. خب جای‌اش یک نظام مردمی/عرفی بیاورید. خب ببینید کشورهای دموکراتیک، آزادی مذهب تضمین شده و در ازادی مذهب هست که روحانیت‌های آن مذاهب حفظ می‌شود. باید تصدیق کرد که در سی سال گذشته بوده که این حکومت بزرگ‌ترین آسیب را به خود مذهب وارد آورده. مگر امروز کنار گرفتن مردم از مذهب و ضدیت با روحانیت به جای باریک نکشیده که صدای روحانیت هم در آمده [ که اکثرشان در نظام هم نبوده‌اند]. اسلام در آمریکا اما بیشترین رشد خود را داشته. اینجا آزاد است اما در ایران نه. فقط در قالب دموکراتیک است که هم آزادی انتخاب مذهب را دارید، آزادی سیاسی‌اتان را دارید، اما نه در نظام مذهبی، آزادی دینی خودتان را هم ندارید!


پایان قسمت اول گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی


با سپاس فراوان از وبسایت خبری پارس دیلی نیوز

زنده باد شاهزاده رضا پهلوی

پاینده ایران و ایرانی

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

دو سالگی جاودانگی ندای ایران


پارس دیلی نیوز

فرا رسیدن 30 خرداد، روز "ندا"ی ایران، گرامی باد


دو سال از کشتار ددمنشانه ی ندا و دیگر فرزندان این آب و خاک، و سی و دو سال از ددمنشی دشمنان ایران بر ایران و ایرانیان، و سده ها تازش و یورش بر سرزمین پاکان می گذرد.


آه که در این سال ها و سده ها، مادران ایران چه ها که نکشیده اند. از مادران خاوران تا مادران پارک لاله. از مادر خودم تا مادر ندا و سدها مادر و پدر دیگر.


و آه که مام ایران چه ها که نکشیده. او که داغدار هماره ی تاریخ است. سینه ی ستبرش تب کرده و گیسوان پیچ پیچش سپید شده و بیمار و رنجور رنج ها و ستم های تاریخ است. آه که چون به سینه ی پر درد ایرانمان بیندیشیم، اخگر بر جگر می زنیم و خونین سرشگ از دیده می چکانیم.


در راه رهایی مام نگران میهن باز هم مانده در بند، چه گردآفریدها که به دل تورانیان تاختند و چه یوتاب ها که هم دوش آریوبرزن ها رو در روی اسکندریان ایستادند تا به ندا رسید. تا این خاک گردآفرین زا و شیردخت آفرید نشان دهد که شایسته ی سدها درود و آفرین است.


ندا، نماد پایداری در برابر ستم است. پایداری با لب های بسته و دستانی خالی و دلی سرشار از مهر به میهن.


ندا، رای نداد، رای نخواست، گزینش بد و بدتر نکرد. برای جوانانی چنو چیزهای والاتر و برتری مهم بود؛ کشور ایران و سرنوشت آن.


ندا با جانباختن جاودانه اش، ترس ستمگران را عریان و عیان ساخت؛ این ترسوها، در این دو سال هر کار شنیعی که می توانستند کردند؛ از ساختن مستندهای نادان مآبانه تا خیمه شب بازی های خیابانی در برابر سفارت انگلستان. از شکستن سنگ مزار تا گستاخی در برابر خانواده و...


اما همه ی این کوته اندیشی ها، راه به همان رسوایی می برد که دیگر رسوایان هماره ی تاریخ برده اند. و آری دیکتاتورها، این جانداران زبون و خوار و ترسو، رسوایان هماره ی تاریخ اند.


خون ندا، دنباله ی خون دلاور زنان و دلاور مردان این آب و خاک از آرتمیس و یوتاب و آریوبرزن تا بابک و بهزادان است. خون اینان، خون ایران است. که تا جان در رگ میهن گرم می جوشد، زنده و پابرجا است.


این روزهای خشم و خون خرداد، که سالروز فرزندان جانباخته ی راه آزادی این آب و خاک، با کشته شدگان دهه ی شصت همزمان شده است، یاد همه ی رهپویان آرمان ایران را گرامی داشته و با خانواده هایشان همراهی و هم پیمانی می کنیم.


و درود بر خانواده ی ندا که در این دو سال با همه ی کینه توزی های ستمگران، ایستادگی و شکیبایی ورزیدند. مادر و خواهر و پدر بزرگوار ندا، محمدرضای عزیز برادر ندا و کاسپین عزیز.


شب شب پرستان، رو به کوتاهی است

و روزگار روشن ایران، نزدیک است.


و باری دیگر، سرود ندا، به مناسبت روز ندای ایران:



سروش سکوت

ایران

30 خرداد، روز ندا

خانوادۀ ندا آقا سلطان نمی توانند در سالگرد کشته شدن وی مراسمی برگزار کنند


پارس دیلی نیوز:خانوادۀ ندا آقا سلطان در سالگرد کشته شدن وی از برگزاری مراسم خودداری می کنند


هاجر رستمی مطلق مادر ندا آقاسلطان در گفتگویی با رادیو فردا ضمن آن که تاکید کرد خانواده‌اش اصولا نمی تواند مراسمی در سالگرد درگذشت ندا برگزار کند، افزود افراد خانواده ضمنا به دلیل آن که نمی خواهند مشکلی رخ دهد و یا کسی از بین برود از برگزاری مراسم خودداری می کنند.



خانم رستمی مطلق در مورد این که مسئولان جمهوری اسلامی تا کنون چه اقدامی برای یافتن قاتل ندا انجام داده اند به رادیو فردا گفت:

«بازپرس شهريارى حدود ۷- ۶ ماه پيش به من گفتند براى بازسازى صحنه قتل ندا با من تماس می گيرند ولى هنوز خبرى نشده است».



ندا آقاسلطان یکی از ده‌ها نفری بود که در جریان اعتراض ها به نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ روز شنبه ۳۰ خرداد در محلهٔ امیر آباد تهران به ضرب گلوله کشته شد. انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن وی که با تلفن همراه گرفته شد، بازتاب‌ فراوانی در رسانه‌های جهان به‌دنبال داشت.

...

ندا آقاسلطان؛ نماد مقاومتی که از حافظه تاریخی جهانیان محو نخواهد شد


۳۰ خرداد ماه ، سالگرد کشته شدن ندا آقاسلطان از معترضان حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ است که به یکی از نمادهای جنبش اعتراضی مردم ایران تبدیل شد. ندا در روز ۳۰ خرداد سال ۸۸ توسط فردی ناشناس کشته شد و تا به امروز قاتل یا قاتلان او از سوی جمهوری اسلامی بازداشت نشده‌اند.


در سالگرد قتل ندا، مهرداد درویش‌پور، جامعه‌شناس ساکن سوئد، به پرسش‌های رادیو فردا پاسخ داده است.



آقای درویش‌پور، چرا ندا آقا سلطان، در ایران و دنیا، به یکی از مهم‌ترین نمادهای جنبش سبز تبدیل شد؟

خانم ندا آقاسلطان در واقع از سه منظر روح اعتراض در جامعه ایرانی را نمایندگی می‌کردند. از یک سو به عنوان یک «زن» که بیشترین مظهر ستمدیدگی در جمهوری اسلامی بودند به عنوان یک نماد مقاومت شناخته شد.


دوم اینکه ایشان یک چهره جوان بودند و به عنوان یک «زن جوان» دو ویژگی را نمایندگی می‌کردند، اعتراض نسل جوان و در عین حال نیز اعتراض زنان بر علیه حکومت سرکوب و استبداد در ایران. سوم اینکه آنچه در این روزها اتفاق افتاد نشان‌دهنده خیزش مردم برای احیای حقوق شهروندی و آزادیخواهی و مدرنیته بود.


در خانم ندا آقاسلطان هر سه ویژگی را یکجا دیدیم. ایشان زن بودند، جوان بودند و همچنین به نوعی مظهر مدرنیته در جامعه ایران به شمار می‌رفتند.


نکته‌ای که در نمادینه کردن خانم ندا آقاسلطان نقش مهمی را بازی کرد، به تصویر کشیدن لحظه جان دادن او و نمایش آن بود که باعث شد جهان این خشونت بی‌رحمانه را ببیند و به نوعی تحت تأثیر آن قرار بگیرد.


مضافاً اینکه ما شاهدیم که بدون اینکه خشونتی از سوی ایشان رخ دهد، به عنوان یک معترض عادی، بی‌صدا، بی‌ندا و به وحشیانه‌ترین شکلی مورد تیراندازی و قتل قرار می‌گیرد.


طبیعتاً نوع این خشونت بی‌رحمانه در برابر رفتار کاملاً مسالمت‌آمیز یک تظاهرکننده، این تضاد را در مقابله مسالمت و خشونت به اوج خود می‌رساند و من فکر می‌کنم این مسئله هم در نمادینه کردن نقش خانم ندا آقاسلطان بسیاری کلیدی بوده است.



چرا جمهوری اسلامی به جای فیلم ساختن در مورد کشته شدن خانم ندا آقاسلطان، به دنبال بازداشت و محاکمه عامل قتل او نمی‌رود و بیشتر در پی آن است که جامعه را مجاب کند که قتل این خانم توسط عوامل حکومت صورت نگرفته است؟

اولاً هر نوع تلاش برای دسترسی به مجرمان و روشن شدن پرونده آنان، رد پای جمهوری اسلامی را در این زمینه به عریانی نشان خواهد داد. بنابر این حکومت مایل نیست که به هیچ وجهی دست خودش در این قتل نمایان شود.


ثانیاً برای جمهوری اسلامی بسیار مهم است که در این خشونت نمادینی که صورت گرفته است که به هیچ وجه و با هیچ معیار و استانداری در جهان امروز قابل توجیه نیست، تلاش می‌کند این مسئله را برای تبرئه چهره خودش به یک امر اتفاقی و یا ناشی از عملکرد مخالفان نسبت دهد.


به گمان من اینکه این قتل به نمادینه‌ترین شکل ممکن خشونت یک دولت برعلیه شهروندانش را به نمایش می‌گذارد، موجب سلب مشروعیت از حکومت می‌شود. بنابراین برای حکومت مهم است که خودش را از این قتل مبرا کرده و یا حتی آن را به گردن مخالفان بیاندازد.



آقای درویش‌پور، ندا آقاسلطان به عنوان نماد جنبش اعتراضی مردم تا چه زمانی قادر است به عنوان یک نماد، زنده باقی بماند و به مرور زمان از حافظه مردم زدوده نشود؟

با توجه به تمام عواملی که برشمردم من تقریباً محال می‌دانم که ایشان از حافظه تاریخی جامعه پاک شود. شما نگاه کنید که قتل چه‌گوارا مستقل از اینکه ما چگونه نگاهی به مبارزات چریکی داریم، در حافظه تاریخی یک جهان نقش بسته است. نگاه کنید به محاکمه خسرو گلسرخی که در حافظه تاریخی این جامعه نقش بسته است.


قدرت بلامنازع سرکوب در برابر طرف مقابل که فاقد هر نوع قدرت برابر در این رویارویی است و مظلوم واقع می‌شود، این مظلومیت را به نمادهای تاریخی مبدل می‌کند.


همان طور که بابی ساندز هرگز از حافظه تاریخی جهان حذف نشده است، به گمان من خانم ندا آقاسلطان نه فقط از حافظه تاریخی ملت ایران بلکه از حافظه تاریخی جهانیان، به عنوان مهم‌ترین نماد قربانی شدن یک نماد مبارزه مسالمت‌آمیز در برابر خشونت وحشیانه هرگز از خاطره جمعی حذف نخواهد شد.

به یاد نــدا، سمبل مقاومت مردمی بپاخاسته


پارس دیلی نیوز:درروز شنبه ۲۰ ژوئن 2009 (۳۰ خرداد 88) ویدیویی در اینترنت منتشر شد که دنیا را تکان داد. میلیونها نفر در سراسر جهان با دیدن دخترکی به خون غلطیده که در برابر دوربین با چشمانی باز جان می دهد، گریستند. ندا در خون خود غلطید و صاحبان وجدان در سوگ او و مرگ مظلومانه اش خون گریستند. این دختر ۲۷ ساله که "ندا آقاسلطان" بود که در شنبه خونین 30 خرداد 88 از سوی یکی از نیروهای ددمنش بسیجی در خیابان کارگر شمالی (امیر آباد) مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به قتل رسید. جان مک کین، سناتور آمریکایی که رقیب باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود ، در مورد مرگ ندا گفت: ندا با چشمان باز از دنیا رفت، شرم بر ما که با چشمان بسته زندگی کنیم شبکه‌‌ی خبری "سی‌ان‌ان" نیز در گزارش ویژه‌ای در همین رابطه اعلام کرد که فرد ضارب به گفته‌ی شاهدان عینی روی سقف یکی از خانه‌های اطراف مستقر شده بوده است. در این میان ویدئوی نیز منتشر شده است که تصاویری از "ندا" را لحظاتی پیش از فوت وی به همراه مردی که گفته می‌شود استاد موسیقی اوست، نشان می‌دهد. تنها در ظرف مدت کوتاهی پس از درگذشت "ندا"، مدخلی در دائرة‌المعارف اینترنتی "ویکی‌پدیا" به زبان فارسی درباره‌ی او باز شد و صفحه‌ا‌ی نیز در سایت "فیس بوک" به نام او راه‌اندازی شد. مراسم خاکسپاری ندا روز یکشنبه، یک روز پس از فوت وی برگزار شد، اما حکومت وحشی و خونخوار اسلامی برگزاری هر گونه مراسم سوگواری را برای او را ممنوع اعلام کرد و خانواده او را از محل زندگیشان بیرون راند و به جای دیگر منتقل کرد تا مبادا مردم برای ابراز همدردی و تسلیت به منزل ندا بروند! نامزد ندا در مصاحبه با خبرگزاریهای بین المللی گفت که هدف ندا آقای موسوی یا احمدی نژاد نبود، هدفش وطنش بود. ندا خواهان آزادی بود، آزادی برای همه خون ندا و دیگر مبارزین به خون خفته در راه آزادی و رهایی میهن، روزی به بار خواهد نشست و درخت تنومند مبارزات مردم ایران میوه خواهد داد. ندا زنده است، چون نام و راهش زنده است و در تاریخ ثبت خواهد شد.


علیرضا رضایی در وبلاگش با عنوان ( دیشب ندا زنده بود ؛ امشب ندا جاویدان شده )نوشت:

دو سال پیش چنین شبی ندا هنوز زنده بود . خامنه‌ای نماز جمعه 29 خرداد را خوانده بود و تمام آنچه را که مردم از نفرت و انگیزه احتیاج داشتند بهشان داده بود و باز هم قرارهای ناگذاشته برای فردای خیابانهای تهران . جمعیت آنروزهائی که هنوز هم حساب کتابش از کسی برنیامده که بداند واقعاً چند میلیون بودند . تمام شب را مردم دندانهایشان را دردمندانه‌تر از همیشه روی هم فشار دادند و منتظر فردا ماندند . هنوز قتل و تجاوز برای کسی عادی نشده بود ، با خودمان می‌گفتیم نهایتش با اینهمه از ما چه می‌خواهند و چه می‌توانند بکنند ؟ هنوز نهایت توحش در ذهنمان باتوم پلیس بود یا نهایتاً چاقوی لباس شخصی . تهران نفس‌های ملتهب می‌کشید . من همچنان طنز می‌نوشتم و دلایل شهادت خودم در هفته‌ی آینده را می‌گفتم . خامنه‌ای گفته بود "مسئولیت اتفاقات بعدی با کاندیداهاست" ؛ من نتیجه گرفته بودم "پس اتفاقات هنوز تمام نشده ، قرار است اتفاقات دیگری هم بیفتد" !


طبق معمول بر خلاف پیش‌بینی من "اتفاقات" بعدی به هفته‌ی آینده‌اش نکشید ، همان عصر فردایش خیلی از اتفاقات بعدی افتاد . هر جا که نگاه می‌کردی مردم بودند . تمام دیروزی‌ها امروز هم آمده بودند . همه بودیم و خودمان را هم برای هر "اتفاق" جدیدی آماده کرده بودیم . باکی نبود . و هرچه می‌گذشت صدای "اتفاقات بعدی" کم کم به گوش می‌رسید . جلوی چشم خودم صدای کشیده شدن پسری نیمه جان و خون آلود روی زمین که باقیمانده جانش را ببرند در ناکجا آبادی و بعد ... می‌شنیدم ... صدای گلوله که برایت خبر از اتفاقات جدیدتری را همان نزدیکی‌ها می‌داد ... می‌شنیدم ... و بعد ... صدای ضجه‌ی زنی که از فرط مویه و زاری صدایش به زحمت درمی‌آمد ، روی زمین افتاده بود و در میان جمعی که دورش را گرفته بودند بر سر و سینه می‌کوبید ، گاهی که می‌توانست با انگشتش به سمتی اشاره می‌کرد ، و خوب که گوشهایت را تیز می‌کردی اینرا می‌شنیدی : کشتند ...


همان سمتی را که انگشتش بما نشان می‌داد گرفتیم و امیرآباد را رفتیم بالا . ما دیر بود که رسیده بودیم . همه درباره‌ی این "اتفاق بعدی" حرف می‌زدند : دختری بود ... همانجا ، درست در همان فرعی ... کسی ندیده چطور زدند ... چرا آقا مردم ضارب را دستگیر هم کرده‌اند ... چرا آمبولانس نیامده ؟ ... کسی خانه‌اش را می‌داند ؟ ... ظاهراً کسی همراهش بوده ... و یک حرف مشترک که همه می‌گفتند : وای بر ما ، وای ...


ندا را زده بودند . ندا دیگر زنده نبود . جسمش را از ما گرفتند تا روحش بشود سمبل جنبش "مسالمت آمیز" ما که هنوز هم بلد نیست افعال مربوط به گلوله را درست صرف بکند . آنروز هم بلد نبود ، و این تنها درسی بود که هر چقدر که گذشت آنرا نابلدتر شدیم ...












عکس،مادر اشکان سهرابی، جان باخته 20 ساله جنبش سبز بر مزار فرزندش


پارس دیلی نیوز:مادر اشکان سهرابی، جان باخته 20 ساله جنبش سبز بر مزار فرزندش

از 30 خرداد 1388 دو سال گذشت

از یاد نمی بریم

*****

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد

که مادران سیاه پوش

داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد

هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند

سالروز ۳۰ خرداد، شنبه خونین و پرپر شدن ۱۹ گل ازبهترین جوانان ایران زمین


پارس دیلی نیوز:یک دقیقه سکوت به احترام جانباختگان راه آزادی اختیار میکنیم ، کلاه از سر بر میداریم برای نداهای ایران زمین که در آسمان افتخار ایران همچون ستاره ای درخشان جاودانه خواهند ماند



در روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸

ندا آقاسلطان در خیابان کارگر شمالی به علت اصابت گلوله به سینه کشته شد.

حمید حسین‌بیگ عراقی در نزدیکی میدان شهیاد به علت اصابت گلوله به سینه به قتل رسید.

ابوالفضل عبدالهی در مقابل دانشگاه صنعتی شریف به دلیل اصابت گلوله به پشت سر جان باخت.

محسن حدادی در خیابان نصرت به دلیل اصابت گلوله به پیشانی جان باخت

فاطمه سمسارپور به ضرب گلوله جان باخت.

اشکان سهرابی بر اثر اصابت سه گلوله به سینه‌اش در گذشت.

رضا طباطبایی در خیابان آذربایجان به دلیل برخورد گلوله به سرش کشته شد.

سالار طهماسبی در خیابان جمهوری به دلیل اصابت گلوله به پیشانی جان باخت.

بهزاد مهاجر در نزدیک میدانمیدان شهیاد با شلیک گلوله نیروهای نظامی به قتل رسید.

مسعود هاشم‌زاده به ضرب گلوله جان باخت.

ایمان هاشمی در خیابان آزادی به دلیل اصابت گلوله به چشم جان باخت.

میلاد یزدان‌پناه بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی جان باخت.

کاوه سبزعلی‌پور در اثر اصابت گلوله شلیک شده از بام مسجد لولاگر کشته شد.

سعید عباسی فر گلچی در خیابان رودکی به دلیل اصابت گلوله به قتل رسید.

محمدحسین فیض در نزدیکی پایگاه بسیج مقداد به علت اصابت گلوله به پشت سرش به قتل رسید.

علی فتحعلیان بر اثر شلیک مستقیم گلوله از بام مسجد لولاگر کشته شد.

مسعود خسروی به دلیل اصابت گلوله به قتل رسید.

عباس دیسناد به دلیل اصابت ضربات باتوم به سر کشته شد.

عالم تبعه افغانی در خیابان خوش جنوبی به دلیل اصابت گلوله جان باخت

روحشان شاد و راهشان پر رهرو

سی خرداد؛ حضور مزدوران در شهر و در بهشت زهرا


گزارش خبرنگار ایران پرس نیوز از تهران: امروز سی خرداد در دومین سالگرد شهادت دهها تن آزادیخواهان ایران در جریان اعتراضات پس از انتخابات سال 88 نیروهای پلیس از ساعات اولیه بامداد به گشت زنی در اطراف مزار آنان پرداختند و رفت و آمدها را زیر نظر داشتند. در بین آنها نیروی های لباس شخصی به ویژه در اطراف مزار ندا آقاسلطان حضور داشتند و اقدام به گشت زنی می کردند. همچنین فراخوان گروه "اتحاد سبز ملی" برای برپایی اعتراض از ساعت 11 صبح روز ۳۰ خرداد در بازار تهران، پای نیروهای امنیتی را به آنجا باز کرده بود و در کوچه های تنگ بازار به ویژه اطراف بین الحرمین و کوچه طلافروشان و بنک داران در فواصل کم سربازان نیروی انتظامی دونفره با باتوم گشت زنی می کردند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

شش سال از زندانی بودن بهروز جاوید تهرانی گذشت

زندانی سیاسی آزاد باید گردد
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
زندانی سیاسی آزاد باید گردد

شش سال از زندانی بودن بهروز جاوید تهرانی بدون یک روز مرخصی گذشت

بهروز جاوید تهرانی در تاریخ ۴ خرداد ماه ۱۳۸۴ بازداشت و مدت سه ماه را در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی به سر برد.

به گزارش رهانا «خانه حقوق بشر ایران» جاوید تهرانی بر اثر ضربه‌هایی که به سرش در مدت بازجویی و حضور در سلول‌های انفرادی اوین وارد شده بود، از بازجویان خود شکایت کرد که به شکایت وی هرگز رسیدگی نشد. هر چند که وی از این ضربه‌ها دچار آسیب جسمی شده بود.

جاوید تهرانی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب در همان سال محاکمه و به ۷ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که این حکم از سوی دادگاه تجدید نظر استان تهران تأیید شد. اتهامات عبارت بودند از تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری، تجمع در مقابل سازمان ملل و عضویت در جبهه دموکراتیک ایران.

وی سپس از اقدامی خلاف قانون و بر خلاف اصل تفکیک و طبقه‌بندی زندانیان به زندان رجایی‌شهر که محل نگهداری مجرمان خطرناک است منتقل شد. وی در طول سپری کردن دوران محکومیت خود بارها مورد ضرب و شتم و توهین مامورین زندان قرار گرفت و بارها به سلول انفرادی زندان رجایی‌شهر منتقل شد.

وی به خاطر این موراد متعدد نقض حقوق خود بارها در زندان دست به اعتصاب غذا زد که منجر به وارد آمدن صدمات جسمی به وی شده است. همچنین وی در زندان بارها از بندی به بند دیگر و از سالنی به سالن دیگر منتقل شده است که بارها از این مساله شکایت داشته است.

وی هم اکنون در حالی در زندانن رجایی‌شهر به سر می‌برد که تا کنون و در طول این شش سال حتا یک روز به مرخصی نیامده است و بارها با درخواست مرخصی وی موافقت نشده است.

لازم به یادآوری است که وی در حادثه کوی دانشگاه نیز بازداشت و نزدیک به سه سال را در زندان به سر برده بود.

پیام مادر فرزاد کمانگر به مناسبت روز ٣٠ خرداد


پیام مادر فرزاد کمانگر به مناسبت روز ٣٠ خرداد روز جهانی در حمایت از زندانیان سیاسی


برای شکستن این قفل اتحاد لازم است

من بارها در پیامهایم گفته ام و باز هم میگویم که باید به فکر عزیزان زندانی باشیم و نگذاریم در زندانها بمانند و شکنجه شوند و کشته شوند. هیچ زندانی ای بدون تلاش ما نمی تواند از زندان بیرون بیاید، چون بی رحم ترین و بی احساس ترین آدمها در باره زندان و زندانیان تصمیم می گیرند.

برای شکستن این قفل اتحاد لازم است. باید بین خانواده ها اتحاد باشد و مردم به آنها کمک کنند که حتما کمک می کنند. باید رفت و پرسید که چرا فرزندان ما را بی گناه زندانی کرده اید، به چه حقی عزیزان ما را می کشید. بسیاری از خانواده ها پس از چند سال هنوز نمی دانند که جگر گوشه هایشان کجا زندانی شده اند. حتی نمی دانند که آیا زنده هستند یا آنها را کشته اند، یا اگر کشته شده اند محل دفن شان کجاست. هزاران خانواده مثل من سرگردان این شهر و آن شهرند. چه قانونی، چه خدایی، چه انسانی این را قبول دارد؟ جرم فرزاد من چه بود فقط گفت که انسان باید مثل انسان زندگی کند. بخاطر این پسر مرا اسیر کردند و کشتند.

عزیزان دیگر، جوانا ن دیگر هم حتما مثل پسر من یک زندگی انسانی می خواهند و همین را می گویند، چرا باید زندانی شوند؟ تا کی این مادران زجر بکشند، ناله کنند و سیاه بپوشند؟ من یک مادرم، درد و عذاب زیادی کشیده ام. چه آن وقت که فرزادم در زندان بود و چه حال که او را کشته اند. می دانم که مادران دیگر هم بخاطر جگر گوشه هایشان شب و روز چه می کشند. من حتی نمی خواهم که مادران دشمنانم هم در عزا بنشینند و زجر بکشند چون مادرهستند و نمی خواهم هیچ مادری بخاطر بچه اش گریه و زاری کند.

به همه خانوادها ی زندانیان سیاسی می گویم، به همه انسانها می گویم تنها راه یکی بودن است، یکی شدن و اتحاد است. چه در داخل کشور و چه در خارج کشور. من از همه نهاد های انساندوست تقاضا میکنم به فکر جوانان این مملکت باشند و نگذارند که این جوانان در زندانها بمانند و یا در زندان ها کشته شوند. دیگر بس است.


دست و روی همه شماها را می بوسم












وال استريت جورنال:ایران جايی که مردگان هم خطرناکند


پارس دیلی نیوز به نقل از صدای آمریکا نوشت:«جايی که مردگان هم خطرناکند،» عنوان مقاله ای است در وال استريت جورنال. مقاله اشاره می کند که سرکوب مخالفان رژيم حاکم بر ايران از رويدادهای خردادماه ۱۳۸۸ تا به امروز ادامه داشته و صدها قربانی گرفته است. نويسندگان مقاله، همايون مبصری و نيـــر بامز، با اشاره به کشته شدن هاله سحابی، در مراسم تدفين پدرش عزت الله سحابی، يادآوری می کنند که خشونت و وحشيگری نسبت به مخالفان - از تظاهرکنندگان عادی در خيابان ها گرفته تا زندانيان سياسی و اعضای خانواده آنها - در جمهوری اسلامی جريان تازه ای نيست؛ و در همان روزهای آغاز آن حکومت ريشه دارد. اما رژيمی که حتی جنازه مخالفانش را خطرناک می داند؛ رژيمی نيست که در مورد تکثير و توليد سلاح های هسته ای بتوان با آن گفتگوی منطقی کرد. تا زمانی که ايران آزاد وجود نداشته باشد، ايران صلح طلبی نيز وجود نخواهد داشت؛ و دنيا بايد در برخورد با جمهوری اسلامی، مسأله حقوق بشر را در صدر دستور کار خود قرار دهد.

....


واشنگتن پست می نويسد رييس جمهوری اسلامی، چين و چند کشور عضو اتحاد شوروی سابق را به تشکيل يک پيمان امنيت منطقه ای با رژیم ايران فراخوانده است، و هدف از آن را ايجاد جبهه ای در برابر غرب عنوان کرده است.


فايننشال تايمز چاپ لندن اقدام نظامی دولت بشار اسد عليه مردم سوريه در جسرالشغور را «کمپين وحشيانه به شيوه کلاسيک دولت های استبدادی» خوانده و نوشته است هر چند به نظر می رسد وی در سرکوب مخالفان پيروز شده باشد، ترديدی نيست اليگارشی خاندان اسد و بستگان و نزديکان وی، پس از ساليان دراز، عليه رژيم او به حرکت درآمده و رژيم را به سراشيب سقوط کشانده است.


در مقاله ای از امير طاهری در نيويورک پست آمده است در حالی که نمايندگان آفريقای جنوبی، تونس و اروپا در پی «نسخه معجزه گر» برای حل بحران ليبی، يافتن راهی فوری و صلح آميز برای فرستادن معمر قذافی به تبعيد و پايان دادن به حضور نيروهای ناتو در آن کشور هستند، ديکتاتور هفتاد ساله ليبی شرايط چهارگانه ای برای ترک ليبی پيش روی آنان گذاشته است. خواسته های وی عبارتند از ابقا در فرماندهی نظامی کشور، ضمانت کتبی آمريکا و اروپا برای منع پيگرد قانونی، و اسکان خاندان قذافی در يک کشور امن و راحت - ترجيحاً اتريش - که املاک و دارايی های هنگفتی در آن دارند.